آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

رهایی از دانستگی - 1

در این نبرد دائمی که آن را زندگی می‌نامیم، کوشش ما بر این است تا قانونی برای رفاه و سلوک خود بیابیم که مطبق با جامعه‌ای باشد که در آن رشد کرده و پرورش یافته‌ایم. چه این جامعه کومونیستی باشد و یا جامعه‌ای به اصطلاح آزاد. ما بعنوان هندو، مسلمان، مسیحی یا هرچه که به طور اتفاقی هستیم، الگوی رفتاری ویژه‌ای را به مثابه‌ی بخشی از سنتمان می‌پذیریم. ما به یک نفر چشم می‌دوزیم تا بهمان بگوید که چه رفتاری صحیح یا غلط است، چه فکری بد یا خوب است و درنتیجه‌ی پیروی از این الگوها ما به وضوح و راحتی می‌توانیم این مسئله را در خود ببینیم که رفتار، سلوک و تفکرمان مکانیکی و واکنش‌هایمان نیز اتوماتیک می‌شوند.

....

همه‌ی فرم‌های خارجی تغییرات که بوسیله‌ی جنگ‌ها، انقلاب‌ها، نهضت‌ها، قوانین و ایدئولوژی‌هایی که برای تغییر طبیعت اساسی انسان (و بنابراین جامعه) به وقوع می‌پیوندند، همگی کاملا با شکست روبرو شده‌اند. بیایید به عنوان موجودات بشری‌ای که در این جهان زشت و هولناک زندگی می‌کنیم از خویش بپرسیم که «آیا این اجتماعی که براساس رقابت، بی‌رحمی و ترس پایه‌گذاری شده، می‌تواند سرانجامی نیکو داشته باشد؟» به عنوان یک مفهوم روشن‌فکرانه و نه به عنوان یک آرزو، بلکه به عنوان یک امر واقع، به نحوی که ذهن ما تازه و نو و معصوم شود و بتواند به طور کلی دنیای کاملا متفاوتی را بوجود آورد.

من فکر می‌کنم این مسئله وقتی اتفاق می‌افتد که هریک از ما این حقیقت را به رسمیت بشناسیم که همه‌ی ما به عنوان افراد و موجودات، در هر نقطه‌ای از جهان که اتفاقا زندگی می‌کنیم و با هر فرهنگی که متعلق به آن هستیم، مسئولیت تمامی جهان را بر عهده داریم.

هریک از ما مسئول هر جنگی هستیم که اتفاق می‌افتد، بخاطر تمایلات تهاجمی‌ای که در زندگی خود داریم، بخاطر ملی گراییمان، خود پسندی‌هایمان، خدایانمان، تعصباتمان، ایده‌آل‌هایمان و نهایتا تمامی چیزهایی که بین ما تفرقه می‌اندازند، مسئول هستیم. این حقیقت را نه ذهناً و نظراً بلکه واقعاً و عملاً باید حس کنیم، همان‌گونه که حس می‌کنیم گرسنه‌ایم یا درد داریم. مگر نه اینکه ما نیز در زندگی روزمره‌ی خود در تمام این مسائب شرکت داریم؟ مگر نه اینکه ما جزئی از این جامعه‌ی هولناک با جنگ‌ها، تفرقه‌ها، زشتی‌ها، بی‌رحمی‌ها و حرص‌های آن هستیم؟

اما یک موجود بشری چه کار می‌تواند بکند؟ من و شما برای آفرینش جامعه‌ای کاملا متفاوت چه کار می‌توانیم بکنیم؟ ما از خود یک سوال بسیار جدی را می‌پرسیم. «آیا اصلا کاری هست که در این باره بتوان انجام داد؟» ما چه کار می‌توانیم بکنیم؟ آیا کسی به ما خواهد گفت؟

 

--------------------

پ.ن.0: من و شما برای آفرینش جامعه‌ای کاملا متفاوت چه کار می‌توانیم بکنیم؟

پ.ن.1: لطفا به این سوال‌ها و بخصوص سوال بالا فکر کنیم... جواب بدیم. لطفا مثل سیب‌زمینی از کنارشون نگذریم. لطفا رکورد تعداد پاسخ‌های بلاگ من رو بزنیم، نه بخاطر زده شدن رکوردها! بخاطر اهمیت موضوع... بخاطر خودمون.. بخاطر دنیامون :)

پ.ن.2: کریشنامورتی؛ رهایی از دانستگی

پ.ن.3: ادامه دارد

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۲)

با توجه به اینکه تاکید شده به عنوان یک حرکت روشنفکرانه نه فقط آرزو باعث میشه سخت تر بشه

ولی اینکه ما(کسانی که این دغدغه رو دارن)چیکار میتونیم بکنیم؟

خودمون رو تغییر بدیم.سعی کنیم ورژن بهتری از خودمون باشیم.البته همینم که میگم واقعا سخته.تغییر آدمیزاد سخته ولی سعی کنیم تو کارمون و روابطمون خوب باشیم.

یه قسمتی که بشه هرچند کم تاثیر گذاشت اینه که بشه به نوعی با نوجوون ها ارتباط داشت.مثلا معلمشون یا هرچیزی و سعی نکنیم چیزی رو بزور تو مخشون کنیم بلکه با تشویق شن به فکر کردن

برا اینکه مثالم واضح باشه یه مثال بزنم.

من دوره ی درسیم قبل از دانشگاه از یه درس متنفر بودم و اونم زبان و ادبیات فارسی بود

معلم های خیلی خوبی هم داشتیم برا این درسا  ولی واقعا بدم میومد

چند سال پیش با شخصی داخل توئیتر آشنا شدم که ارشد فارسی داشت و آدم فوق العاده جالبی بود.حتما از مطالبی که گفته داخل یه پست میارم که متوجه بیان شیواش بشی و خلاصه در طول مدتی اونقدر این مباحث برام جالب شد و شخصیت این آدم اونقدر جالب بود برام که دیدم هر روز دارم کلی شعر میخونم و دنبال معنیشم و حتی یه کانال زدم بیت های جالب رو داخلش میزارم

یعنی میخوام بگم بصورت ضمنی شاید بتونیم خیلی کم اثر بزاریم

پاسخ:
درسته اصلا کار آسونی نیست!
ولی حرفای خوبی زدی به نظرم... اینکه از خودمون باید شروع کنیم. اینکه به خودمون یاد بدیم بهتر بودن رو و براش دفدفه مند باشیم. اینکه با نوجوان‌ها (و به طور عام، مردم) در ارتباط باشیم و براشون از دغدغه‌هامون بگیم و سعی کنیم روشون تاثیر هرچند اندکی داشته باشیم.... (ولی اینکه چیزی رو به زور توی مخ کسی کنیم رو مخالفم :)) )
مرسی که وقت گذاشتی و جواب دادی :)

آقا من کلی تایپ هم کردم ولی آخرش دیدم خیلی نشدنیه دیگه نفرستادم

پاسخ:
آقا شما بفرست
با هم چکش کاریش می‌کنیم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی