آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

بدرود پاییز 94 !

ساعت 2:25، 29/9/94، تهران، خونه !


تا حالا نشده پاییز در حال خداحافظی باشه و من در حال جر خوردن نباشم :)))

از زمستون یاد بگیره :| وقتی میخواد بره، هم همه خوشحالن، هم طبیعت خوب و سر حاله، هم ....


خوب .. میخوام تو برنامه هام کتاب خوندن و ورزش کردن رو هم بگنجونم ! حقیقتا وقتشو ندارم !! ممکنه حتی تلگراممو مدتی دی-اکتیو کنم !

job heading

شورای صنفی

پروژه گراف

کلاسای یونگ

یادگیری اون تیکه‌ی اندروید که ابی میگه بم

درس‌های دانشگاه


---------------------------------------

پ.ن.1: به ترتیب اولویت :دی

پ.ن.2: زیربخش شورا به زودی اضافه میگردد

اجلالی و صامتی

فکر نمیکردم 2تا ایمیل زدن اینقدر وقت و انرژیمو ببره ! :/

البته که ریشه‌ش یه جای دیگست ...


-----------------------------------

با ترسهات رورو شو ... گفتنش سادست :)) :|

گراف‌های 3منتظم!

پترسن میگه که یه گراف 3منتظم که یال برشی نداره رو میشه به تطابق(یا همون مچینگ) کامل افراز کرد ...

منم این رو گفتم :| :))))


یعنیی

(آخه الآن 3ومین هفتس که اکبری بعنوان پروژه 2تا حدس* به گروهمون داده که اثباتشون کنیم)

من داشتم روی گرافهای 3منتظمی که مسیر همیلتونی دارن فکر میکردم یه چیزی رو اثبات کنم، بعد به این نتیجه رسیدم که "یه گراف 3منتظم که یال برشی نداره رو میشه به تطابق(یا همون مچینگ) کامل افراز کرد" بعد اینو اثبات کردم و بعنوان یه چیز کم اهمیت به اکبری گفتم :|

ینی داشت منو میزداا :)))) که اولا چقدر خری که نمیدونی این قضیه ی معروف پترسن ه، دوما چقدر خری که فکر میکنی کم اهمیته :))))


--------------------------------------

* توی گراف، یه سری قضیه داریم که اثبات شدن و مشکلی وجود نداره (مثل قضیه ی پترسن که اون بالا گفتم) ولی یه سری چیزا هم هنوز حدس ان و نه اثبات داریم براشون، نه مثال نقض :|

این 2تا حدسی که ما داریم روش کار میکنیم یکیشون 26سالشه اونیکی 30 و خورده ای :| :)))

ذهن مشغولی‌های یک دانشجوی تنها :))

ساعت 9:33 شب، دانشکده کامپیوتر، اتاق آکواریوم

تنها بود .. آخرین نفرات توی لابی چند لحظه ی پیش از دانشکده خارج شدند.
هر از چندگاهی کسی از آسانسور های سمت چپ او خارج شده و به سمت در لابی میرفتند ..
هفته‌ی سبکی رو پشت سر گذاشته بود! ولی هفته ی بعد، درواقع از فردای آن شب باید کارهای زیادی انجام میداد! کارهای مهمی که کسی جز او نمیتوانست انجام دهد ...

خوب حوصلم سر رفت :دی

تاپل

دیروز، امروز، فردا
عشق، درد، چه خواهد شد ؟ چه کسی میداند ؟

من، تو، ما
نیاز، سپاس، سوالات بنیادین ..

کی، کجا، چرا ؟
همیشه، هرجا، دلیل میخواهی ؟

روز، شب، عدم
تو، تو، من

پس کو ؟؟
..... :(

راه، من، کودک
دراز، درمانده‌ی راه، باید بزرگ شود

چرا، چرا، چرا ؟!
ندانم، ندانم، ببخش :((

خدا، غیب، من
کاش هنوز عادل و قادر میدیدمت :-(، اعتقاد ؟!، تنها -_-

دل، دل، دل
شکستم، شکستی، شکست :|

بسه، بســه، بســــــــه :((
......

"Song For A Stormy Night"

The rain beats hard at my window,

While you, so softly do sleep;

And you can't hear the cold wind blow,

You are sleeping so deep


Outside it's dark, the moon hiding,

By starlight only I see,

The host of the night-time go riding,

But you are safe here with me.


So, while the world out there is sleeping,

And everyone wrapped up so tight,

Oh, I am a vigil here keeping,

On this stormy night;

I promised I always would love you,

If skies would be grey or be blue,

I whisper this prayer now above you,

That there will always be you.


Sometimes, we're just like the weather,

Changing by day after day

As long as we'll be together,

Storms will pass away.


I said I would guard and protect you.

Keep you free from all harm;

And if life should ever reject you,

That love would weather each storm.


So, while the world out there is sleeping,

And everyone wrapped up so tight,

Oh, I am a vigil here keeping,

On this stormy night;

I promised I always would love you,

If skies would be grey or be blue,

I whisper this prayer now above you,

That there will always be you.


Soon, I know you'll be waking,

Ask did I sleep - did I write?

And I'll just say I was making...

A song... for a stormy night.


----------------------------------
http://www.azlyrics.com/lyrics/secretgarden/songforastormynight.html
:-( -_-

کوه و یه روز خوب :)

امروز ..

بالاخره رفتم کوه :دی

با 2تا از بهترین و پایه ترین و نزدیکترین و کلی چیزای دیگه ترین دوستام :) 3> :*


مدتها بود کوه دلم میخواست ! نمیدونم چرا با مربع که همیشه میرفتیم و همیشه میرفت، نشد که برنامه جور کنیم !! بالاخره مخ "بر" رو زدم و رفتیم ^__^ "فر" هم که یه کم شک داشت بالاخره راضیش کردم و 3تایی زدیم به دل کوه :)

رفتیم دارآباد ... فقط یه بار دیگه قبلا رفته بودم اونجا :) با 2تا از داییام و دوستاشون ... از اون جمع، 4تاشون دوبدو ازدواج کردن :دی دوتاشون داییم و زنداییم بودن 3> :)

بعدشم بالاخره رفتیم بولینگ ! بعد از 2سال که من هوسشو دارم :دی


روز خوبی بود :)

69

امروز 69 تا بازدید کننده داشتم تا حالا !!


خواستم بدونین :|

زندگی

"life is meant to live"

یا یه همچین چیزی میگفت سینا !


بعضی وقتا چشمتو باز میکنی، میبینی چند هیچ عقبی ! بعد میخوای بجنبی، میبینی چند تا از یاراتم اخراج شدن !! بعد میبینی داور هم لباس حریفو پوشیده بعضا :)) ...

یا بطور خلاصه و به قول شاهین میبینی طوفان شده و همه چیزو با خودش برده ! تو موندی و حوضت و یه دست لباس که تنت بوده :))

شلغم

بچه که بودم شلغم تلخ بود :( دوست نداشتم و اینقدر لفتش میدادم تا یخ کنه و حتی تلخ‌تر بشه :))

الآن ولی شلغم دوست دارم و اینقدر داغ میخورمش که تا نیم ساعت تو دهنم فوت میکنم تا بشه قورتش داد :دی


یهویی یادم به این افتاد که زندگی بعضی وقتا چقددددر تلخه :|

.....


همین یک نفر...

و باز هم فرهنگ (2) !

و اما جلسه‌ی دوم کلاس مدیریت رابطه (یا همون رابطه‌ی موفق یا موثر):


با آدمایی که از جایگاه والدشون حرف میزنن نمیشه ارتباط برقرار کرد .. باید با روشهایی این والد را کنار زد!


روش‌های پس‌ران والد:

  1. سکوت (نه به معنی تسلیم شدن ! و نه همیشه !)
  2. توضیح خواستن (ارتباط با بالغ طرف)
  3. "حق با شماست" ! (اگر واقعا باشد .. فرد مقابل آرام میشود و والد می‌رود)
  4. استفاده از "آب، هوا، تغییر مکان" ! (آب به صورتش بزنه، راه برین، اگه وایساده بشینین و ...)
  5. گریز زدن و حاشیه رفتن .. (عوض کردن فضا و بحث)
  6. مهم‌ترین نوازش کودک درون
نکات مورد آخر:

چی میشه یاد "صدرا" میفتین ؟

همین دیگه !! سوالو جواب بدین لطفا :)

چه چیزی میبینین، میشنوین، حس میکنین، میخورین، میرین، غیره (:دی) که یاد من میفتین ؟


لطفا اولا "جواب بدین" و بعد "رک و بی رودروایسی جواب بدین" :) تکلیف خود شناسیمه ..

مرسی :*

اتاق تکونی !

یکی از کارایی که هر 6ماه 1بار پیشنهاد میکنم بکنین همین "اتاق تکونی"ه ...به یه نظم و ثبات خوبی میرسین با اتاقتون :))

همونطور هم به "مغز تکونی"، "افکار تکونی"، "عقاید تکونی" و "تکونی"های زیاد دیگه ای هم نیاز داریم که پریود بهینه‌شون متفاوته ..


اما اتاق تکونی یه gainهایی برام داشت :دی

یه چیزایی تو سوراخ سنبه‌های اتاقم پیدا کردم که خوب بودن ...

یه چیزایی سر جاشون نبودن که رفتن سر جاشون

و مهمتر از همه آرامشیه که پیدا کردم بعد این کار ...

خسته-طور !

دیدی بعد یه مدت کار زیاد، وقتی رو غلتک افتادی، اگه دو روز استراحت کنی بدنت میفهمه که "میشه خسته هم بود" ؟ :)))

کلا خیلی عوضی ه این خاصیت :|

نتایج یونگ گوش کردن

میگن یه روزی مرگ اومد سراغ یه دختری، دختره مرگو گول زد .. ولی این کارش باعث شد که مرگ از روتینش خارج شه ... ینی بفهمه لزوما این کاری که داره میکنه تنها کار ممکن نیست ... رفت دنبال اینکه ببینه کی از همه قویتره :| و شیاطین رو پیدا کرد !باهاشون دست به یکی کرد و کل موجودات دنیا رو داشت نابود میکرد ... تا اینکه اون دختر .....


این قصه یه تیکه از خلاصه‌ای از 12گانه‌ی "نبرد با شیاطین" اثر "دارن شان" بود ..

ولی هر قصه ای از جایی اومده :)

فک کن مرگ == تو و دختره == ؟

دنبال اون "؟" بگرد ... اگه نگردی خودش دنبالت میاد و به قول یونگ با پسگردنی میبردت :)) چون قراره بفهمی کاری که میکنی لزوما نتها راه و کار درست نیست ... و حتی لزوما درست هم نیست !! :" 


همیشه باید سفر کرد .. باید سفر رو به رسمیت شمرد ! :) سخته ولی ممکن 3>


همین یک نفر..