دلنوشتهی قدیمی... بدون شرح!
- دوشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۳:۴۳ ق.ظ
این متن رو ماهها پیش برای خودم نوشته بودم.. الآن مرورش کردم و دیدم وقتشه که منتشر بشه :)
پیشاپیش گنگ بودن و بیمقدمه بودنش رو هشدار میدم :))
ندای روحم:
رهایی از دغدغهها
پروازی که فقط با عشق میتونم تصورش کنم.. دومین بال پروازم عاشقیه...
نگران نبودن از مسئولیتها، از اینکه باز بخوام و نشه (چون از قدرتم مطمئن نیستم)، از اینکه نکنه باز کم بیارم؟!
من از عشق میترسم!! از بزرگی و عظمتش.. از ناتوانیم در برابرش...
از زخم خوردن نمیترسم! اما از زخمِ عشق چرا... چون دردش رو یک بار چشیدم و میدونم که فراتر از تحملمه.... تا وقتی که ازم بزرگتر باشه از لذت پرواز دست میکشم انگار..
از خداحافظی میترسم با اینکه میدونم هر سلامی منجر به خداحافظیایست....
core belief: پروازِ امن اصالت نداره!
دلم برای نگاهی که هزاران جمله حرف توشه تنــــــگ شده
میخوام و نمیخوام! میخوام و نمیتونم! میخوام و میترسم.....
core belief: تکرار اصالت نداره! تجربهی جدید میخوام از عشق...
اما خواستنش مسئولیت میاره! میخوام آیا واقعا؟!
من خیلی مسئولیتپذیرم و این داره جلومو میگیره.....
کاش میتونستم در لحظه از چیزی که هست لذت ببرم.. کاش از فردای دردناک نمیترسیدم!
یعنی هیچ تجربهی شادی از عشق یادت نمیاد؟!
چرا.... لبخند تو، لبخند منه :) کلافگیای که با یه لمسِ دست حل میشه... بوسه........
خود خواسته از دوستاییم که ازدواج کردن دور شدم! چون نمیتونستم ببینمشون! درد داشت برام.... منم میخواستم...
آقا! من میخوام عاشق شم چون برقِ چمامو توش گم کردم.... چون الآن دارم زندگی نمیکنم...
زندگی کردن: لبخند، نگاه، بوئیدن، لمس، بذت از چیزی که هست، عدم نگرانی بابت چیزی که نیست، آرامش.....
+ اینا بهشته یا زندگی؟! :)
- من بهشت میخوام اصن! :/
+ باید زندگی کنی تا به بهشت برسی..........
من از تنها شدن میترسم! پس نمیذارم کسی تنهاییمو ازم بگیره!! چون از دوباره تنها شدن کمتر درد داره اینجوری...
کودکی شدم که سالها غم و خشم داره....
+ چرا روحت رهایی میخواد؟
- چون لیاقتشو داره!
+ از چی میخوای رها شی؟
- از فکر به نتونستن... از ترسی که فلجم کرده....
+ به تواناییهات اعتماد داری؟
- زیادن ولی نمیدونم :| یه بار قابل اعتماد نبودم.... یه بار بارم رو زمین گذاشتم... من قویام، ولی چقدر؟
نمیخوام دیگه بگم "نتونستم".....
+ به خودت اعتماد داری؟؟
- من کارمو کردم.. بیش از اون در توانم نبود... اونم کار خودشو کرد؟ نمیدونم! مهم نیست... دیگه نه! من کارمو به تمامی انجام دادم.. من پای مسئولیتم واستادم.....
تداعیهای عشق: صافی، روشنی، دل، نزدیکی، سکوت، صدرا، ترس، بوسه...........
عشق آب و نور میخواد... نورش منم، آبش نیست ولی! کویره!
+ میتونی درستش کنی؟
- میخوام! تلاشمو میکنم....
میخوام خودخواه باشم! میخوام در لحظه زندگی کنم؛ نگران آینده نباشم....
core belief: مردی که بترسه مرد نیست!
من ولی میترسم؛ اما انجامش میدم....
تشنمه........
- ۰۰/۰۲/۱۳
انگار که کسی قلماش رو برداره، ذهن آدم رو بخونه و شروع کنه به نوشتن!