آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۳۸ مطلب با موضوع «موفقیت» ثبت شده است

TED-3

پیش نوشت1: مدت زیادی بود که چندتا ویدیوی TED توی قسمت saved message ِ تلگرامم داشتن خاک می‌خوردن! بالاخره زمانی از این قرنطینه رو برای دیدن اونا استفاده کردم و شد آنچه شد...

پیش نوشت2: اگه غلط تایپی یا املایی دیدین لطفا بهم خبر بدین :)))

----------------------------------

5 Rules for the rest of your life - Matthew Mcconaughey

  1. Life is not easy! It is'n fair! Don't try to make it that way.. Isn't now and wont ever be...
  2. "Unbelievable" is the stupidest word in the dictionary! Should never come out of your mouth.. Give others and yourself more credit! The other side of unbelievable is, we humans, under perform or act out of our best.. Character... We, us are the trickiest mammals walking the planet....
  3. Happiness is an emotional responce to our outcome.. If I win, I'll be happy, if I don't, I won't! And we immediately rase it everytime we attain it. It is result reliant... So, you're gonna be unhappy much of your time. But Joy though, isn't a choice! It's not a responce to some result! It's a constant... Joy is a feeling that we have from doing what we are fashioned to do, No matter the outcome....
  4. Define success for yourself! Health, family, legal health, energy, forgiveness, happy marriage, money? Your answer may change over time and thats fine! But do yourself this favor: Whatever your answer is, don't choose anything that will jeopardize yourself... First, we have to define success to ourselves, and then, we have to put in the work to maintain it....
  5. Don't leave crumbs behind! So, what are crumbs? They are the choices that we make that make us have to look over our shoulder in the future... They come in the form of regret, guilt and remorse... You leave crumbs today, they will cause you more stress tommorow.....

 

    ----------------------------------

    پ.ن.1: تایتلش رو سرچ کنین، این ویدیو رو ببینین!

    بازم TED!

    پیش نوشت1: مدت زیادی بود که چندتا ویدیوی TED توی قسمت saved message ِ تلگرامم داشتن خاک می‌خوردن! بالاخره زمانی از این قرنطینه رو برای دیدن اونا استفاده کردم و شد آنچه شد...

                        سه‌تای دیگه رو اینجا می‌خوام خلاصه‌ای ازشون بذارم تا بماند برای آیندگان :))

    پیش نوشت 2: اگه غلط تایپی یا املایی دیدین لطفا بهم خبر بدین :)))

    ----------------------------------

    for Deep Working

    • Focus on the Wildly important
    • Use metrics to monitor your process
    • Keep a score card to make a competition with yourself
    • Make yourself Accountabe some how...
    • Try 90min of Deep Work for 3 days at the same time in each day.

     

    Know 5 things:

    1. Who you are?
    2. What you do?
    3. Who you do that for?
    4. What those people want or need?
    5. What they get out of it (How they change as a result)?

     

    and the todays last but not the least:

    principles of a philosophy for a happy life:

    1. Be OK with what you ultimately can't do, because there is still so much you CAN do.
    2. Surround yourself with people you want to be around
    3. Keep moving forward
    4. Never miss a party if you can help it :)

    and know that being brave, isn't suppose to be easy!

    جمع‌بندی فروردین

    پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

    ---------------------------

    • قرنطینه بخاطر کرونا (متغیر بین رودهن و تهران)
      • کتاب‌خوانی
        • ​​​​​​​مرور "اثر مرکب"، "نیمه‌ی تاریک وجود" و "ارتباط بدون خشونت" (درون‌نگری‌های اول سال)
        • انسان خردمند، رهایی از دانستگی
        • کتاب‌های درسی این ترم...
      • فیلم و یوگا و مراقبه و ....
      • دیدن سریال چرنوبیل و شرلوک
    • شروع بعد از عید کلاس‌های مجازی دانشگاه
    • مراقبه‌ی 1 روز سکوت
    • ارائه‌ی مجازی کتاب ارتباط بدون خشونت در NGOی "رجا"
    • صحبت ویدیویی با برنا و نیلوفر 3>
    • ارائه‌ی مدل شخصیت‌شناسی یونگ (MBTI) در کلاس "شخصیت"
    • تحلیل چند تا از خواب‌های اخیرم
    • یه روزهایی هم بدون کار مفید طی شدن....
    • دیدن چندین ویدیوی TED

    -------------------------------

    پ.ن.1: حتی برای منِ درون‌گرا هم سخت بود این روزهای خانه‌بمانی.....​​​​​​​

    برگرفته از TED

    پیش نوشت1: مدت زیادی بود که چندتا ویدیوی TED توی قسمت saved message ِ تلگرامم داشتن خاک می‌خوردن! بالاخره زمانی از این قرنطینه رو برای دیدن اونا استفاده کردم و شد آنچه شد...

                     یکیش انقدر خوب بود که توی اینستام پیشنهاد کردم ملت ببینن... جسارت نمی‌کنم که خلاصه‌ش کنم!! (توی پی‌نوشت اسمش رو می‌گذارم..)

                        دوتای دیگه رو اینجا میخوام خلاصه‌ای ازشون بذارم تا بماند برای آیندگان :))

    پیش نوشت 2: اگه غلط تایپی یا املایی دیدین لطفا بهم خبر بدین :)))

    ----------------------------------

     

    8 نکته برای موفق شدن توی کار:

    1. Do it for love, not for money (Passion)
    2. Hard work by fun! (fun working)
    3. Practice
    4. Focus
    5. Push yourself like your mom did before :))
    6. Serve
    7. Ideas
    8. Persist against CRAP (Criticism, Rejection, Assholes :)), Pressure)

     

    نکاتی که همه‌ی جوان‌ها باید برای کارشون بدونن (گری وینرچاک):

    1. Don't front!. Don't oversell yourself. Talk to people and pationts, talk about your journey, but truth!!
    2. Finding money isn't Real problem, money is the last thing you have to worry about! What do you got?! What am I buying?!! thats the true problem..
    3. People aren't starting! I'm just doing!! I do what feels right to me.. If you wanna be known, show the fuck up :))! Are you kidding me by passing week by week and don't showing yourself up?!! NOBODY you've ever met, got there by not doing! Work hard babe...
    4. Document and over create. You can't create today? Facilitate! You need to work on you before gathering any team... You have many things to do before getting worry about the "team"....

     

    ------------------------------------

    پ.ن.1: Why I'm done trying to be man enough - Justin baldoni

    پ.ن.2: اگه گری وینرچاک رو نمیشناسین یه سرچ درموردش بزنین :)) آدم بی اعصاب ولی باحالیه، ضمن اینکه حرفاشم خوبن واقعا....

    1 روز سکوت؛ گزارش شماره 1

    این گزارش بیشتر یک شرح ما وقع هست... :)

     

    خواب تا ساعت 9:00

    ساعت 12:00

    • سوالات زیاد فلسفی، تکنیکی، فیزیکی و غیره‌ :)))
      • ابرها چرا اون بالا که هوا سرده نیاز به الکتریسیته دارن برای بارون شدن؟!!
      • پنگوئن‌ها چطور می‌شینن؟ چرا زانو ندارن؟ :)))
    • عشق و لبخند :)
      • مادربزرگ، کتاب و حتی قهوه‌ی فوری :)
    • شنیدن. بیش از چیزی که عادت و انتظار داشتم...
      • صداهای یواش و دور، صدای بارون، صدای آب خوردن یحیی از توی آشپزخونه!...
    • حتی بویایی قوی‌تر
    • شنیدن دقیق‌تر ندای درونم...
      • برو بغلش کن، نمی‌خوام بهم دست بزنی...

    ساعت 15:00

    • خیــــــــــــلی از حرف‌های طول روز الزامی به گفتن ندارن!! :)
    • دوبار حواسم نبود و یک کلمه گفتم...
      • سر ناهار، برنجم ریخت زمین و گفتم "عه!" :))
      • مامانجون گفت خواستم صدات کنم برای چایی، ولی دیدم خوابی... جواب دادم خواب نبودم! (در ادامه می‌خواستم بگم داشتم مراقبه می‌کردم)
        • توی این مراقبه، آرامش عجیب و جادویی‌ای رو تجربه کردم که تا حالا نچشیده بودمش... چیز خاصی هم نبود! مراقبه‌ی شاواسانایی بود که کیانا داشت راهبری می‌کرد و می‌گفت هر لحظه به چی تمرکز کنیم و ... و قبلا شاید صد بار انجامش داده بودم :))
        • توی یک حالت متفاوتی از آگاهی بودم (altered state of consciousness) که صدای کیانا رو می‌شنیدم ولی نمی‌تونستم بفهمم چی میگه و نمی‌تونستم تمرکزم رو روی اندام‌هایی که میگه حرکت بدم، ولی به مرور بدنم از پایین به بالا (همون ترتیبی که توی شاواسانا هست) ریلکس میشدن...
    • share نکردن یک سری تجربیات... مال خودمن :)

    ساعت 17:00

    • میل شدیـــد به حرف زدن :)))
    • بالا اومدن لوده‌ی وجودم و گذروندن لحظاتی که معمولا جواب می‌دادم توش...
    • فضولی و ناتوانی از پرسیدن "چی گفتی؟" یا "چی شده؟!"
    • دیدم! دست و پا زدن مغزم برای دخالت توی هر چیزی رو دیدم... حتی چیزهایی که به من ربطی ندارن و حتی چیزهایی که دارن خودشون خوب و درست انجام میشن!

    ساعت 19:00

    • ابرازهای بیانی چهره‌م (face impression) رو دارم کشف می‌کنم! :)
    • روز رو با مرور کتاب NVC، یوگا و مراقبه و فیلم دیدن دارم می‌گذرونم...
    • فهمیدم که می‌خوام از سجاد خواهش کنم یک روز بیاد اینجا..
    • چک نکردن واتساپ و تلگرام و اینستا دیگه واااقعا خیلی سخت شده :|
    • رفتم تو پارکینگ قدم بزنم... یه ربع بعد یه ماشین اومد تو پارکینگ و برای اینکه باهاشون روبرو نشم، با آسانسور رفتم لابی و رفتم تو خیابون... اگه امروز چیزی گم بشه تو ساختمون بخاطر رفتار مشکوکم میفته گردن من :))))
    • الآن می‌تونم آقای ف.ا... رو که همیشه توی واتساپ و تلگرام می‌چرخه رو درک کنم.... حرفی برای گفتن نداره :/ درواقع درک متقابلی بین اون و خونواده‌ش وجود نداره که بتونن فیلم مشترک، کار عملی مشترک یا حتی حرف مشترکی داشته باشن...
      • اینجوری روزها خیــــلی طولانی میشن :/
    • حتی دارم ابرازهای دیگران رو هم بهتر از روی فقط مشاهده‌ی چهره‌شون حدس می‌زنم :)

    ساعت 22:30

    • با فیلم و مراقبه و اجبار خودم به مطالعه وقت رو دقیقه به دقیقه می‌گذرونم :|
      • نیمه‌ی پر لیوان: به دقایق آگاه شدم :))

    ساعت 23:30

    • واقعا هنوز آمادگی ویپاسانا (دوره‌ی مراقبه‌ی 10روز سکوت) رو ندارم!!...
    • سختِ سختِ سخت می‌گذره این نیم ساعت :| حرفی برای گفتن ندارم!! اما می‌خوام این محدودیت برداشته شه :|
      • "محدودیت"!! همینه قضیه!! نگاهم به این شرایط به جای رشد و برکت، محدودیت شده :/
    • از بودا می‌پرسن معجزه‌ی تو چیه؟ میگه من می‌نشینم، می‌ایستم و راه میرم! میگن اینو که همه انجام میدن!! میگه نه دیگه! شما وقتی نشستید، در فکر ایستادنید، وقتی ایستادید، در فکر راه رفتن و به وقت راه رفتن، در فکر رسیدن و نشستن!! من در حال انجام همه‌ی این کارها فقط همان کار را انجام می‌دهم، بدون فکر به گذشته یا آینده :) من در لحظه همان کاری هستم که در حال انجامش هستم..
      • من، صدرا، لحظاتی در طول امروز، بودا بودم :)
    • مراقبه‌ی ملاقات با آنیما: (با اندکی تغییر)
      • چه کنم؟
        • مرا برای خودت نگه دار و با دیگران دوست باش!
      • چگونه آن دوست را بیابم؟
        • خودت را به جریان بسپار.... :)
      • موسیقی شنیده می‌شود..
    • دچار خود کنترلی در پیام دادن به آدما شدم :)

    ساعت 23:51

    • یحیی پرسید به نظرت امشب در رو باز بگذارم یخ می‌زنیم؟ جواب دادم "نمی‌دونم" :|

    برکات قرنطینه ؟

    دیشب داشتم به برنا می‌گفتم که "یادته ۲ ماه پیش چه دغدغه‌هایی داشتیم؟! چه چیزایی که برامون وجودشون بدیهی بود، چه چیزایی که تلاش می‌کردیم بدست بیاریم، چه چیزایی ناراحتمون می‌کردن!!"
    خنده داره! انقدر خنده دار که بعد از گذشت حدود ۷۰ روز از فوت پونه، آرش، نیلوفر و بقیه‌ی آشناها و غریبه‌های اون هواپیمای لعنتی، برای اولین بار به خودم اومدم و دیدم که سه-چهار روز شد که دلتنگشون نشدم! بهشون فکر نکردم! باهاشون حرف نزدم....
    #هرم_مازلو!

    توی این روزا که عمو هادس جول و پلاسشو جمع کرده و اومده ور دلمون نشسته و ما هم نه رومون میشه و نه حتی قدرتشو داریم که بیرونش کنیم، بهترین کار به نظر من اینه که بشینیم کنارش و به خاطراتش گوش کنیم و تا جایی که می‌تونیم از این مهمان ناخوانده ولی عمیق درس بگیریم...

    یه نگاه بندازیم به خودمون، زندگیمون، روابطمون، ارزشها و اهدافمون تا ببینیم کجای کاریم... ببینیم برای ادامه‌ی این زندگی باید چه کارهایی بکنیم، چه کارهایی نکنیم! بشینیم و به این فکر کنیم که چه خبرمونه؟!! داریم چیو به چه قیمتی فدا می‌کنیم؟ داریم چطور زندگی می‌کنیم؟! داریم به کجا میریم؟... متاسفم که اینو می‌گم، اما به گمان من روح جمعی‌مون داره به قهقرا میره و اگه دست نجنبونیم، همراه باهاش به جاهای خوبی نمی‌تونیم برسیم!
    من یک نفری نه بلدم و نه قدرتشو دارم که کاری کنم! اما اگه من بتونم دو نفر رو با خودم همراه کنم و اون دوتا هرکدوم انقدر تلاش کنن تا دونفر دیگه بیدار شن و ...... اونوقت می‌تونیم امیدوار باشیم که یه روزی -شاید چند نسل بعد- آدما بتونن نتیجشو ببینن :)

     

    -----------------------------

    پ.ن.1: اگر خیر ما و خیر همه‌ی هستی‌یافتگان در این است، باشد که چنین شود....

    پ.ن.2: به تاریخ 28/اسفند/98

    سالی که گذشت (زمستان)

    از اول تا آخرش سختِ سختِ سخت گذشت.....

     

    دی 98: 

    • همه‌ی کارها طبق روال داشت پیش می‌رفت..
    • ترم اول ارشد تموم شد
    • پر کشیدن دوستام و حال افتضاح چند هفته‌ی بعدش.... بی انگیزگی و بی تفاوتی...
    • شروع امتحانای دانشگاه...

    بهمن 98: 

    • دیدن حریصانه‌ی دوستام... وقت تلف کردن خود خواسته...
    • ادامه‌ی امتحانات آخر ترم..
    • شریف و دیدن دوستان و انجام یه کار کوچیک..
    • جلسه‌ی آخر ژرف!
    • آشوب درونی و درگیری برای پیدا کردن معنا..

    اسفند 98:

    • اولین دوره‌ی مقدماتی طراحی داخلی دی‌آرک
    • قرنطینه‌ی خونگی بخاطر شیوع کرونا
    • کتاب خوندن و فیلم دیدن و انجام کارها به شکل مجازی و کارهای زیاد دیگه..

     

    زمستون بدی بود واقعا!

    شاید این قرنطینه برای من بهتر از چیزی بوده باشه که اکثر مردم تجربه‌ش کردن.. به هر حال توی این 1 ماه من فرصت زیادی داشتم که روحم رو آروم کنم و به خودم بیشتر از چیزی که انتظارشو داشتم برسم و بعد از طوفانی که اوایل فصل بهمون اصابت کرد، دوباره واقعا سر پا بشم :)

    اما با وجود همه‌ی اینا زمستان سختی به هممون گذشت و من هم جدای از این "همه" نبودم....

    سالی که گذشت (پاییز)

    کنکور، استراحت بعدش و برگشتن به خونه... نوبت چیه؟ کار و ادامه‌ی socializing...

     

    مهر 98: 

    • هندلینگ روابط دوستان بعنوان مشاور :))
    • شروع رسمی هم‌کاری من با گروه جذاب و دوست‌داشتنی دی‌آرک
    • درگیری فکری با مسائل پیش اومده بین گروه ژرف و تلاش برای حلشون...
    • تولدها و تحلیل فیلم‌های جذاب..
    • استارت رسمی ارشدم :)
    • استارت کار توی سایه...
    • آشنا شدن با دوست بلاگی :)
    • روزهای خوب و بد اون بازه....

    آبان 98: 

    • آزمایش هسته‌ای برای پیدا کردن کلیه‌ی گم شده‌م :)))))
    • هنوزم شریف ول‌کنِ ما نیست! :)) رفت و آمد برای گرفتن دانش‌نامه‌م..
    • تکمیل پروپوزال سایه
    • سفر یهویی به رشت :)
    • personal coaching چندتا از دوستان..
    • جستجوگر و آنتی‌تزش تو پارک طالقانی..
    • اعتراضات آبان.. بنزین.. لعنت!

    آذر 98:

    • کارگاه MBTI تو سایه
    • خداحافظی با امیر تو کافه لمیز..
    • پریود روحی :)) خواب دیدن هرشب به مدت زیاد..
    • کنگره‌ی روان‌شناسی مثبت - دانشگاه شهید بهشتی..
    • فیلم برداری از اساتید دوره‌ی مقدماتی DeArc...
    • سرزدن به ACM
    • جشن یلدای سایه..

     

    پاییز کلا برای من تداعی آرامش بعد از طوفان قبلی و قبل از طوفان بعدی رو داره! از مهرش که بخاطر تولدم کمی به خودم مرخصی با حقوق میدم (مرور یک سری چیزهای بامعنا و ...) تا آذرش معمولا "بد" نمی‌گذره... آب و هواشم که دیگه نگم براتون.... :)

    پاییز امسال هم زیاد مستثنی نبود :) ساده نبود! اصلا! اما به نسبت بهار و تابستان و بخصوص زمستان سه نقطه‌ای که گذشت، پادشاه فصل‌ها بود واقعا برام :)

    سالی که گذشت (تابستان)

    کلیت قضیه اینه که بعد از دغدغه‌ی کنکور که انقدر بزرگ بود به چیزای دیگه نمیشد فکر کرد، رابطه‌هام (بخصوص پدر) شدن دغدغه‌های بزرگ اون بازه... (البته بعد از مقدار خوبی استراحت!)

     

    تیر 98: 

    • مشاوره با وحید و مذاکره با پدر درمورد برگشتن به خونه
    • دوتا کنسرت فوق العاده (ایهام و کلهر)
    • بدنم لوس شده :)) زیر فشار مجبورم می‌کنه برم زیر سرم!
    • اصفهان و مراقبه‌های به یاد موندنی...
    • چندتا تئاتر خوب (مرد بالشی - چهار دقیقه - همان چهار دقیقه ...)
    • چندتا مهمونی خوب :))))))) (کلا بعد از کنکور ترکوندم تفریح و استراحتو انگار :دی)
    • ورودم به بورس و مصاحبه‌ی تپسل که اوسکولم کرده بودن :|

    مرداد 98: 

    • چندتا سفر خوب :)
    • گیاه‌خوار شدنم و مقاومت‌ها و قضاوت‌های دیگران!
    • استارت رسمی مشاوره‌های منابع‌انسانی-طوریم..
    • برگشتن رسمی من به منزل پدری..
    • کافه ری‌را و رستوران‌های درکه و خونه‌ی ثمین با جمع دوستان و ...! :)

    شهریور 98:

    • دیدن کیوان بعد از ساال‌ها
    • چندتا تحلیل فیلم خوب تو ژرف..
    • قبولی توی دانشگاه خاتم، رشته‌ی روان‌شناسی عمومی
    • لواسون و دورهمی‌های ژرفی..

     

    تابستان امسال به نسبت بهارش دل‌نشین‌تر بود.. البته که این "دل‌نشینیِ بیشتر" فقط بخاطر تقریبا 1 ماه استراحت و تخلیه‌های انرژی‌های مختلف روانیم بوده..

    اما در مجموع و بعد از اون ری‌کاوری، باز هم دغدغه‌های کوچیک و بزرگ و سرشلوغی‌های معمول زندگی صدرا سر و کلشون پیدا شد :)

    سالی که گذشت (بهار)

    فروردین 98: (با این توضیح که ابتدای سال، بنده منزل نبودم بنا به دلایلی که فکر می‌کنم توی بهمن 97 توضیحشون دادم از خونه‌ی پدر اومده بودم بیرون...)

    • خوندن شدید و جدی برای کنکور روان‌شناسی و احساس پیری برای تغییر رشته :)))
    • 3 روز عید داشتم! رفتیم اصفهان با مادربزرگ و پدربزرگ و دوتا از دایی‌ها
    اردیبهشت 98:
    • زندگی با خدایگان آپولو (کنکور) و عموش (هادس)(دغدغه‌های زیاااد)... به در و دیوار زدنای پوزیدون (..) :)))

    خرداد 98:

    • خستگی و استرس معمول روزهای قبل از کنکور...
    • هنوز هم با شدت قبل (و حتی بیشتر شاید!) درس خوندن و کنکور آزمایشی و تست و مرور و ....
    • دادن کنکور و تمام شدن یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌های اون بازه.
    • دید و بازدیدهای نوروزی بعد از کنکوری :))) تحلیل فیلم‌ها و کلاس‌ها و کلا تفریحات سالم و ناسالم :))
    • تجربه‌ی تنهایی سینما رفتن، شب‌مانی در بام و آویشن چینی :)
     
    بهار سختی بود.. نه فقط بخاطر کنکورش! که علاوه بر اون، دغدغه‌های دیگه‌ای هم داشتم تو همون روزا...
    اما به هر حال گذشت و انصافا بد هم نگذشت :) توی این "خوب گذشتن"ِ، دوستای عزیزتر از جان ژرفی (بخصوص پدرام) تاثیر خیلی بزرگی داشتن 3>
    بزرگ‌تر شدم توش، فشارهای بیشتری رو تحمل کردم که توشون کمرم خم شد ولی نشکست....

    جمع‌بندی اسفند

    پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

    ---------------------------

    • اولین دوره‌ی مقدماتی دی‌آرک - باشگاه انقلاب
      • شناخت فضا، نور و رنگ، کارگاه چوب، روز اول
      • شخصیت شناسی، فلسفه، کارگاه گل و گیاه، روز دوم
    • تحلیل ژرفی فیلم passengers
    • پیاده روی (همراهی) با سارا تو منیریه و خرید لوازم کوه..
    • روزهای سبک بعد از برگزاری دوره... استراحت و فیلم و کتاب و ...
    • تعطیلی دانشگاه بخاطر شیوع کرونا
    • کتاب و مرور دوره‌ی شفای کودک درون و فلسفه خوانی و گپ با مادر و ...
    • رودهن.. دیدن دایی‌ها، شل کردن و استراحت و ..
    • قرنطینه! من تو رودهن بدون هیچ وسیله‌ای :)))
    • فیلم و مراقبه و کتاب و بازی و صحبت  و گپ ویدیویی با دوستان و خونه‌ی مادربزرگه تکونی و مرور اهداف با مرور کتاب اثر مرکب و برگزاری مجازی دانشگاه و رسیدن وسایلمو درس خوندن و خوب دیدن زیاد و تحلیلشون و مراقبه و فوتبال و نوت نویسی و بازم کتاب :)) و یوگا و ادامه‌ی coachingها بصورت ویدیو کال و برگشتن به خونه و اتاق تکونی و مرور سایه‌هام با کتاب نیمه‌ی تاریک وجود و مرور ACT و .........

     

    --------------------------

    پ.ن.1: ماه مختصر و مفید :)

    پ.ن.2: دغدغه‌ها و فکرا و درگیریای خودشو داشت

    پ.ن.3: خانه‌مانی با فرصت همراهی با عمو هادس و درون‌نگری‌های زیاد.. :)

    پ.ن.4: به زودی مرور فصل به فصل سال 98 و یه متن درباره‌ی 99 و چند تا متن متفرقه که هنوز فرصت منتشر شدنشون رو نداشتم و ادامه‌ی "رهایی از دانستگی"ها رو منتشر می‌کنم..

    قرنطینه‌ی خود را چگونه گذراندید؟

    خب

    اول از همه بگم که حساب روزهایی که تو خونه موندم از دستم در رفته :))

    این روزا فقط برای خرید سیگار از خونه می‌زنم بیرون!

     

    و اما بعد...

    اولش یه کم برام خوش‌آیند بود... نمی‌دونم ذاتا درون‌گرام یا برون‌گرا! ولی به هر حال الآن کمی درون‌گرام و این خلوت اجباری برام جذاب بود (تَکرار می‌کنم، روزهای اول!)

    بعدش یه کم کلافه شدم! اصلا به این سبک زندگی کردن عادت نداشتم... یاد نگرفته بودم که تو این شرایط باید چی‌کار کرد؟! انقدر هم یهویی اتفاق افتاد که براش آماده نشده بودم....

    10-12 روزی طول کشید تا تونستم خودمو باهاش تطبیق بدم.... ولی این روزا حال خیییلی خوبی دارم :)

     

    اینو می‌خوام بگم

    یه سری کار جدید برای خودم تعریف کردم چون‌که تو خونه موندن (با وجود اینکه کارهاتو با واتس‌آپ و ویدیو کال و غیره هندل می‌کنی) به هر حال راندمان کارهای همیشگیتو پایین میاره... و در کنارش تایم اضافه‌ی زیادی پیدا می‌کنی و باید با مرور خاطرات یا یه کار دیگه پرش کنی... اولیش حالتو خراب می‌کنه احتمالا ;-)

    پس من شروع کردم کارای جدید برای خودم تراشیدم... یه سریش کارایی بود که همیشه دوست داشتم انجام بدم ولی فرصت نمی‌کردم. مثلا خوندن کتاب‌هایی که خریدم و توی کتاب‌خونه‌م داشتن خاک می‌خوردن :)) (تا امشب حدود 400 صفحه) یا بازی کردن و مراقبه کردن و ... که تو پست قبل گفتم

    اما یه سری کار دیگه‌ای هم کردم که پارسال این روزا فرصتش رو اصلا نداشتم :) نشستم سال قبل (98)م رو مرور کردم و برای سال بعدم برنامه ریزی و هدف گذاری و ... کردم. ارزش‌هامو مرور کردم و خیلی کارهایی که برای من تحت عنوان کارهای واجب پریود دار تعریف شدن رو انجام دادم.

     

    خلاصه که الآن خیالم راحته که شاید "بهترینِ مطلق" نبوده باشه استفاده‌م از این روزا، ولی استفاده‌های خوبی ازشون کردم و بهتر از اون، روزهای زیاد دیگه‌ای موندن که می‌تونیم ازشون استفاده‌های زیادی بکنیم... :)

    پیش‌نهاد می‌کنم که شما هم اگه تا حالا راضی نبودین از خودتون هم‌چین کاری رو استارت بزنین.. ضرر نمی‌کنین ;-)

    اگه برای شروعش نیاز به کمک داشتین می‌تونین روم حساب کنین :)

     

    ----------------------

    پ.ن.1: ترجیحا تلگرام... (اینجا لینکش هست)

    جمع‌بندی بهمن

    پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

    ---------------------------

    • آزمون‌های پایان ترم اول.. نورو سایکولوژی، روان‌شناسی رشد، روان‌شناسی عمومی... خوب بودن خداروشکر :)
    • خواندن درس‌ها و خلاصه کردن و ...
    • تولد سینا :)
    • بعضی روزها توی این ماه بودن که خودخواسته وقت تلف می‌کردم! (تا اواسط ماه (و حتی اواخرش!) هنوز حالم خوش نبود و سرزندگیم برنگشته بود...)
    • گیر دادن چتی پدر و دوباره به هم ریختن ذهنی و فکر به اینکه چی‌کار باید بکنم...
    • دوباره شروع به دیدن friends..
    • برنامه ریزی برای روزهای بین دو ترم
    • ادامه‌ی coachingهام
    • دیدن مینا قبل از پروازش
    • سایه و جلسات چارت سازمانیشون..
    • چند بار شریف رفتم این ماه! :)) برای دیدن سارا و بقیه‌ی بچه‌ها + مصاحبه‌ی تیم curation برای TED-X شریف (گپ با درسا و سارا و طهورا و حمید و همیلا .....)
    • کتاب خوانی.. تموم کردن کتابی که دستم بود و شروع کردن کتاب جدید..
    • تولد شیرین و پدرام ژرفی... :)
    • کافه اینجا با پدرام.. حال ناخوب اون روزها... سخت-خوابی تو طول شب....
    • دیدن فاطمه ضیا و گپ و گفت...
    • مصاحبه برای خانه معماری...
    • دیدن پیام و چکنی و روز خوب
    • چت‌ها با شکوفه!
    • فیلم زیاد دیدم این ماه! (توی روزهای سبکی که داشتم..)
    • مرور دوره‌ی شفای کودک درون.. وقت گذرانی با خودم! :)
    • شروع به خواندن فلسفه..
    • جلسه‌ی آخر ژرف........ :(
    • رودهن، فوت شوهر خاله‌ی مامانم، تنها موندنم تو خونه‌ی مادربزرگه، ناهار خونه‌ی دایی، تهران...
    • شروع ترم جدید... کودکان استثنایی با مدیر گروهمونه کلاسش.. طرف سایکوزه خودش! :))) :| بقیه استادامو دوست دارم :)
    • کتاب خوندن تو کتاب‌خونه‌ی دانشگاه...
    • دیدن مبینا و خوردن پیتزای نون پنیر گردو (:دی) تو ویترین (ASP)، صحبت و قدم زدن... دلم براش تنگ شده بود! :)
    • آشوب درونی، اضطراب و ناهماهنگی که نمی‌فهمیدم منشاش کجاست! مشاوره با وحید، مراقبه، آرامش.... :)
    • دیدن حسین کمال بعد از مدت‌هااا......
    • آمادگی برای برگزاری دوره‌ی دی‌آرک ^_^ (برای اطلاعات بیشتر به اینستام مراجعه کنین..)

    -------------------------------

    پ.ن.1: برای مراجعه به اینستام به صفحه‌ی تماس با من مراجعه کنین :))))

    جمع‌بندی دی

    پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

    ---------------------------

    • بالاخره dunkirk رو دیدم...
    • ترم اول ارشد روان‌شناسی تموم شد. مونده امتحاناش... برنامه ریزی برای مرور درس‌ها توی فرجه‌ی امتحانا..
    • بعد از مدت‌ها کافه رفتن با بچه‌های ژرف :)
    • coaching و مشاوره‌ی سایه طبق روال...
    • سلمونی بعد از 7-8 ماه :)))
    • جلسه‌های دی‌آرک و تکمیل سناریوی دوره‌ی مقدماتی..
    • کتاب خوندن - درس خوندن - کافه رفتن
    • دیدن پونه و سارا و بقیه... 3> :)
    • دورهمی استثنایی با پدرام و رضا و حضور افتخاری وحید :)
    • روزهای خوب و پربار..
    • رودهن و تولد یحیی - شیرینی حافظ - زندگی 3>
    • تولد افسانه - خونه‌ی پدرام - اومدن پلیس تا دم در :))
    • تحلیل ژرفی فیلم Mr. nobody
    • ترور سلیمانی، فضای متشنج مملکت :"
    • sharing من از 3 سال تجربه‌م توی کلاس ژرف
    • جلسه‌ی مشاوره‌ی منابع انسانی تو شرکت شیرین اینا!
    • سقوط هواپیما / پرکشیدن آرش و پونه / پرکشیدن نیلوفر و سعید / حال بد / حال خیلی بد / حال خیلی خیلی بد....
    • دیدن حریصانه‌ی دوستایی که خیلی وقته ندیدمشون (کیانا، سعید و امیر، یاسر، یاسی، بیژن، سارا، برقگی، برنا و نیلوفر تو کانادا، زهرا، مینا ..)... نشانه‌های PTSD از شنیدن صدای نوتیف گوشی... سایلنتش کردم :|
    • گیجی و بی تفاوتی / بی انگیزگی / تیر کشیدن قلب!
    • مشاوره و پیاده روی با علی
    • مجبور کردن خودم به درس خوندن با رفتن پیش بچه‌ها..
    • sharing حالم توی ژرف... حال بهتر بعد از گفتن و شنیدن... تصمیم به انجام کاری برای معنا دادن به رفتن دوستام... نتیجه‌ش شد این
    • روزهای سنگین درس خوندن برای امتحانا... آزمون آمار: بد
    • مصاحبه برای استخدام بازاریاب برای دی‌آرک

    -------------------------------

    پ.ن.1: اصلا دست و دلم به نوشتن این ماه نمی‌رفت... ولی بالاخره کاری بود که باید انجام میشد...

    پ.ن.2: ماه رو خوب شروع کردم، بد شد وسطش... خیلی بد شد، جون کندم تا دوباره توی روزهام نور رو ببینم...

    پ.ن.3: طلب خیر و آگاهی....

    یک چیزی

    سلام

    یک چیزی از من بپرسید / یک چیزی از من بخواهید / یک چیزی به من بگویید / یک چیزی از-با-بر-در-به من .... :)))

    انتقادی، پیشنهادی، هرچی :)

    جمع‌بندی آذر

    پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

    ---------------------------

    • عمیق‌تر درگیر شدن تو گروه DeArc و طراحی حرفه‌ای آموزش‌های شخصیت شناسی در سطوح مختلف...
    • اینترنت وصل شد :)))!
    • شخصیت پردازی هیرکان تهامی با صادق..
    • حامی طلبی هرا-گونه‌ی یه دوست :)
    • بانک رفتن و ریختن پولایی که اشتباه شده بود به حسابم (امیدوارم بعدا خودم بفهمم چی نوشتم :دی)
    • آموزش MBTI به بچه‌های سایه ^_^
    • خوندن رشد بصورت هفتگی (که آخر ترم تو پاچمون نره :|)
    • استوژیت باحال با خونواده :)))
    • خداحافظی با امیر تو کافه لمیز ولی‌عصر... رفت ایتالیا :"
    • کوچینگ سارا و یاسر و برنا!!
    • رفتن احمقانه‌ی من به کرج با پدرام!
    • رفتن به شریف، دیدن یه سری بچه‌ها و گپ زدن و صحبت عمیق و ...
    • دوباره شروع خواب دیدنم! پریود شدم باز :"
    • تحلیل ژرفی فیلم جوکر :)
    • جلسات جستار ملک زادگان
    • کنگره‌ی روان‌شناسی مثبت دانشگاه شهید بهشتی و کارگاه کوچینگش.... :)
    • تحلیل ژرفی فیلم life is beautiful و پایان سفر فهرمانی... :"
    • چند تا فوتبال خوب هم دیدم این ماه!
    • تعطیلی دانشگاه بخاطر آلودگی هوا :|
    • تجریش گردی با پگاه
    • اتمام جلسات تولید محتوای MBTI/Architecture
    • فیلم برداری از اساتید دوره‌ی مقدماتی DeArc و اتمام آماده‌سازی‌های دوره...
    • سرزدن به بچه‌های ACM کار :))
    • جشن شب یلدا تو سایه

     

    -------------------------------

    پ.ن.1: در مجموع ماه خوبی بود این ماه... همه‌چیز داشت :)