آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در خرداد ۱۴۰۰ ثبت شده است

کاری رو بکن که براش به این دنیا پا گذاشتی!

خواننده‌ی عزیز؛

به احتمال زیاد، نه من تو رو به خوبی می‌شناسم و نه تو منو!

اما می‌خوام یه چیز رو به قطعیت بهت بگم:

دنبال علاقه و passion ِ خودت برو، تاوانش رو بده، لذتش رو هم ببر :)

 

یه خلاصه‌ای از خودم برات میگم تا مطمئن بشی که کسی این حرفو بهت می‌زنه که خودش همین کارو کرده....

منم می‌تونستم مثل 80% از دوستام (Litterally 80%)، سال 96 بعد از گرفتن مدرک لیسانسم اپلای کنم و خیلی راحت برم کانادا و همون رشته‌ی کامپیوتر رو ادامه بدم و به جاهای خیلی خوبی هم از نظر اجتماعی برسم! اغراق نیست؛ من توی لیسانس 2تا مقاله نوشتم که توی مجله‌های اونور آب چاپ شدن و خیلی کارای دیگه که باعث میشد از نظر رزومه از خیلی از دوستایی پیش‌تر گفتم بالاتر بودم....

ولی به جاش انتخاب کردم که تغییر رشته بدم به روان‌شناسی و بخاطرش از خونه‌یی که توش زندگی می‌کردم به مدت 8 ماه بیرونم کردن و ........

الآن اون جایی هستم که می‌تونم به مسیری که تا این لحظه طی کردم نگاه کنم و لبخند بزنم :)

سخت بود؟ خیـــلی! یه جاهایی از شدت فشار عصبی و روانی راهی بیمارستان می‌شدم که سِرُم بزنن بهم!

می‌ارزید؟ خیــــــــــــلی!!! الآن متاسفانه تعداد خوبی از همون دوستام، دارن ازم مشاوره می‌گیرن که چطور کاری که انجام میدن رو دوست داشته باشن!! یا چیکار کنن که به کاری shift کنن که دوستش دارن؟!

 

سخن کوتاه؛

تو هم می‌تونی :)

انجامش بده...

روتین همیشگی :))

به خدا منم از گفتنِ اینکه «این روزا خیلی سرم شلوغه» خسته شدم :))))

ولی چه کنم؟! حقیقته!

برنامه‌ی روزانه‌م اینه: ساعت 9 بیداری، تا 10:30 یوگا و یک سری کارهای روتین صبحگاهی م، بعدش از خونه میزنم بیرون.. اندکی بودن و صحبت با دلبر، بعد شرکت تا بوق سگ :دی، ساعت 11 می‌رسم خونه، شام و دوش و استراحت و یک سری کارهای کوچیک و هماهنگی‌های فردای شرکت، ساعت 1-2 شب هم می‌خوابم....

این روزا دلم برای کتاب خوندن و کافه رفتن و متن نوشتن بیشتر از هر چیزی تنگ شده...

این روزا از 0 تا 10، ماکسیمم میشه 7-8 تا راضی و خوشحال بود، و من همیشه 8 تا راضی و خوشحالم :)

خسته‌م فقط یه کم... اونم می‌گذره!

شبخیر....