آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

سگ تو این زندگی!

تیتر یه مقدار غلیظه! ولی هیچ چیز دیگری منظور نظر من رو نمی‌رسوند! :/

 

آقا ما از وقتی یادمون میاد داشتیم سختی می‌کشیدیم :| همیشه انگار یه مفاهیمی به نام استرس، اضطراب، تنش، خشم‌های فروخورده و امثالهم تو زندگیمون بوده... نه که فقط من اینجوری باشم! ولی ناموسا مال من خیلی بیشتر از خیلیا بوده!!

توی این پست دوست دارم از حال این روزهام بگم، پس لطفا قبول کنین که منطق رو برای چند دقیقه بذارم کنار.. چون خسته‌‌م و دلم می‌خواد غر بزنم و بگم که آقا! خشم دارم نسبت به احمقانه بودن اوضاع، غم دارم بابت سختی‌ای که دست از سرم برنمی‌داره و فرسوده‌م کرده، خسته‌م عزیز جان! دست بردار یه مدت.... دلم می‌خواد بگم که سالهاست زمان کافی برای تیمار خودم نداشتم! سال‌هاست که بعد از درد و زخم قبلی و قبل از درمان شدن و به در کردن خستگی، درد و زخم بعدی از راه رسیدن :|

حالا اما "از وقتی یادم میاد" رو کاری ندارم! همین 5 سال اخیر که دارم بلاگ می‌نویسم کافیه برای متوجه شدن وخامت اوضاع :/

  • ۹۵ تمام سال دست و پا زدن برای به سرانجام رسوندن رابطه و هــــی نشدن و هــــی شکست خوردن و فرسوده‌تر شدن...
  • ۹۶ تموم شدن رابطه‌ی ۵ ساله‌م و به فاک بودن کل سال
  • ۹۷ چالش‌های مداوم با پدر و نهایتا بیرون زدن از خونه
  • ۹۸ کنکور و تنش‌های مختلف درونیم، بعد تنش‌های جدید (درگیری فکر برای موفقیت آمیز شدن مذاکراتم با پدر) برای برگشتن به خونه و بعد سقوط هواپیما
  • ۹۹ کرونا و قرنطینه و این اتفاق اخیر (که از شدت احمقانه بودن حتی نمی‌خوام بهش اشاره کنم!! :| توی دفتر خاطرات خودم نوشتمش... اونم بخاطر اینکه یادم نره چقدر احمقانه میشه تنش به زندگی تزریق شه :/)... دِ لامصب هنوز 2 ماه هم نگذشته از سال :|

بخصوص توی این 1.5 سال اخیر (و بیشتر) که اصلا به شکلی اوج گرفته داستان که باعث تعجبمه چطور دچار اختلال روانی نشدم!

خیلی از اینا شاید "الآن" برام دردی نداشته باشن! اما اون لحظه‌ها من و روحم رو سخت مچاله کردن، و قبل از باز شدن چروک‌ها مجبور بودم جلوی فشار بعدی دوام بیارم :| خیلی از این‌هایی که "الآن" برام درد ندارن، توی طوفان‌های چندتا بعد از خودشون دردشون خوابیده!!

 

--------------------------

پ.ن.1: ناشکری نمی‌کنم! روز خوب هم کم نداشتم توی همین 5 سال... نکته‌ی این پست ولی چیز دیگریه :/

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۲)

:D

پس بیشتر توضیح بده.

 

اصلا هر چی من میگم :D

 

اصلا بیا بورس یاد بگیر به منم یاد بده.

چه معنی میده انقدر وقت داشته باشی که به این چیزها فکر کنی

اصلا نباید وقت داشته باشی.

 

پاسخ:
دیگه زدی جاده خاکی!!

همه اون حالتهای بد رو همون موقع که درگیری بیا و اینجا بنویس.

تنها کمکی که میکنه اینه که یکم فقط شاید یکم بارش رو کمتر کنه و به آرامش و بهتر کنار اومدن باهاش کمکت کنه.

 

اولشم مثل همینجا بنویس غر نامه است برای خالی شدن

پاسخ:
کردم همین کارو!
مرسی..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی