آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۹ ثبت شده است

بالاخره تونستم!

امروز برای اولین بار رفتم سر خاک پونه و آرش..

تمام 1 سال و 2 ماه دلتنگیمو خالی کردم رو قبر..

برگشتنه دلم آروم بود :)

 

--------------------

پ.ن.1: مرسی ازت 3>

جمع‌بندی بهمن

پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

---------------------------

  • روتین: دهه‌ی اول که امتحان داشتم؛ بعدش هر روز ساعت 10 بیداری، تا 12 کارهای شخصی توی خونه، ناهار و رفتن به شرکت تا 10 شب، دوش و شام تا 11 شب، کارهای پایان‌نامه / مشاوره به ایرانی‌های خارج از کشور، ساعت 3-4 خواب....
  • امتحانات انگیزش و هیجان، آسیب شناسی و روان‌شناسی اجتماعی
  • سریال وایکینگز و فرندز و قهوه تلخ و دورهمی و خوب-بد-جلف و مافیا و مستر بین و مرد هزار چهره
  • فیلم one fellow over the cuckoo's nest, the last samurai, zodiac, mad max: fury road, fathers and doughters، شمشیر اژدها، for a few dollars more, 13 assasin
  • جلسات شرکت: یاسر و صادق و یاسمین و سارا و علی و شیما و حوریه و چندتا مصاحبه و جلسات R&D و مدیران و مارکتینگ و سوشیال مدیا و هم‌اندیشی با دکتر شادی عزیزی و جلسه با سهند و هدیه و فاطمه
  • خونه بغلیمون شروع کرده به خراب کردن برای بازسازی :| شبا نمی‌تونم بخوابم
  • گرفتگی گردن و کتف بخاطر فشار زیاد زندگی :))
  • کلی پیگیری ریز و کوچیک از کلی آدم توی این ماه داشتم.......
  • خرید اودکلن و اسپری (بالاخره!)
  • نیاز به سفر دارم........
  • ملاقات و مشاوره: غزاله، یکی از پسرای سال پایینی شریف، سحر، مامان، فاطمه، شکوفه، تولد سینا (دیدن خونواده :) )، محسن غلامی
  • سهمیه‌ی دعوای ماهانه با پدر اینجا اتفاق افتاد :)) :|
  • بام رفتن با یاسر و برگرلند عزیزم :))
  • کافه لمیزهای این ماه هم ازشون غافل نشیم :پی
  • ملاقات مامانجون بعد از مرخص شدنش از بیمارستان
  • دیالوگ با پدر به طرز عجیبی بدون تنش!!
  • خرید کادو برای تولد افسانه و پدرام و گرفتن تولد براشون (3 نفره!) :)
  • چالش جدید در شرکت بین یاسمین و صادق
  • جلسه‌ی نقد کتاب با حضور هادی، صادق، یاسر، عمار، شیما و حوریه
  • کرج رفتن با یاسر (شبهِ سفر!) ولی هنوزم سفر لازم دارم :/
  • تنش‌های ریز و درشت شبانه روزی دیگه.... خونه، شرکت، کم‌زمانی، روابط، استراحت و ....

 

------------------------------------

پ.ن.1: شروع شلوغ با امتحانا و دغدغه‌های مختلف ذهنی، وسط به سمت پایان شلووووغ.. همچنان انرژیم افت داشت این ماه هم (بخاطر نیازم به سفر و نداشتن وقت برای خودم..)

پ.ن.2: خدایا! زمستون امسال رو سخت نگیر لطفا بهمون... بذار یه سال خوب تموم شه :)) سپاس!

آیا تو در پایان، به همان آرامیِ آغازی؟

فرزانه با اجازه دادن به روند طبیعی رخدادها اقدام می‌کند.

او در پایان، به همان آرامیِ آغاز کار است....

 

میگن معجزه‌ی حضرت محمد، کتابشه... اگه از شباهت‌های خارق‌العاده‌ی حکمت تائو با مکتب اسلام بگذریم، کتاب تائو تا حالا به شکل معجزه‌گونی تحت هر شرایطی منو آروم کرده و مسیر درست و سمت و سوی آرامش رو بهم نشون داده!

 

من همیشه (از جایی که یادم میاد تا خود امشب) سرم شلوغ بوده :)) از کار و درس و مشغله‌های بیرونی بگیر تا فشار روحی و دغدغه‌های ریز و درشت درونی...

کم و بیش هم توی همین بلاگ چیزهایی از کلافگیام و خستگیام و غیره و غیره نوشتم (باور بفرمایید چیزی کمتر از ۲۰٪ش رو نوشتم!)

مثالش همین روزهامه:
کار و درس و رابطه و خونواده و خستگی و نداشتن بستر مناسبی برای استراحت مبسوط و ....

البته تا جایی که از دستم بر بیاد ناشکری نمی‌کنم! همین شلوغیای درونی و بیرونی بوده که باعث و بانی رشد کردنم و تبدیل شدنم به این صدرایی شده که الآن هستم :)

 

بگذریم....

تائو میگه فرزانه (حکیم) اجازه میده اتفاق‌ها اون جور که رخ میدن رخ بدن! میگه که فرزانه در پذیرش کامل هر چیزیه که کائنات (خدا، خرد برتر، مادر زمین، ناخودآگاه یا هر چیز دیگه‌ای که اسمش رو بذاریم) براش درنظر گرفته.. البته که این پذیرش مانع تصمیم‌گیری و برنامه‌ریزی و حرکت سمت هدف نیست!

چرا اینو میگم؟ چون توی کتاب تائو، جایی دیگه میگه که "فرزانه کار خود را به تمامی انجام می‌دهد، و سپس آن را رها می‌کند"....

چقدر زیباست آخه!

هدف‌گذاری کن، برنامه ریزی کن، به سمت هدفت گام بردار، خلاصه کارتو به تمامی انجام بده.. ولی در کنارش، به چیزی که از سمت کائنات برات میاد هم گشوده باش.... آن را رها کن!
اینجوربه که می‌تونی در پایان، به همان آرامیِ آغاز کار باشی :)

 

-----------------------

پ.ن.1: کتاب تائو ت چینگ از لائو ت سه