ترس
- دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۶ ب.ظ
او
از غرق شدن میترسید.
برای همین، هیچوقت شنا نمیکرد،
سوار قایق نمیشد،
حمام نمیکرد،
و به آبگیری پا نمیگذاشت.
شب و روز در خانه مینشست،
در را به روی خود قفل میکرد،
چفت پنجره ها را میانداخت،
و از ترس اینکه موجی سر نرسد،
مثل بید میلرزید!
عاقبت آنقدر گریست
که اتاق از اشک پر شد
و او را در خود غرق کرد!
"شل سیلور استاین"
- ۹۴/۰۱/۰۳