آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

برای آخرین بار ...

یک‌شنبه شب

میخواستم یه متنی بنویسم اینجا

بیرون بودم، وویس گرفتم برای خودم که بعد بتونم یادداشتش کنم ...

ولی

دیشب

دیدمت و اون حرفا رو زدیم

نمیدونم چرا یه امید ریز، وقتی هیچ چیز دیگه‌ای وجود نداره اینقدر بزرگ میشه!

مث یه ستاره تو شب تاریک ...

ولی اون ستاره هه هم یه سو سویی زد و رفت :"


بهت گفتم زندگی ادامه داره ..

سعی می‌کنم انجامشم بدم

ببخشید که باز یه درگیری ای بهت اضافه کردم، هرچند زود میتونی خودتو جمع کنی و مسیرتو ادامه بدی 3>


مرسی بابت همه چیز، صدرا

وقتی خوابت نمی‌بره

وقتی هزار تا چیز توی سرت هست نمی‌تونی بخوابی ...

آینده‌ی نامشخص، رشته تحصیلی، کار، زندگی، رابطه عاطفی، روابط خانوادگی، دوستان و ......


من میگم هزار تا، شما میخونین هزار تا، اما واقعا هزااااار تاست! یه جوریه که اصن نمیدونم به کدومش فکر کنم! نمیدونم کدومو کجای دلم و کچای افکارم بچپونم :|

هرکدوم بخش‌‎هایی که بالا گفتم رو میشه به کلی زیر-بخش تقسیم کرد :/ به هر بخشی که فکر میکنم یه حسی بهم میگه چیزای مهم‌تری هم هستن که داری از دستشون میدی!


رشته: الگوریتم؟ روانشناسی؟ انصراف بدم؟ مطمئنم؟ هزینه‌های هرکدوم انننقدر زیاده که اصن نمی‌تونم به هیچکدوم فکر کنم هنوز :|

کار: سنجمان، خانه‎‌ی نوآوری، یا یه شرکت دیگه (مثلا سحاب)؟ کار خودم، طراحی دوره‌ها، کتابم، پوفففف

رابطه: فرزانه؟ میشه هنوز؟ کلا نشدنیه! نه؟ کسی میشه بشه جاش؟ تا کی میخوام دست و پا بزنم و رها نشم و رها نکنم؟

روابط خونوادگی: من و بابام .... یحیی و باباش ..... رودهنی که بهم انرژی قبلو نمیده :""

دوستان: فا.ضی.

              یا.خا.

              کی.اع.

              می.بر.

              فر.ها.

              بازم هست!


بازم هست!


-------------------------

پ.ن.1: بازم هست!!!

پ.ن.2: ما را همه شب نمی‌برد خواب! حتی شبایی که می‌خوابیم :"

خودش مینویسه ...

روح آدم را می‌جَوَند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند، نه به عشق فکر می‌کنند نه به گذشته‌ها، و یادشان نمی‌آید که روزی روزگاری گفته اند «دوستت دارم» ...



- من میگم یه مدته حوصله نداری، حوصله‌ی هیچ چلنجی رو نداری! خیلیامون اینطوی شدیم ... واسه همین یه چلنجی پیش میاد نه حوصلشو داریم پِیِشو بگیریم، نه بحث کنیم، نه بخوایم ببینیم اصن طرف چی میگه! حتی بعضی وقتا حوصله نداریم اگه چیزی حقمونم هست بخوایم بگیمش و بگیریمش :" انگار هیچی دیگه ارزش نداره و یه برو بابا بهش میگیم ...

- قبول دارم حرفتو ....


------------------------------------

پ.ن.1: تعریف دقیق و علمی افسردگی چیه؟

پ.ن.2: گذشتن و رفتن پیوسته ....

پ.ن.3: وقتی که هیچی مهم نیست ... وقتی که هیچی بهت انگیزه و انرژی نمیده!