آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

پوف !!

مدتیه که با آدمای جدیدی آشنا شدم ..

بابک که از زنش جدا شده و یه دختر ۶ساله داره. .......

امیرحسین که کشتی‌گیره! ولی‌ تا حالا مدال طلا نیاورده .......

علی‌! که یجورایی می‌تونم بگم چند سال دیگه‌ی منه !!! .......

یه محسنم هست که خیلی‌ اهمیتی نداره برام .. با یکی‌ دیگه که حتی اسمشم یادم نیست الان :)))


از این آدمایی که تو این پست تعریفشون کردم، اول از همه علی ازمون جدا شد، بعد بابک و بعد امیرحسین !!!!!!! الآن فقط محسن که واقعا دوستش دارم مونده و علیرضا که حتی اسمشم یادم نبود !! :|


صرفا یه نکته ای رو میخوام به خودم یادآوری کنم ...

هیچوقت هیچوقت هیچوقت قضاوت ن ک ن :|

بالاخره :)))

28 آبان 94 اولین روزی بود که رفتیم پیش دکتر اکبری تا بهمون پروژه بده و ما رو قبول کنه که باهاش کار کنیم ... همون جلسه ی اول به نتیجه رسیدیم که چه مدل حدسها و سوالهایی رو دوست داریم که روشون کار کنیم ... سوالی بهمون داد که 26 سال آزگار بود حدس باقی مونده و اثبات یا رد نشده :))

البته بدیهیه که قرار نیست 3تا بچه بتونن چیزی که 26 ساله کسی کاریش نکرده رو حل کنن :)))) حدس رو برای یه دسته ی خاص از گرافها باید اثبات میکردیم که همین هم سخخت بود :دی

تقریبا 5 یا 6 هفته گذشت که تونستیم یه اثبات براش ارائه بدیم :) به خاطر اینکه یذره زود بود و اثباتمون هم یذره پیچیده بود (پیچیده که نه ! خیلی حالت بندی داشت فقط :دی) اکبری قبولش نمیکرد :)))) 2بار برای خودش توضیح دادیم، بعد بهمون گفت راهتون رو برای دو نفر دیگه که آدمای دقیقی باشند توضیح بدین ..

انقدر رفتیم و اومدیم که مطمئن شدیم راهمون قطعا درسته :)

حالا وارد فاز بعد میشیم :

نوشتن اثبات به فارسی، ترجمه ی اثبات به انگلیسی، تصحیح و ویراستاری نسخه ی انگلیسی به روشی که مورد قبول ژورنالها و کنفرانسهایی که میخوایم مقاله رو براشون بفرستیم باشه ...

این آخریه دهنمونو سرویس کرد :)))

البته وسطش امتحانهای پایانی دو ترم پاییز و بهار بود و یک ماه هم که رمضون بود و کار زیادی اون زمانها نمیکردیم عملا :دی


Anyway ....

Finally we have our first paper submitted :D (بعد از 8ماه)

آقا/خانم "م.ک.خ.ج.ش"

درود !

امیدوارم اینجا رو بخونید

یه سوالی ازتون دارم ولی نمیدونم کجا میتونم پیداتون کنم !! :"

لطفا یه جوری منو به خودتون لینک کنید ..

سپاس :)

یذره از هرجا

مثل یه معلول جسمی/حرکتی که تو خواب داره میبینه که یکی دنبالشه و داره فرار میکنه -هیچ مشکل حرکتی ای هم توی خوابش نداره-، ولی بعد از بیدار شدن میبینه که حتی دستشم نمیتونه تکون بده و باید برای حموم کردن یکی رو صدا کنه که ببردش و و و ....

چشمشو باز کرد و دید اون آقای ایکس‌ی که فکر میکرد هست همش یه نمای پوشالیه و به قول مرضیه کلا "آقا نیست" !!!

چشمشو باز کرد و دید که یه خرابه ای دور و برشه ... اون اولا سهیل بود که هی انگار چراغ‌قوه رو مینداخت اینور و اونور ... و هی با جنبه های جدیدی از خرابات موجود مواجه میشد ... تا اینکه رسید به جایی که فهمید "این خانه ز پایبست ویرانه‌ست" :| فهمید که باید بکوبه و همه چیزو از نو بسازه ....


- میترسی ؟       + میشه نترسید ؟؟       - میترسی .. :|       + ولی کارمو میکنم       - میدونی باید چیکار کنی ؟       + هنوز نه :| ولی میدونم هر وقت که نیاز باشه میفهمم ...       - :-لبخند


ساخت و ساز، هرچی مساحت بزرگتر و خونه لاکچری تر باشه، زمان و هزینه ی بیشتری رو میطلبه ..

زمان .... بعد چهارم ! کریتیکال ترین مسئله ی این روزهای بشر !! چیزی که سعی در خریدش داشت تا بتونه مشکلات رو هرچی بیشتر دور کنه :" یا بهتر بگیم، حلشون رو به تعویق بندازه .. :| مرضیه هر جلسه میگفت ببینین قصدتون چیه که کلاستون پیش نمیره ... خب بدیهی بود !! :| از تموم شدن کلاسش میترسید ... از تموم شدن "وقت"ش میترسید :|

هزینه .... وقتی یه کاری رو هرچی بیشتر میکنی، بازم باید بیشتر بکنی اسمش چیه ؟


--------------------------------

پ.ن.1: معلولهای جسمی/حرکتی چجوری خواب میبینن ؟ :-؟

پ.ن.2: خوب بودن نسبیه ... به نسبت خوب نیستم :))) ولی این نشونه ی خوبیه !! ینی که دوباره انرژی حرکت رو دارم ... کتابه میگفت مریخیا هرکدوم یه غاری دارن که یه وقتایی میرن توش و مشکلاشون رو اونجا حل میکنن ... در سکوت .. باید سکوت رو یاد بگیرم :" بیشتر از این ..

پ.ن.3: میدونم که آینده روشنه .. در حال حاضر تنها دلیل هنوز زنده بودنم همینه :)) + اینکه آدمی زنده شد به عشق و این حرفا ...

یادته ؟

یادته ؟

همین یک کلمه کافیه تا لبخند رو به لب دو نفری که یک گذشته‌ی طولانی و به هم گره خورده داشتن بیاره ..

اما ...

اما اگه این گذشته هه یه جایی یه زخم (-هنوز-خوب-نشده) ای رو به یادت بیاره، میتونی حال امروز من بعد از گفتن "یادته ؟" رو درک کنی ...


"یادته ؟"

امروز خیلی چیزها یادم اومد ... یه طعمی داره که نمیشه توصیفش کرد !! در عین شیرینی خاصی که مرور خاطرات خوب داره، تلخی سرگیجه آوری هم برات تداعی میشه که نمیتونی هیــچ واکنشی بهش بدی ! :|


-------------------------

پ.ن.1: داشتن دستهات نعمت و آرامشی بود که امروز دوباره یادم اومد چقدر کم دارمش تو این روزهام .. :" یادته ؟ :-پوف

پ.ن.2: نمیدونم گذاشتن این پست تو جایی که ممکنه گذرت بهش بیفته کار درستیه یا نه :"

پ.ن.3: "خودش مینویسه"هام 100 تا شدن !

فاز تکمیلی

فک کنم یه اصلاحیه ای نیازه برای پست قبل :دی

اعصابم ...(بخوانید خراب) شده بود یه فوشایی میخواستم بدم :)) تموم شد ! متنفر نه .. ولی تمومش میکنم :-peace :) کم کم قراره دیگه خسته نباشم ... دعا کنین :)


پروژه ها موندن رو زمین :| برم پی کارم !!

حوصله ندارم :|

شب بخیر .. :/


-----------------------------------

پ.ن.1: موفق باشی

پ.ن.2: ازش متنفرم :|

پ.ن.3: تموم شد ... تمومش میکنم !

پ.ن.4: خسته شدم دیگه از خسته بودن !!!

:-لبخند

نامه احساسی معلم آرژانتینی به لیونل مسی:


تسلیم نشو؛ پیراهنی که به رنگ پرچم کشورمان است را کنار نگذار زیرا وقتی آن پیراهن را به تن می کنی، نماینده همه ما آرژانتینی ها هستی. همه ما منتظر مدال و جام نیستیم تا به خاطر اینکه یکی از ما هستی، احساس غرور کنیم.

  

 

لطفا کاری نکن که شاگردانم فکر کنند دوم شدن، شکست است و اینکه ارزش یک انسان، به خاطر بردن تالار افتخاراتش است و یا اینکه شکست خوردن در یک بازی، از دست دادن افتخار است.

شاگردان من باید درک کنند که قهرمانان نجیب که می توانند پزشکان، سربازان، معلمان یا بازیکنان فوتبال باشند، آنهایی هستند که تمام تلاش شان را به خاطر دیگران انجام می دهند؛ هرچند می دانند که بقیه شاید چندان برای کار آنها ارزش قائل نشوند؛ می دانند که اگر یک جام ببرند، آن متعلق به همه خواهد بود اما اگر شکست بخورند، تنها خودشان مقصر هستند. همه در مورد جسارت صحبت می کنند اما من به قدرت قلب تو ایمان دارم.

مسی بیچاره

خب من دلم برا مسی میسوزه!! :| :| :/

بنده خدا دیگه چیکار کنه؟ :/

دوبار از بازیکن حریف خطا گرفت و اون اخراج شد ... به مسی چه ربطی داره که بازیکن خودی هم یه جوری میزنه خونواده ی اون بنده خدا رو میاره جلو چشمش که قرمز میگیره!!؟ خب بازی شد 10 به 10 مساوی!

بعد مربی گاوشون دی‌ماریا رو میکشه بیرون که دفاع بیاره تو!!!! خب مسی چه گناهی کرده که مربی گاوه؟! :/

بعدم که اینا حمله بکنن انگار خدا رعد و برق میزنه تو بسل‌النخاعشون!! :/ آخه ادم 1نفره میتونه جلو یه تیم که واقعا خوبه ببره؟ :| نه والا!

من واقعا نمیفهمم رئیس فدراسیون آرژانتین گاوه؟ مردمش گاون؟ من گاوم؟؟(:دی) آخه مربی ای که 2بار تو فینال گنــــد زده چرا نباید اخراج بشه که دوباره اینجوری گند بزنه؟ :|

حرفی ندارم دیگه :"


-----------------------------

پ.ن.1: یدونه پنالتی خراب کرد مسی بنده خدا، همون رو انـــقدر بکوبونن تو سرش که ضربه مغزی شه :|

پ.ن.2: حرف من اینه که اصلا نباید کار به پنالتی میکشید :(

منم به وقتش میرم!

لحظه ای که برنا داشت از گیت رد میشد من خیلی دلم سوخت :"

نه برای اینکه دوستم داره میره (که اینم بود)، چون 3ماه دیگه برمیگرده .. برای اینکه من اینور گیت بودم ! برای اینکه از تصمیمم حمایت کافی نکرده بودم :| برای اینکه اگه 6ماه زودتر همه چیزو شروع کرده بودم منم الآن اونور گیت بودم و چه بهتر که با برنا برم ! :)


آدم کلا تو زندگیش زیاد "اگه" و "کاش" داره .. ولی به قول یاس، کاش رو کاشتن ولی سبز نشد ...

تجربه و تجربه و تجربه .... اسمی جز این نمیشه روش گذاشت :" تلخه ! مث دارو ..


--------------------------------

پ.ن.1: خوبیش اینه که مدتیه کسی یا چیزی رو مقصر نمیدونم ... حتی خودم رو ! فقط رو به جلو داریم میریم تا ببینیم به کجا میرسیم ..