آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳۱۷ مطلب با موضوع «خودش مینویسه ...» ثبت شده است

دعا کنین .. :S

دیروز بهم گفت .. گفت که باید بگم .. گفت وقتشه :S

آخرش که چی ؟!

آخرش که چی ؟ هان ؟ جددی !! آخرش که چی ؟؟؟

نمرم 20 که نه، اصن 100 شه که چی ؟؟؟
تی-ای این درسه بشم که چی ؟!!!
اینقدر دارم حرص میخورم که چی ؟؟
معدلو میخوام بذارم کجام ؟!!
برم به استاد التماس کنم نمره بده ؟؟!!!!! که چی بشه ؟

نمیگم که همه‌ی درسا رو 10 بشو و تی-ای هیچ درسی نشو و خرص نخور و ........
میگم که اول هدفتو پیدا کن بعدش براش تلاش کن و حرص بخور و ازش نگذر و بدو و معدل بیار اگه لازمه و ....
هوم ؟ منطقی تر نیست ؟ :|
مثلا خود من تی-ای C شدم که تی-ای Java بشم که تی-ای DS, DA و اینای آبام و ضرابی بشم که منو بشناسن اینا که به هدفم برسم ... هدفم چی بود حالا ؟ اینه که تو فیلد کاری این دو تا استاد گران‌مایه کار و تحصیل کنم ( اهوو !! :)))) ) (این مثال کاری به ایران یا خارج بودنش نداره ;) )

درسو افتادی ؟ فدای سرت :)
پلیورت(فلشت، هر چی ..) گم شد ؟ خدا رو شکر که خودت و عشقت و خونوادت و ..... سالمین

بفهمیم یذره ... ببینیم یذره ... ارزش هر چیزی رو بشناسیم ... جان من :))

با عمت قهری ؟ (مثلا !!) که چی بشه ؟؟! پس‌فردا (خدایی نکرده) یکیتون که زودتر از دنیا رفت اون‌یکی میخواد چیکار کنه خوب ؟؟

چرا ما آدما دوست نداریم تا قبل اینکه زورمون تموم شه آدم خوبی بشیم ؟! اگه "وقتی زورت میرسه زور نگی" هنر کردی ! نه اینکه ..... :|

یکی از عادتای خوبی که دارم و بهشم افتخارم میکنم همینه .. این که قبل هر چیزی (حداقل اگه ببینم داره زیادی اذیت میکنه) به "آخرش که چی ؟" فک میکنم ...
قشنگ میشینم جلو خودم و میگم "هوی !! تند نرو ببینم :| بگو بفهمم اینهمه ناراحت فلان مطلبی، تهش چی میشه ؟ آخرش که چی ؟؟ اگه بود چی میشد ؟!! حالا که نیست چی ؟ چیکار میتونی بکنی ؟" و غیره :دی ...
این کار خیلی وقتا از هدر رفتن انرژی جلو گیری میکنه ... و با همین عادت و انرژی های سیو شده ازش تونستم به خیلی چیزا برسم که تو شرایط عادی ممکن بود نرسم :)

همین یک نفر تفکر-بکن !

-----------------------------------------
پ.ن.1: یادته ؟ اون اولا که بلاگو راه انداخته بودم یه تو-دو لیست درست کردم، اولین چیزی که ادد شد توش "آخرش که چی" بود :) نیاز به یه پیشنیازی(همون موفقیته که گذاشتم) داشت ... الآن پیشنیازشو پاس کردیم :دی

منم آدمم خوب :|

خوب منم مثل هر آدم دیگه ای از ایگنور شدن بدم میاد :|

منم مثل هر آدم دیگه ای از اینکه در جریان یه موضوعی که اطرافم داره اتفاق می‌افته نباشم حس خوبی نمیگیرم :| اونم وقتی که نمیتونم مکان رو ترک کنم :|

منم از اینکه کنارم بشینین و در گوشی حرف بزنین خوشحال نمیشم !!


لطفا به ادامه مطلب نرید ..

من و تو

گلم،


من مَردم ... من نمیتونم وقتی یه چیزی ذهنمو اینقدر مشغول کرده که CPU usage بالای 100% شده، روی چیزای دیگه تمرکز کنم :|

تو زنی ... نمیتونی یه چیزی رو مثل ما مردا شفاف و ساده و تو کمترین تعداد کلمات ممکن توضیح بدی :|

ببخش که بعضی وقتا اونجوری که باید نمیتونم بهت توجه کنم ..


من مردم ... من باید مشکلمو خودم حل کنم .... فقط اینجوریه که میتونم حس کنم "هنوز قوی ام، هنوز به درد میخورم، هنوز ...." قول میدم زود حلش کنم و برگردم از تو غارم ...

ولی تو زنی ... تو مشکلتو با حرف زدن و شیر کردن حل میکنی ... فقط اینجوریه که میتونی به آرامش برسی ...

لطفا اینکه توی مشکل من دخالت کمی داشتی باعث نشه که مشکل خودتو پیش خودت نگه داری 3>


من مردم و تو زن ! ما ملزم به متفاوت بودنیم .. قرار نیست تو هم مثل من احساس کنی، مثل من فکر کنی و ...

مثلا این رو میفهمم که وقتی داری از مشکلت میگی، فقط باید بگی ... با گفتنه که به آرامش میرسی .. ولی گاهی یادم میره خوب :| آخه ما مردا اگه حرفی بزنیم، دنبال راه حل میگردیم ... از اینکه نتونستیم خودمون حلش کنیم کلافه ایم و انتظار داریم طرفمون سریع تر راهشو بهمون بگه ... 


پس ..

بیا سعیمونو بکنیم تا من شنونده ی بهتری بشم و به جاش تو هم همین "من" ای که هست رو بپذیری(که همین الآن هم پذیرفتی :) همونطور که منم به جز پریشب تقریبا همیشه شنونده ی خوبی بودم فکر میکنم 3>)


همین یک نفر عذر-خواهی-کننده :دی

-------------------------------------------------

پ.ن.1: مطالب از کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی"

پ.ن.2: امشب با چاقو پامو بریدم :دی !!!

پ.ن.3: بیشتر حرفام منظور و مورد خاصی نداشتن .. صرفا حرفایی بودن که میخواستم یه بار زده شن :)

پ.ن.4: دوستت دارم :*

یه شروع افتضاح

امروز متوسط شروع شد :|


اول که خودم خییلی زود بیدار شدم ...

بعد آقای س.ط. سرما خورده بود و حالش خوب نبود :|

بعدش آقای ی.ط. که از اصفهان برگشته بود رسید و حالش از امتحان های مسخره ای که بد داده بود گرفته بود :|

این وسط حالا من وایبر چک کردنم هم گرفت :||| و فهمیدم که خانم ف.ه. فلان :(

بعد آقای ع.ط. یادش رفت یه چیزی رو برداره ...

بعد همون آقا فهمید که گوشیشم حتی توی خونه جا گذاشته بوده :| و خانم ف.ط. باید باهاش جهت سرما خوردگی آقای س.ط. هماهنگی های لازم رو انجام بده و ....... و حتی از شرکت کذا هم برای قرارداد مذا باید زنگ میزدن امروز و و و ... :(

بعد حتی ضبط ماشین آقای ع.ط. هم خراب شده بود :'( دلم براش خیـــــلی سوخت :| 

بعد من هنوز هم منتظرم که سر فرصت زنگ بزنم به ف. ها :| :( هم میترسم هنوز خواب باشه، هم اینکه نمیشه خوب الآن :/

بعد توی اتوبوس هیچی :))

بعد آقای ف.م. جهت انجام نشدن کاری که دوست داشتن انجام بشه عصبانی بودن :|

بعد اون اصن به درک ... با م.ط. چیکار داری آخه ؟ :(

بعد من هنوزم میخوام زنگ بزنم ......

بعد دیگه هیچی ... یعنی هنوز وقت نکردم اتفاقی بیفته دیگه :دی !


ولی میخوام فرمون امروزمو خودم بگیرمش توی دستم :) نمیذارم خراب شه کل روزم ... تو هم کمکم کن خدا :) 3>


همین یک نفر ناراحت ...

-----------------------------------------

پ.ن1: از این به بعد ته هر پست "حالت لحظه" رو اضافه کردم ... :)

پ.ن.2: اسم پستو اول گذاشته بودم "یه شروع متوسط" ولی الآن میبینم که واقعا حق مطلب ادا نمیشه :| "یه شروع عوضی" ؟ "یه شروع بد" ؟ ...

پ.ن.3: فرمون دست گرفتن رو با آهنگ گوش کردن و اینجا نوشتن شروع کردم از همین الآن :)

پ.ن.4: من که فرزند این سرزمینم، در پی توشه ای خوشه چینم .....

پ.ن.5: هنوزم : ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن ، همره دلبران خوشه چیدن / از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن ، گه از این سو به آن سو پریدن :)

مرسی که هستین .. :)

سایتم 1ماهش شد دیشب :)

فک نمیکردم تو این 1ماه 3 نفر بفهمن که من وبلاگ دارم ..ولی فهمیدین :) و چه خوب اصن که فهمیدین :)) چون حالا که فهمیدین میتونم بگم بتون که
دوستام، دوستون دارم 3> مرسی که با همیم ... مرسی که هنوز با همیم ... :) وقتی اومدم دانشگاه فکر نمیکردم که بتونم آدمایی شبیه خودم پیدا کنم ... که بتونم باهاشون حرف بزنم، درد دل کنم، حرفمو بفهمن و ....... ولی بودین ... بودین شما هایی که الآن من و ما اینقد خوشحالیم ... 3>
مرسی که هستین .. :)

زهر/شاه/توت/فر/نگی/رض/نس :)))))))
بیژن
بچه های اتاق 122 و 210 بلوک 2 خوابگاه :دی
و ... خانواده ی محترم رجبی :)))))

شاهین مینویسه !!

خواستم چیزای دیگه ای بنویسم ولی این سفیدا رو که خوندم نظرم عوض شد .. مرسی شاهین :) البته با کمی تصرف :پی
اینا رو کاملا مستقل از متن بخونین :)) یعنی که هر قسمت از بقیه جدا اِ :دی

** ""یه وقتایی هست که مثلا توی تمام جنبه‌های خودت ۸۰ درصدی، اما مثلا ۹۰ درصد از افراد دور‌ت توی یک و فقط یک چیز خاص ۹۹.۹ درصدن! که متاسفانه توی اون محیطی‌ هستی‌ که همون چیز خاص ملاک برتری می‌شه. با مفهومی‌ مواجه میشی‌ به نام "زیر میانگین بودن".""


** """وقتی‌ دیپ اینساید دلت نمیخواد، وقتی‌ با این که مطمئنی جائی‌ اشتباه نمیکنی‌ ولی‌ بازم نمی‌شه، نگرد! نیست!"

"""رشد درد داره! بدون درد نمی‌شه رشد کرد یا بهتر شد. جسمی‌ یا غیر جسمی‌ فرق نداره."

roozkhosh theory #10 va #9""


** ""تصمیم به خوب شدن. / تصمیم به کنار گذاشتن عادت های بد. / تصمیم به انجام کار درست به هر قیمتی. / تصمیم به قابل تکیه تر بودن. / تصمیم به ایستادن پای تصمیم ها. / تصمیم به بهتر شدن. / تصمیم به لبخند محکم. / تصمیم به نترسیدن. / تصمیم به عمل.""

من، بعد DA، یهویی !

بعضیا اساسا آدمای با شعوری هستن ... ضمن اینکه بقیه اساسا نیستن اینجوری !!

با بعضیا میشه راجع به خصوصی ترین جنبه های زندگی مشورت کرد ...
با بعضیا میشه دوست شد ...
با بعضیا میشه دوست موند ...
حتی با بعضیا میشه دوستی رو ساخت ...
با بعضیا میشه از ته دل خندید :)
با بعضیا میشه دعوا کرد !! نه از اون دعوا ها که جفتتون عصبانی بشین !!! از اونا که جفتتون خالی شین :)
بعضیا خیلی مهربونن :)
به بعضیا میشه دل بست ! نه از اون دلبستگی ها که مال 1نفره :))) از اونا که عیبی نداره :دی
بعضیا رو میشه دوست داشت :)
بعضیا اگه ببینن حالت خوش نیست، دیگه براشون هیچی مهم نیست جز خوب و خوشحال کردن تو 3>
بعضیا خیلی آدمای خوبین .......

بیایم قابل اعتماد باشیم ..
بیایم دوست همه باشیم :)
بیایم همه رو بخندونیم ..
بیایم نذاریم چیزی تو دل کسی سنگینی کنه ! باهاش دعوا کنیم :دی
بیایم مهربون باشیم ... دوست داشتنی 3>
بیایم برای آدمایی که برامون مهمن care باشیم ...
بیایم آدم خوبی باشیم :|

بیایم آدم باشیم

............

آدم بودن !!

آدم دزدی نمیکنه !
دروغ دزدیدن حقیقته هاااا !!
تهمت دزدیدن آبرو ه ها !
قضاوت ....... :| نکنیم :) همین !
من اگه 200,000تومن از رو زمین که هیچی !! از تو جیب دوستم هم بر دارم، بازم سگم شرف داره به آدمایی که تهمت میزنن، دروغ میگن مثل آب خوردن :| (اون آدما هم شرف دارن به اونی که قضاوت میکنه !!! :||| نمیدونم چرا کلا با قضاوت خیلی مشکل دارم :)) )

بیایم آدم باشیم :) سخته، نه ؟ :دی

یه تیکه از هر جا ...

* یکی از مزیت های کم اومدن آب جوش برای چایی صبحانه توی خوابگاه اینه که میتونی بدون شستن قاشق برای هم زدن نبات توی چای، چایت رو هم بزنی. (به شرطی که خیلی کم نیاد و نصف لیوانت پر بشه !)


* ببین، کسی نمیتونه برات(به جات) تصمیم بگیره .. چون هیچکی شرایط تو رو کامل نمیدونه و درک نمیکنه و هر حرفی هم که بزنه (اگه مثل این حرف کلی نباشه) از روی قضاوت های خودش بوده و ممکنه اون قضاوت ها اشتباه باشن یا حداقل کامل نباشن ... منم فقط میخوام تا جایی که میتونم worst case هایی که میبینمشون رو نشونت بدم ! چون best case ها رو که خودت دیدی :دی !


* هنوزم مطمئنم که به وقتش نمیتونی کاری که فک میکنی رو بکنی :| ولی اگه میگی میتونی حرفی ندارم ...


شانه‌های تو

It's specially for you Honey <3 :)

گیجم یذره ..

شاید چند روز نیام .. شاید هم هر روز نیاز بشه که بیام !! :/ نمیدونم !


خدااااا .. کمک ...

میدونم که همین الآن اگه کمکت نبود له شده بودم :))) حلله ;) همین فرمونو ادامه بدیم، اگه جا داره هم که یذره بیشتر هل(حل؟ :دی)م بده :)

ف. 3>

بیایم یذره بیشتر ببینیم ..

"لواشک ترش و ملسههه، بسته ای هزاارههه"
"آقا لواشک نمیخوای ؟ خوش مزست هاا ! خودم خیلی دوست دارم :|"

پسره به زور 14 سالش میشد ... ولی وزن لواشکایی که تو کیسه داشت 20 کیلویی بود :| من خسته شدم به جاش ... یهو دلم گرفت :(

یه حس خوب ...

میدونستین که من خوشبخت ترین آدم دنیام ؟ :) همین ...