آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۷ ثبت شده است

دل‌نوشته

وقتی یه تجربه‌ای برات پیش میاد که با بلدوزر از روی روح و روانت رد می‌شه و به خاک سیاه می‌شینی و نمی‌تونی دردشو تحمل کنی .....

وقتی انقدر درد داری که دنبال هر راهی برای فرار از اون درد می‌گردی

وقتی دلت نمیخواد پای خودت (خود دردناکت) واستی و فکر می‌کنی نمی‌تونی با دنیای بی‌رحم و چنگ و دندونش بجنگی


اونجاست که باید واستی !


سخته! می‌دونم ... اما خودم تا حالا این کارو کردم! کردم که می‌گم! سخته ولی شدنیه ... سخته ولی اگه این کار سختو بکنی اون‌وقته که می‌تونی به خودت افتخار کنی ... سخته ولی اگه فرار کنی تا همیشه یه گوشه‌ی ذهنت هست که "همه‌ی کاری که می‌تونستم برای خودم بکنم رو کردم؟" .... سخته ولی باید واستی ... 


به صدای روحت گوش بده ... روحت یه بخشیش همون صداییه که میگه نمی‌خواد درد بکشه ها! اما اون فقط یه بخشه .. صدای بقیه‌ی قسمتای خودت رو هم گوش کن ... خواب‌هاتو تعبیر کن .. خواب زبان ناخودآگاهه! بهت میگه که کجای کارت غلطه، چیو داری درست پیش می‌بری، الآن باید چیکار کنی ......


بشین پیش خودت دو دوتا چهارتا کن ببین که کاری که داری می‌کنی براساس ارزش‌هاته یا نه ... یه ارزش هست به اسم رشد، یه ارزش دیگه هم هست به اسم آرامش (یا مثلا الکی اذیت نشدن) .... بشین فکر کن که کدومش برای state الآنت اولویتش بیشتره (یا شایدم یه چیز دیگه اولویت بالاتری داشته باشه کلا!)

ببین رشدی که موندن توی این شرایط سخت برات اتفاق میفته ارزشمند تره یا چی؟


بعد پاش واستا :)


-----------------------

پ.ن.1: مخاطب خاص این متن خودمم اما میتونه تک تک آدمای دنیا هم مخاطبش باشن

خوابیدن یا نخوابیدن؟!

با خودم قرار گذاشته بودم که شب‌ها زود بخوابم و از اون طرف سحر خیزی کنم و کلی اتفاقای خوب دومینویی پشت سرش ....

الآن چند هفته‌س که شب‌ها دیرتر از معمول می‌خوابم و سحر نمی‌خیزم و کلی اتفاقای بد دومینویی پشت سرش .... :|


یه بازه‌ای درون‌نگری برای شروع سال جدید بود، می‌گفتم "اوکی، فردا روز عالی‌ای نمیشه اما به جاش امسال سال عالی‌ای میشه" و ....

الآن چی بگم؟!


-------------------------------

پ.ن.1: با خودتون قرار نذارین که زود بخوابین لدفا :|

از جنگ داخلی تا فروپاشی! 2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

از جنگ داخلی تا فروپاشی!

امروز (تکنیک‌لی دیروز!) توی اینستا آن‌فالوت کردم ... نه که نخوام عکسا و استوری‌هاتو ببینم! نه! که هیچ‌وقت بیشتر از الآن نیاز به دیدنشون نداشتم ... آن‌فالوت کردم چونکه کاری که باید مدت‌ها قبل می‌کردم همین بود! کار درست، بالغانه، هرچی اسمشو می‌ذاری همین بود!

امروز 3 ساعت به این فکر می‌کردم که این کارو بکنم یا نکنم!!!! 3 فاکینگ ساعت!!! مسخره به نظر میاد، نه؟ ولی توی تمام اون 3 ساعت من بیشتر از صدرای مسخره یه صدرای درمونده بودم :" یه صدرایی که احساسش توی نقطه‌ی صفر مرزی واستاده بود که "اگه بکنی تمومه!" و منطقش تو مرز اون طرف واستاده بود و همینو میگفت!

درسته که توی ACT یاد گرفتیم که خود زمینه باشیم و به احساس و افکارمون "نگاه" کنیم و کنترلشون نکنیم و براساس ارزش‌هامون تصمیم‌گیری کنیم و ...... درسته که این حرفا رو خیلی شیک و مرتب تحویل رفیقای بی‌زبون خودم میدم (!) .... اما امروز جنگ داخلی داشتیم! اونم به مدت 3 فاکینگ ساعت :|

تازه! فکر می‌کنی بعد از نوشیدن اون جام زهر و فشردن اون دکمه همه چیز تموم شد؟! احساسی که بهش توجه نشده یه طرف بود و منطقی که از عذاب بعد از این اتفاق سردرگم شده بود یه طرف دیگه! :| اینجا بود که جنگِ داخلیِ قبل از لمس صفحه‌ی گوشی تبدیل شد به فروپاشی نرم امها و احشاءِ صدرا! اصن یه وضعی ....


از اینجا به بعد متن به دلیل شامل بودن مقادیری از زندگی شخصی تو رمز دار می‌شه ..


-------------------------

پ.ن.1: ACT is based on Acceptance and Commitment Therapy

روزگاری بود ...

روزگاری بود که

بشر از طبیعت بود و با طبیعت بود؛

خود را آمده از جای دگر نه،

خود را برآمده از دل خاک می‌دانست؛

خدای‌اش نه پدر، مادر بود،

نه که خورشید، مهر بود؛

حتی مرگ هم

در رحم مُردن

برای جان دادن به نطفه‌ی دیگر بود.


روزگاری بود که آن‌چه آدم می‌خورد مقدس بود،

چه گندم، چه جگر؛

تکه نانی اگر بر زمین می‌افتاد

کسی آن را برمی‌داشت،

می‌بوسید و سرتاقچه می‌گذاشت،

برکت بود؛

شَمَن، پیشِ پای شکارچیان قبیله

روح حیوان را نوازش می‌کرد،

نعمت بود؛


روزگاری بود که سربه‌زیری فضیلت بود،

موریان را وقت راه رفتن پاییدن،

آب را وقت خوردن بوییدن،

درختان هر کدام گل‌دسته و مناری بودند،

میوه‌هاشان معنای نابِ عشق‌ورزیدن؛


روزگاری بود که خدایی بود همین نزدیکی‌ها،

نه در اوج، در حضیض‌ها؛

روزگاری زمین بود

و زمین بود خدا...


#وحیدشاهرضا، ۱۳ فروردین ۹۷


instagram: @jarfgroup




-----------------------------

پ.ن.1: کپی شده از کانال تلگرام گروه روانشناسی ژرف t.me/jarfgroup

شناخت آرمان‌گراها

مقاله‌ی شماره 15 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت آرمان‌گراها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"شغلی رضایت افراد با مشرب NF را برمی‌انگیزد که «معنی» بخصوصی در خود داشته باشد. آنها باید به شغل خود ایمان و اعتقاد داشته باشند و تاثیر کارشان را ببینند....."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

سالی که گذشت (زمستان)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شناخت ادراکی‌ها

مقاله‌ی شماره 14 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت ادراکی‌ها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"افراد با شخصیت بینشی مستقل‌ترین مشرب در بین مشرب‌های چهارگانه هستند. آنها اعتماد و تحسین دیگران را می‌خرند و برای صلاحیت و شایستگی خود بهای زیادی قائلند. به خودشان مطمئن بوده و به شدت می‌خواهند مورد احترام باشند...."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

شناخت تجربه کننده‌ها

مقاله‌ی شماره 13 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت تجربه کننده‌ها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"افراد با شخصیت تجربه کننده (یا SPها) عمل‌گراترین مشرب در بین مشرب‌های چهارگانه هستند. آسان گیری و با روحیه بودن جزو رفتار و سلوک بارز این دسته شخصیتی می‌باشد...."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

سالی که گذشت (پاییز)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سالی که گذشت (تابستان)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

مبارک باشد این روز و همه روز

جدیدا فهمیده‌م که نوشتن با خودکار رو بیشتر از تایپ کردن توی بلاگ دوست دارم ...

یه دفتر هم از سفر قشمم برا خودم برداشتم که توش اون اتفاقه بیفته :)


برای سال نو هم اول می‌خواستم اینجا یه چیزایی بنویسم اما بعدش دیدم دلم می‌خواد توی دفتر باشه، پس شد آنچه شد :)

الآنم اومدم اینجا که فقط بگم عید همه مبارک، ایشالا سگ 97 بهتر از خروس 96 با هممون تا کنه و حداقل (اگه کمکی نمی‌کنه) بذاره زندگیمونو بکنیم :)))


یه سری هدف‌ها گذاشتم برا خودم که اینجا می‌گمشون، معمولا بهم کمک می‌کنه که چون اعلامش کردم بهشون پایبندتر باشم ...

  1. تبدیل شدن به کسی که میتونه پست "مدیریت منابع انسانی" یه شرکتی رو به دست بگیره و به همه جاش آگاه باشه تا آخر تابستان 97
  2. شروع رسمی تدریس‌هام با MBTI توی بهار 97
  3. انتشار کتابم و تاییدیه گرفتن از شیری و رضایی
  4. ارتباط عمیق‌تر و درونی‌تر با خودم! :)
  5. اصلاح و بازدید روابط خونوادگی ....
دوتا مورد آخر کل سال رو در بر می‌گیره...