آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است

دفاعیات جناب ارجمند

ساعت 3:47 .. اینجا تهران است،

خواستم چیزای زیادی بنویسم .. راستش چیزای زیادی هم نوشتم ! ولی به دلم ننشست ... فقط این رو میذارم باشه:

گفته بودی که قدر داشته هامو بدونم !
شاید عجیب باشه که آدم اینقــــدر بتونه چیزهایی که داره رو نبینه ! شاید آدم بعضی وقتا با خودش لج میکنه و خودشو محکوم میکنه به اینکه در هر لحظه حسرت چیزهایی که قبلا داشته رو بخوره و به چیزایی که الآن داره اینقــــدر توجه نمیکنه تا از دست برن و سیکل معیوبش رو تکمیل کنن !!
شاید دارم بهونه میارم :)) شایدم نه ! ولی به هر حال ممنونم که بهم یادآوری کردی ممکنه کمتر از چیزی که هستم احساس خوشبختی کنم :)

عمق فاجعه در ممالک اسلامی :|

جولیان بیگراسِ روان تحلیلگر، در یکی از سخنرانیهایش عنوان کرد که مطالعه ی دقیق بیش از 100 خانواده در آمریکا نشان داد در خانواده هایی که نزدیکی بدنی میان پدر و مادر و فرزندان وجود داشت، هیچ گزارشی از زنای با محارم وجود ندارد. حمام کردن پدر با فرزندان سه یا چهار ساله اش هیچ اشکالی ندارد. این رفتارها راهیست مناسب برای پیشگیری از زنای با محارم، چرا که نیاز کودک برای مهربانی و کنجکاوی طبیعی اش به این شکل با تماس بدنی رفع میشود.

اگر میان پدر و مادر و فرزند تماسی وجود نداشته باشد، این نیازهای برطرف نشده به نواحی جنسی تنزل داده میشوند و هرگونه تماس بدنی ای ممکن است توسط فرزند جنسی تلقی شود. این دوری باطل است؛ هرچه به مهربانی بیشتری نیاز داشته باشیم، انرژی جنسیمان بیشتر میشود، چرا که این شیوه را تنها شیوه ی دریافت محبت میدانیم.

..........

رمز: "disgusting"

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

سال جدید در کافه ی قدیمی

کافه گراف :))

راستش این ماه پولم زیادی نکرده بود مثل ماه پیش :)) ولی در خانه نشسته بودیم داشتیم تخمه میشکستیم که بابامون اومد و یخورده گیر داد و دعوامون شد :| منم دیدم بشینم خونه دعوا میشه، پاشدم رفتم کافه :)))))))

از این به بعد هم هر روزی که دانشگاه نیستم یه کاری جور میکنم که خونه نباشم فقط :| اینم شد زندگی ما !! :دی


این پست رو گذاشتم که یه خواهشی کنم ...

اگه من رو میشناسید، دو سه تا انتقاد آبدار ازتون میخوام .. :) از اونا که اشک آدمو در بیارن :))) (خصوصی باشه راحت ترم :دی)

اگه نه، از روی همین پست ها هر برداشتی که از شخصیتم دارین رو مبنا کنین و یه پندی، پیشنهادی، انتقادی، کوفتی چیزی لطفا :))

سخته

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یه جالب دیگه

جالبه !

دلتنگی یه حس بیشعوریه که آدم(من) دلش میخواد خرخرشو بجوه :/ ولی همین دلتنگی اگه نبود آدم لذت لحظه ی دیدار رو هیـــچوقت تجربه نمیکرد :"


- یوسف گمگشته باز آید ز کنعان ؟

+ غم مخور :|

- کلبه ی احزان و اینا چی ؟

+ گفتم غمت نباشه :|

- باشه !

جالب

جالبه !

بعضی وقتا میخوای ولی نمیشه

ولی بعضی وقتای دیگه انتظارشم نداری ! ولی بدجوری میشه :))

برام دیدن یه فامیلی که خیلی وقت بود ندیده بودمش، اونم دوبار پیاپی خیلی جالب بود :)

تازه ! فردا، پس فردا هم ممکنه باز ببینمش :دی

هدیه ی کائنات !

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اولین تجربه ی 95

اولین روز سال نودوپنج برای من با یه تجربه ی خیلی جدید و عجیب همراه بود !

نمیگم چی بوده، چون ممکنه عجیب ترین چیز برای من، بدیهی ترین چیز برای دوستم (مثلا شاهین) باشه !... همین "عجیب" کافیه تا بتونم بگم که متاسفانه یا خوشبختانه برخلاف تصورم خیلی هم کار ساده و معمولی ای بوده !! چیزی که من سالها فکر میکردم نشدنی(!!)ه الآن تو 22سالگی انجامش دادم :)

حرف زیاد میخواستم در این باره بزنم، ولی الآن که زمان تایپش رسیده میبینم که همشون خیلی حالت شعاری دارن :| مثلا میخواستم آرزو کنم روزی برسه که محدودیتهایی که خودمون برای خودمون درنظر گرفتیم رو از رومون برداریم تا بتونیم هر کاری رو به همون سادگی تجربه ی عجیب من انجام بدیم :) ولی خوب رسما چرته این آرزو :دی


اما سال نودوچهار!