آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

دل‌تنگی گذرا..

دلم تنگ است
نه برای چیز یا شخص خاصی! برای احساس تعلق.. برای دوست داشتنی خاص، دوست داشتنی که مختص یک نفر باشد....

 

من عاشقم! عاشق مسیر فردیتم، عاشقِ دوستت دارم‌ها، عاشق حرف‌های عمیقی که با دوستانم زده می‌شود، عاشق تهرانی کوچک که از بلندای کوه می‌توانش دید، عاشق لبخندی ساده بر لبان یک دوست، عاشق انتظاری صمیمی برای رسیدنش! عاشق خودم و تنهایی‌هایم...
آری! این‌ها اغراق نیستند! اما لحظات پر برکت تنهایی، نیاز انسان به اجتماعی بودنش را که ارضا نمی‌کنند....
خودت را به آن راه نزن! منظورم از اجتماع چیزهای عادی که همه‌مان داریم نیست! که با کیفیت‌ترینشان آنِ من است... منظورم دقیقا همان اجتماعِ دو نفره‌ی زیباییست که مدت مدیدیست گمش کرده‌ام... منظورم آن سکوتیست که به برکت تفاهمی ژرف، از هزاار سال گفت و گو بیشتر حرف می‌زند....

 

دلم تنگ است...
و هر سازی که می‌بینم، نه! دور از انصاف است اگر بگویم بد آهنگ است!
زندگی، با همه‌ی بالا و پایین‌هایش، با همه‌ی محدودیت‌هایش و با همه‌ی ناشناخته‌هایش برایم شیرین است... از آن جنس شیرینی‌هایی که با هزاران زور و زحمت به درکش رسیدم! از جنس شیرینی‌های گفتارهای لائوت‌سه و بودا... از جنس پذیرش و تعهد به مسیری که عاشقش هستم...
اما من هنووز راه طویلی تا فرزانگی دارم! به صدرایی که هستم افتخار می‌کنم! اما این افتخار چیزی از درد دل‌تنگی کم نمی‌کند :/

 

خانه دل‌تنگ غروبی خفه بود
مثل امروز که تنگ است دلم...
ابری آهسته به چشمم لغزید
و سپس خوابم...؟ نبرد! این شبا چقدر سخت می‌خوابم.. :|

 

می‌دانم! فردا بار دیگر خستگی‌ام را به کنجی فرستاده و تمام سعیم را می‌کنم تا برای مادرم گرمای دلی باشم، برای دوستانم لبخندی و برای خودم پناهی باشم هرچند کوچک در برابر تمام ناشناخته‌ها و دل‌آشوبه‌ها....
به صدرا اعتماد دارم :) سخت‌تر از این‌ها را پشت سر گذاشته و با وجود آخ‌هایی که گفته، هنووز پابرجا و محکم در حال قدم برداشتن است...
هشدار که این مَرد لایق بهترین‌هاست! مبادا به کمتر از آن راضی شود...

 

------------------------------

پ.ن.1: فک کردین اینم باید مرور سال فلان بلاگی - قسمت فلانم باشه؟ :)))

پ.ن.2: گاهی وقتا خوبه که آدم به خودش روحیه بده :)) امتحان کنین ;-)

مرور سال 97 بلاگی - قسمت اول

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

جمع‌بندی تابستان 96

جمع‌بندی پاییز 96

جمع‌بندی زمستان 96

روزگاری بود...

از جنگ داخلی تا فروپاشی...

از جنگ داخلی تا فروپاشی - 2

یه دل‌نوشته‌ی دل‌نشین :)

 

چشم باز کردم که از تو بنویسم

شرقی غمگین به روایت صدرا!

 

دل‌نوشته-طور

گفتن از دغدغه‌ها..

یکی از آخرین‌های زندگیم!

 

منِ ارزشمند - 1

عشق، ورای ایمان

استارتِ مرحله‌ی جدید، اینجا بود!

شادیِ وابسته؟

 

تفاوت حسرت و احساس قربانی بودن

خاطره - ماه‌گرفتگی - چاشم - شمال!

منِ ارزشمند - 2

از این دوره "هم" راضیم :)

بیا ره‌توشه برداریم....

تنهاییِ درست :)

گفتارهایی در باب سفرِ قهرمانی..

 

ثبات درونی و بیرونی :)

تقویت زئوسِ درون

من نمی‌دانستم معنی هرگز را...

از بهترین دل‌نوشته‌هام..

فرو ریختن ثبات و خوشی پوشالی :)

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 97، 6 فصل اول، 28 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 96 بلاگی - قسمت دوم

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

 

اگر اشک بو داشت...

یادداشتی بر تئاتر "این یک پیپ نیست"

دلتنگی...

منتسب به کنفوسیوس!

بی تو به سر؟! نمی‌شود...

 

تلخ و شیرین...

داستان کوتاه!

داستان باغ سپید - 1

داستان باغ سپید - 2

 

یکی از عمیق‌ترین دل‌نوشته‌هام!

 

تئاتر بدون تو..

از سری مقاله‌هام در سایت ریمیا که به فاک رفتن ظاهرا :)))

تفاوت دنیای آدما تو کمتر از 10 دقیقه فاصله‌ی جغرافیایی...

درد و دیگر هیچ....

 

اون روزام :))

آدمی به امید زنده‌ست..

پیشنهادِ سالِ جدیدی!

جمع‌بندی بهار 96..

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 96، 6 فصل دوم، 18 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 96 بلاگی - قسمت اول

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

از حکمت تائو..

شروع رسمی شعر گذاری :)) :/

 

 

پاگشا به آگاهی هملت!..

 

دیگری_نوشت (انواع لبخند)

جدی‌ترین نشانه‌های عمو هادس so far...

هادس از چیزی که می‌بینید به شما نزدیک‌تر است....

اولین‌ها.....

 

از اون متن‌های عمیق و کوتاه.. :)

این پست و 3 پست بعدی، بدرقه‌طور..

Active Imagination :)

 

ابر می‌بارد و من....

گزارش پیشرفت سالانه..!

خداحافظی به شیوه‌ی ساربان نامجو..

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 96، 6 فصل اول، 13 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 95 بلاگی - قسمت دوم

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

اولین پست سپاس‌گزاری (اجرای ایده)

معرفی اثر مرکب..

نشانه‌هایی از رشد.. :)

دغدغه‌های مسیر رشد!

نشانه‌های دیگری از رشد :)

هزینه‌های موفقیت!

 

تولدم مبارک :))

معرفیِ (به نظر خودم) ناموفق کتاب MBTI

شروع پست‌های MBTI ای!

 

پیش‌نهادهایی برای بهبود عملکرد

 

نشانه‌های عملی از رشد درونی ^.^

از کتاب 12 ستون موفقیت

 

انگیزه‌های رشد؟ شاید :)

 

این سینوس‌های همیشگی..

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 95، 6 فصل دوم، 14 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 95 بلاگی - قسمت اول

 

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

تیکه‌ی اول منظورش سفر تنهاییه :)) + جمع‌بندی 94

هدایای کائنات از سال 89 تا 94

تاکید می‌کنم، چه روزای سختی رو رد کردم!!

از کتاب "پدرانِ غایب، گای کارنو"..

از همون کتاب + تحلیل‌های یک عدد صدرا!

 

روزای سنگین دانشگاه..

بخشی دیگر از پدران غایب

قدم اول برای شفا یافتن..

از بچگی کارام دیر و زود داشت اما سوخت و سوز نداشت :)))

 

دغدغه‌های صدرای 22 ساله

و بالاخره یک عدد صدرای عصبانی!

بعضی وقتا

هیچ‌کس جز تو نخواهد آمد...

دل‌تنگی یک خطی!

به برنای عزیز..

 

نامه‌ای به لیونل مسی!

طعم خاطرات: شکلات تلخ..

یذره از هر جا...

پیپر گراف :)

قضاوت نکنیم :|

 

و خدایی که همین نزدیکیست :)

آشتی کنون صدرا با خداش :)

عجب صبری خدا دارد...

جمع‌بندی..

9 دسته از عشاق - خیال‌پردازان

گام دوم در مسیر صدرا شدن - شروع MBTI

بال‌هایت را کجا جا گذاشته‌ای؟

آرمان‌شهر من

کسشر فلسفی :| (واقعا تیتر برازنده‌تری پیدا نکردم!)

 

اصول مذاکره!

بخشی از مسیر...

استارت رسمی پرانا با لیان

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 95، 6 فصل اول، 32 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 94 بلاگی - قسمت دوم

 

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

خودشناسی به روش سهیل رضایی - 1

تولدم...

میم مثل مرد!

روزای خوبی هم داشتیم :)

خودشناسی به روش سهیل رضایی - 2

صدرای در حال گذار...

 

قصد پنهان..

کارتون 6 BIG HERO

ارتباط موثر به روش فرهنگ.. - 1

املت کوتاه :)

از مسیر لذت ببر :)

 

اتاق تکونی و چیزهای دگر تکونی!

کامنتاش :)

ارتباط موثر به روش فرهنگ.. - 2

زندگی و انتخاب...

لبخندِ یادآوریِ یک خاطره :)

سه‌گانه‌های بیست و دو سالگی...

تنها در دانشکده

یه پست گرافی :)

شلوغیای همیشگی اواخر پاییز..

 

حافظ و یلدا

امید در لحظه‌های خستگی..

مغز شلووغ!

پایان ترم هفت :)

 

شعری در باب مادر...

یه حال گذار دیگه...

 

ادبی‌گویه‌های رمز دار!

دل‌گویه‌های رمز دار...

رابطه رو بلدی؟!

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 94، 6 فصل دوم، 29 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

مرور سال 94 بلاگی - قسمت اول

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

روی ماه خداوند را ببوس - 1

روی ماه خداوند را ببوس - 2

جاناتان، مرغ دریایی - 1

جاناتان، مرغ دریایی - 2

موفقیت - 4

مکالمه..

صلح درونی؟.. شاید :)

درد رشدی کشیده‌ام که مپرس :))

دغدغه‌های همیشگی...

 

خارج از روزمرگی‌های زندگی

بچه‌ها 3>

رشد :)

موفقیت - 5

 

شکستن!

شباهت کوه‌نوردی با زندگی

بی تو مهتاب شبی....

فکر، شهدای غواص، دعوا با خدا!

 

عجب روزای سختی داشتیم!!..

نظریات صدرا - شماره یکم :))

3>

شاهین می‌نویسه :)

 

شروع مسیر روان‌شناسی ^.^

خاطرات 1 هفته از اون روزای... - 1

خاطرات 1 هفته از اون روزای... - 2

کودکانگی :)

 

هنوز هم ترسناکن :| :)))

نظریات صدرا - شماره دوم :)

آلیس-گویه‌هایی در سرزمین عجایب

بلند بلند فکر کردن و غر زدن!

یک ترم عادی در دانشگاه :))

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 94، 6 فصل اول، 30 پستِ تا حدودی ارزشمند.. (برای من!)

پست پانصدم!

این پونصدمین پستیه که من دارم توی این بلاگ می‌نویسم!

روی "می‌نویسم" تاکید دارم چرا که یه سریشو منتشر نکردم.. و روی "این بلاگ" هم تاکید دارم چرا که از قبل باز کردن وبلاگ برای خودم هم دست نوشته‌هایی داشتم، و توی این مدت هم به جز اینجا چیزهایی برای خودم یادداشت کردم....

 

اما اینا مهم نیست!

چیزی که می‌خوام بگم اینه که وقتی این بلاگ رو باز کردم هیچ فکر نمی‌کردم که روزی برسه که پانصد تا متن کوتاه یا بلند بنویسم...

هیچ فکر نمی‌کردم که هزار و هفت‌صد و سی و سه روز (چیزی نزدیک به پنج سال!) بگذره و هنوز درحال نوشتن توی همون کانتکستی باشم که از روز اول توش شروع کردم...

هیچ فکر نمی‌کردم که روزی بیاد که توی اون روز بیش از صد نفر دل‌نوشته‌های منو بخونن! چیزی که لزوما ربطی به کسی جز خودم نداشته احتمالا...

و خیلی چیزای دیگه :)

 

اینا رو نوشتم که به خودم یادآوری کنم چقدر خوب که توی این سال‌ها کم و بیش ثبات داشتم، چقدر خوب که پای خودم و دلم واستادم و چقدر خوب که الآن به جایی رسیدم که با خودم و احساساتم در صلح و آرامشم :)

به نظر من وبلاگ داشتن چیزی بیشتر از نوشتن روزانه‌ی افکار و احساسات یا امثال اوناست... کارهای خیلی بیشتری از صرفا قوی کردن قلم و فکر آدم می‌تونه بکنه... شاید به نظر نیاد!

ولی علی ای حال من خوش‌حالم که یه روزی تصمیم گرفتم وبلاگمو باز بکنم و خوش‌حال‌ترم که پای این تصمیمم واستادم :)

مرور سال 93 بلاگی

پیش نوشت: این کاریه که خیلی وقته می‌خواستم انجام بدم، که بلاگمو مرور کنم و یه سری تفاوت‌های خودم و قلمم و یه سری چیز دیگه رو توش رد بزنم... اما نکته‌ش اینجاست که به درد کسی جز خودم احتمالا نخواهد خورد :)

------------------------------------

 

حماقت

بیشتر ببینیم

اصلاحیه

قرآن

داستان 91ی‌ها - 0

داستان 91ی‌ها - 1

 

استت جیمیل

آدم باشیم

زندگی کوتاه است

خدای ملاصدرا

مرسی که هستین

تفاوت‌های من و تو

بوی خوش یک زن

منم آدمم خب!

 

موفقیت - 1

موفقیت - 2.1

موفقیت - 2.2

داستان 91ی‌ها - 2

آخرش که چی؟

استرس عاشقی

جمع کردن خود

 

غرهای یک عدد صدرای کوچک

موفقیت - 3

داستان 91ی‌ها - 3

پایان 93

راه آرامش ذهن

پست نوروزی

 

--------------------------------

پ.ن.1: سال 93، 4 فصل، 27 پستِ تا حدودی ارزشمند..

بشتابییید؛ آخرین خبر....

خب

نتایج انتخاب رشته‌ی ارشد هم اومد!

یادم به این پستم افتاد که چقدر هیجان داشتم، و چقدر مطمئن بودم تهران قبول نمیشم :))

 

هرچند ادعا داشتم (و دارم) که "پذیرفتم هرچی پیش بیاد خیرم توشه و هرجا قبول بشم چلنج‌های خودشو داره و میرم که تجربه کنم و ...." ولی واقعا نمی‌تونم انکار کنم که هیجان و حتی این بازه‌ی اخیر (چند روز) قبل از اومدن نتایج استرسشو داشتم :"

اومد و دیدیم و قبول شدیم :) اولین انتخابم نشد، چیزی که بهش عادت داشتم پیش نیومد... ولی مهم اینه که جای خوبی قبول شدم و از حالا به بعدش دوباره دست خودمه که می‌خوام با این فرصتی که برام پیش اومده چیکار کنم و چطور و چقدر خیر و برکت ازش بیرون بکشم :))

 

پیش به سوی پذیرفته شدن رسمی تو دنیای روانشناسی...

توئیت‌گونه

من از درد حاصل از زخمی که برداشته بودم، به پذیرش زخمم رسیدم و از آن به دیدن "چیزی که نیست"....

نگاه ساحرگونه به زندگی..

اینا جمله‌هایی از زبان وحید هستن که به دلم نشستن و برای خودم یادداشتشون کردم

  • یه جنبه‌ای از جادوی سیاه اینه که آدما رو با لفظمون بی‌نام کنیم... پدرام دیگه پدرام نباشه، هرمس باشه!
  • دید ساحر در ارتباط: اون کجاش درد می‌کنه؟ من کجام درد می‌کنه؟ درد اون درد منه...
  • نه خاطره‌ای و نه تصور، تو اراده‌ای و حیرت و تحول
  • متاسفم، عشق همراهت باشد.. دوستت دارم، متشکرم :)

 

اینم یه جمله‌ی بامزه بود که ربطی به ساحر نداره ولی باهاش حال کردم :)

  • هزینه‌های مشترک زندگی مشترک را مشترکا بپردازیم...

جمع‌بندی مرداد

پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

---------------------------

 

  • مشاوره به یه شرکت برای فهمیدن آرکتایپ برندشون... یه جلسه‌ی طولانی و سنگین :)
  • دیدن اتفاقی دوستای قدیمی تو دانشگاه :)
  • شمال ژرفی ^_^ به‌ترین و متفاوت‌ترین سفر امسالم و حتی عمرم :) (شامل گپ‌های سطحی و مکالمه‌های عمیق و یوگا و صندلی داغ و رقص و ....)
  • تئاتر "چهار دقیقه" و "همان چهار دقیقه" با شیرین و کیانا و سعید 3>
  • انجام دادن کارهای بورسی و وارد شدن رسمی‌م به بورس..
  • انتخاب رژیم گیاه‌خواری و مواجه شدن با مقاومت‌های باربط و بی‌ربط گسترده :)) :|
  • کافه بازار و دوستی‌های قدیمی.... :-هعی
  • ژلاتوهای وقت و بی‌وقت :))
  • روزای خوب رودهنی...
  • کافه ری‌را و قهوه‌خونه‌ی دم درکه و خونه‌ی دوستمون و تجربه‌ی یه شب عجیب...
  • دیدن فیلم Troy!
  • مشاوره به سجاد درمورد شریف و کلا لیسانس..
  • مشورت‌های ژرفی و سعی در استیبل نگه داشتن حال روحی!
  • سخنرانی دکتر دینانی :)
  • بازگشت غرور آفرین کلافگی به روزام!!
  • عید قربان و دورهمی خونوادگی و برگشتن رسمی من به خونه...
  • کلاردشت دوم این ماه! تنها! مراقبه و حضور و آب‌تنی کردن در ناخودآگاه... (گم کردن ساعت و انگشتر! :|)
  • تهران، ژرف، عمق بیشتر و بیشتر....، و بعدش پدرام پارتی :))
  • اسباب کشی مجتبی و کمک و گرفتگی کمر و ...

 

--------------------

پ.ن.1: ماه شلوغی بود، ولی قشنگیش به این بود که تک‌تک روزاشو سعی کردم زندگی کنم و در لحظه‌ی حال باشم و پای ارزش‌هام بایستم...

شانزده

خواب

این مخلوق عجیب و مسحور کننده...

این بیان رازگونه‌ی ناخودآگاه

این زبان از یاد رفته....

این موجودی که به هر شکل به آن نگاه کنی معنی درستی می‌دهد! چه در یک صف از خواب‌های پی در پی، چه بعنوان یک موجود یگانه..

 

بیداری کدام است؟

چیزی که در خواب می‌بینیم یا خوابی که در روزمره دچارش هستیم؟

به راستی کدام گزینه انتخاب من است؟

به راستی من کیست؟؟

راست چیست؟

 

نهایت سعیم را می‌کنم تا در تائو متمرکز بمانم

اما تائو، سعی نکردن است!

نیک‌بختی، نداشتن آرزوست....

نمی‌دانم!

این تائوست :)

دوازده

پیش نوشت: آخرین روز از 5 روز تنهایی در کلاردشت...

------------------------

 

این چند روز
هی خودمو خالی کردم،
هی پر شد
خالی کردم
پر شد
خالی کردم
و باز پر شد
انقدر ادامه دادم تا به قدری خالی شدم که یه روز متوجه شدم ۱۲۴ دقیقه‌ست دارم مراقبه می‌کنم!
انقدر ادامه دادم تا یه روز متوجه شدم بیش از ۱.۵ ساعته که دارم سنتور می‌زنم! بداهه!!

 

این چند روز
به قدر کافی خالی شدم...
انقدر که ذهنم این خالی رو با توهم پر می‌کرد!
صدای مبینا رو به وضوح از پشت تکستش می‌شنیدم!

 

حالا وقت اینه که این خالی رو با چیزایی که می‌خوام پر کنم...
وقتشه که بعد از استفاده‌ی کافی از نابودگر، بعد از اقامت کافی توی هادس، آفرینش‌گری کنم...
وقتشه کارایی که باید بکنم رو بکنم..

 

---------------

پ.ن.1: به تاریخ 27/مرداد/98