آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

یکی از شب‌های بدِ سال!

با فریاد خفه‌ای از سرِ ترس و غم از خواب پرید!

نفسش بالا نمی‌اومد؛

بدنش از عرقِ سرد خیس شده بود...

چند ثانیه طول کشید تا متوجه زمان و مکانی که توش حضور داره بشه

و باز چند لحظه زمان نیاز داشت تا بفهمه چیزی که باعث تپش شدید قلبش شده، خواب بوده..

یادش اومد:

یه هواپیما.... آتیش گرفتن موتورش... منفجر شدنش..... سقوطش........

به پهنای صورت اشک می‌ریخت

ناتوانی برای کنترل اتفاقات توی خواب براش خیلی سهمگین بود

نفهمید چطور شد که دوباره به خواب رفت...

 

- پونه؟ پونه واستا می‌خوام باهات صحبت کنم!

+ [با لبخند و تعجب] سلام صدرا! چی شده؟

- سلام عزیزم! [سکوت..... بغض...]

+ چیزی شده؟

- [اشک....]

+ صدرا نگران نباش! :)

- [اشک... سکوت.... اشک... اشک.....]

+ [بغلم می‌کنه و صحنه رو ترک می‌کنه...]

- [توان ایستادن ندارم! همونجا می‌شینم روی زمین....]

 

-----------------------

پ.ن.1: چند شب پیش...

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی