جاناتان، مرغ دریایی - قسمت اول
- شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۵ ب.ظ
کتاب خیلی خوبی بود :)
اگه ترجمهی خوبش گیرتون بیاد به شدت پیشنهادش میکنم .. من ترجمهی "هرمز ریاحی" و "فرشته مولوی" رو خوندم ... با ترجمش زیاد حال نکردم ولی مفهوم و هدف کتاب میارزید به اینکه بخونمش !
کتاب در قالب زندگی یک مرغ دریایی که به شدت هم بلندپروازه مفاهیم کلیدی موفقیت رو به خواننده منتقل میکنه و خواننده رو وادار به فکر کردن دربارهی مطالب مختلفی میکنه ... مثلا دربارهی اینکه چقدر سنت ها میتونن جلو دست و پای "من" نوعی رو بگیرن ... یا اینکه یک انسان ( یا حتی مرغ دریایی :)) ) میتونه خیلی فراتر از چیزی که براش دیده میشه باشه ... خیـــلـی ...
چند خط از کتاب رو که برام جالب بود مینویسم ... باشد که هدایت شویم :)) :
- بیشتر مرغان دریایی رنج آموختن چیزی بیش از ساده ترین دانستنیهای پرواز را برخود هموار نمیکنند. اینکه چگونه از ساحل برای یافتن طعمه پرواز کنند و برگردند. برای بیشتر مرغان دریایی آنچه اهمیت دارد بدست آوردن طعمه است، نه پرواز!
- او بهراستی کوشش کرد ...اما نتوانست با این کار همساز شود. فکر کرد که همهی اینها چه بیارزشند! چیزهای بسیاری برای آموختن هست. رفت ... گرسنه، شادمان، و سرگرم یادگیری ...
این وسطا اتفاقایی میفته که جاناتان ناامید میشه و تصمیم میگیره مثل بقیهی مرغ دریایی ها بشه:
- از اینکه بر آن شده بود تا مرغی چون دیگر مرغان گله باشد احساس آسودگی میکرد. اینک دیگر هیچ قید و بندی در برابر نیرویی که او را به سوی آموختن کشانده بود، در میان نبود. دیگر نه نبردی، نه شکستی! و این آرامش بخش بود :)
- (توی ذهنش) : فرودآی! مرغان دریایی در تاریکی به پرواز در نمیآیند. اگر قرار بود در تاریکی بال بگستری، میباید چشمانی چون بوف میداشتی و مغزی چون عقاب! باید بالهایی به کوتاهی بالهای باز میداشتی!
اما دوباره:
- پیمانهایی از این دست، برای مرغانیست که رفتار بهنجار را بپذیرند!
- تنها به پیروزی میاندیشید.
- "جاناتان مرغ دریایی، در میان بایست" .... ایستادن در میان دو معنا داشت: ننگ یا افتخار ! .... اندیشید "البته که گله امروز صبح رکورد شکنی مرا در پرواز دیده است! اما من خواستار افتخار نیستم .. من آرزوی رهبر شدن را در سر نمیپرورم. تنها میخواهم چیزی را که یافته ام با دیگران در میان بگذارم :)" گامی پیش رفت. بزرگ گله گفت: "جاناتان مرغ دریایی، در برابر دیدگان دیگران برای پذیرفتن ننگی بزرگ در میان بایست" ......
- آنان نمیتوانند دریابند ...
- "... برای بیپرواییش در گریز از مسئولیت و سرپیچی از سنت و آنچه درخور شان خانواده مرغان دریاییست .... ما به جهان چشم گشوده ایم که بخوریم، که که تا آنجا که میتوانیم و امکان آن هست زنده بمانیم."
- گویی گله از سنگ بود ...
- غم او تنهایی و رانده شدن نبود، این بود که دیگران از باور داشتن شکوه پروازی که در انتظارشان بود سر باز میزدند ...
- هر روز بیشتر فرا میگرفت. آموخت که شیرجه ای پر شتاب سبب میشود که ماهیان کمیاب و زیبایی بیابد که در 10پایی رویهی رودخانه شنا میکردند. ..... دریافت که سبب کوتاهی عمر مرغان دریایی بیحوصلگی و ترس و خشم است.
همین یک نفر کتاب-خوان :پی
-----------------------------------
پ.ن.1: ادامه داره :) اینجا بخش اول کتاب تموم میشه ... کتاب 3 بخش داره :) تو یه پست دیگه بقیشو مینویسم دیگه ;)
پ.ن.2: لطفا اگه جایی غلط تایپی یا حتی مفهومی دیدین بهم اطلاع بدین که اصلاح بشه ...
- ۹۴/۰۱/۰۸
ما خیلی بزرگتر می توانیم باشیم