مادر
- جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۴۲ ق.ظ
آسمان را گفتم:
میتوانی آیا؟ بهر
یک لحظه ی خیلی کوتاه، روح مادر گردی، صاحب رفعت دیگر گردی؟
گفت: نی نی هرگزمن برای این کار، کهکشان کم دارم، نوریان کم دارم، مه و خورشید به پهنای زمان کم دارم.
خاک را پرسیدم:
میتوانی آیا؟ دل مادر گردی، آسمانی شوی و خرمن اختر گردی؟
گفت: نی نی هرگز، من برای این کار بوستان کم دارم، در دلم گنج نهان کم دارم.
این جهان را گفتم، هستی و حتی مکان را گفتم:
میتوانی آیا؟ لفظ مادر گردی، همه رفعت را، همه عزت را، همه شوکت را، بهر یک ثانیه بستر گردی؟
گفت: نی نی هرگز، من برای این کار، آسمان کم دارم، اختران کم دارم، رفعت و شوکت و شان کم دارم، عزت و نام و نشان کم دارم.
آن جهان را گفتم:
میتوانی آیا؟ لحظه ای دامن مادر باشی، مهد رحمت شوی و سخت معطر باشی؟
گفت: نی نی هرگز، من برای این کار، باغ رنگین جنان کم دارم، آنچه در سینه مادر بود، آن کم دارم.
روی کردم با بحرگفتم:
او را آیا می شود اینکه؟ به یک لحظه خیلی کوتاه، پای تا سر همه مادر گردی، عشق را موج شوی، مهر را مهر درخشان شده در اوج شوی؟
گفت: نی نی هرگز، من برای این کاربیکران بودن را، بیکران کم دارم، ناقص و محدودم بهر این کاربزرگ قطره ای بیش نیم، طاقت و تاب و توان کم دارم.
صبحدم را گفتم:
میتوانی آیا؟ لب مادر گردی، عسل و قند بریزد از تو، لحظه حرف زدن جان شوی، عشق شوی، مهر شوی، زر گردی؟
گفت: نی نی هرگز، گل لبخند که روید ز لبان مادر، به بهار دگری نتوان یافت، در بهشت دگری نتوان جست، من از آن آب حیات، من ازان لذت جان محرومم، من از آن محرومم، خنده من خالیست، زان سپیده که دمد از افق خنده او. خنده ی او روح است، خنده او جان است، جان روزم من اگر، لذت جان کم دارم، روح نورم من اگر، روح و روان کم دارم
کردم از علم سوال و گفتم:
میتوانی آیا؟ معنی مادر را بهر من شرح دهی؟
گفت: نی نی هرگز، من برای این کار، منطق و فلسفه و عقل و زبان کم دارم، قدرت شرح و بیان کم دارم.
در پی عشق شدم، تا درآئینه او چهره مادر بینم؛
دیدم او مادر بود. دیدم او در دل عطر، دیدم او در تن گل، دیدم او در دم جان پرور مشکین نسیم، دیدم او در پرش نبض سحر، دیدم او در تپش قلب چمن، دیدم او لحظه روئیدن باغ، از دل سبزترین فصل بهار، لحظه پر زدن پروانه در چمنزار، دل انگیزترین زیبایی، بلکه او درهمه زیبایی، بلکه او درهمه عالم خوبی، همه رعنایی، همه جا پیدا بود، همه جا پیدا بود.
شاعر معاصر سرکار خانم الیاسی
-------------------------------
پ.ن.1: خواستم چیزی بنویسم، زبونم بند اومده ...
پ.ن.2: خدا همهی مادرها رو نگه داره :-اس
- ۹۴/۱۱/۰۹