آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۶۰ مطلب با موضوع «تکه شعرای خوب» ثبت شده است

ain't my home

سربازی سر ِ بازی ِ سرسره بازی سربازی را کشت
گوسفندی سر ِ بازی ِ گرگم به هوا گرگی را خورد
دست هایی روی آسفالت خیابان ها جان می دادند
بال هایی زیر سایه ی سرد تفنگی بی جان می مرد
برادرا برادرا … حتماً اشتباهی شده اینجا شهر من نیست
برادرا برادرا … حتماً اشتباهی شده این شهر شهر من نیست


Irgendwer hat wohl das Ortesingansschild vartauscht

یکی از تابلوی اسم شهر رو عوض کرده
Das ist nicht meine Stadt, alles sieht heir so anders aus
اینجا دیگه شهر من نیست ، همه چیز یه جور دیگست
Ich erkenne nichts wieder , dort druben zum beispiel , das graue haus..
همه چی غریبه ست ، اون روبرو ، اون خونه رنگیه ، حالا سیاه ست
Das war mal quietschbunt und jetztz tragen sie farben aus der stadt hinaus
دیگه شهر از رنگ خالی شده

Mir schient als ob der himmel sich um ein-zwei meter varschoben hat
انگار آسمون دومتر بالاتر رفته
Alles runde ist eckig, jedes dreieck ein perfektes quadrat
گردی ها گوشه دار شدن و مثلث ها ، مربع های ناب
Die Menschen sind seltsam verformt, sie haben lautsprecher , statt ihrer Ohren
آدما خیلی عوض شدن ، جای گوش ، بلندگو دارن
Und wenn sie reden fallen die worter aus dem himmel ihren hals hinab
وقتی میخوان حرف بزنن ، واژه ها از آسمون تو دهنشون می افته


برادرا برادرا … حتماً اشتباهی شده اینجا شهر من نیست
برادرا برادرا … حتماً اشتباهی شده این شهر شهر من نیست


Bruder , irgendwas lauft falsch hier , das ist nicht mehr meine Stadt
برادرا ! حتماً اشتباهی شده ، اینجا شهر من نیست
Irgendwas lauft falsch hier , das ist nicht mehr meine Stadt
حتماً اشتباهی شده این شهر شهر من نیست

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه ... نه هرگز!

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه...نه هرگز!
بی تو حتی شب من ماه ندارد
پایِ سست و تنِ فرسوده ام آخِر که به آن کوچه دگر راه ندارد...!!
بی تو یک شب منِ تنها هوسِ کویِ تو کردم... 
هوسِ مویِ تو و بویِ تو و رویِ تو کردم... 
سرِ سجاده ی خود تا به سحرگاه نشستم... 
بند از پای گسستم چشم ها بستم و در خویش شکستم..
گله کردم ز نگاهت وان دو چشمانِ سیاهت، بوسه ی گاه به گاهت... 
گله کردم گله کردم به خدایت...! 
بی تو شب ماه ندارد ابر هم گاه ندارد به سحر راه ندارد در بساط آه ندارد
دلِ سنگی که تو داری به خدا شاه ندارد!
دوش گفتم به خدایت، که شب و روز ندارم ... 
که ز دستت نفسم، حبس در این سینه و مبهوت نگاه و همه جانم نگران است...!
نیمه شب بود و هوا رام.قطره ی اشک خدا پنجره را شست!
چشم ها خیس....پای ها سست.
لرزه افتاد به جانم.تو کجایی؟
نگرانم نکند باد بیاید حالتِ مویِ تو برهم بزند
یا بخرامد در اتاقی که تو خوابی...!! 
نکند زوزه ی یک گرگ،
از سرت خواب پراند..
نگرانم نگرانم... 
من پر از دغدغه و شب پر از آرامش و محجوب.
من قسم می خورم این بار به آرامشِ این شب،
به سیاهیِ سماوات ،
به کواکب،
به سیارات
حذر از عشق ندانم، سفر از پیشِ تو هرگز نتوانم نتوانم!

I know I need you

I feel I know you
I don't know how
I don't know why

I see you feel for me
You cried with me
You would die for me

I know I need you
I want you to
Be free of all the pain
You hold inside
You cannot hide
I know you tried

To be who you couldn't be
You tried to see inside of me
----------------------------
I don't want to go
Away from you

Please try to understand
Take my hand
Be free of all the pain
You hold inside

You cannot hide
I know you tried
To feel...
To feel...

--------------------
پ.ن.1: شنیدن صدای خنده‌ی مامانم چقدر لذتبخشه 3> خوشحالم که اومدم خونه امشب ..

فردا های روشن

هروقت دلم میگیره از همه

قلم تو دستمه و مینویسم از اینکه سرسخت

باید پای دردا وایسم تا برسم به فرداهای روشن

قلبم میگه میکروفونو بردار و تو بخون حالا از همه‌ی دردا

تا مرهم باشه واسه دل شکستت تا نمونی تو پای گله و حسرت

......

-----------------------------------------

مرهم - یاس

فال

این مال منه ها !! به خودتون نگیرین :دی

برای رسیدن به نیتی که در سر داری با تمام نیرو در تلاشی و از هیچ گونه تلاشی فروگذار نمی کنی. هیچ کس نخواهد توانست در راه رسیدن تو به مقصودت خللی ایجاد کند. تو در چند قدمی پیروزی ایستاده ای و به امید خدا به زودی آنچه را که خواهان آن هستی، بدست خواهی آورد.

--------------------------------

پ.ن.1: به خودتون گرفتینم عیبی نداره :)) خوب بود جدی :پی  حلال همتون :-*

#هشتگ_دوستان :)

#من

+ همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم 

- الکی مثلا همه چیز حل شده ؟! :|

+ چیه ؟ تلقینم نمیتونیم بکنیم ؟ :(

- :| شرمنده .. ادامه بده 3>


#شاهین

بازم خاطر نشان میکنم: غلط کردی !! :دی زودتر یه قرار کوه بذار :)


#فرزانه

"دوستت دارم" براش کمه :-( 3> :-* 


#من

آهــــــ ...


#پدر

....


#مامان

3> :-*


#بابا_بزرگ

کمکات نبود من نبودم الآن :-* :-)


#من

شکرت خدام :)


#عمین

مرسی که هستی ..


#حافظ

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول // آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل


#من

شط :| بریم ببینیم بالاخره میتونی کم بیارونیم یا نه ؟ :-مصمم (مخاطب: دنیا)


#خدا

"و اگر از اهل شهرها و آبادی‌ها، ایمان می‌آوردندو تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم. ولی آنها حق را تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم"


#من

غلط کردم !!! :| :-شای

رد دادم :)))

همینه که هست :))) رد دادم خوب ;) هی دارم پست میذارم :-" :)

                                             امیدی بر جماعت نیست میخواهم رها باشم
اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم
چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی
که مدتهاست میخواهم فقط یک شب خدا باشم
اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا -
بیایم دوست دارم تا قیامت در کما باشم
خیابانها پر از دلدار و معشوقان سردرگم
ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم ؟
کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد
که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم
یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن
به غافلگیر کردنهای نابش آشنا باشم
"دلم یک دوست میخواهد که اوقاتی که دلتنگم
بگوید خانه را ول کن بگو من کی، کجا باشم؟"

همین یک نفر رد-داده

خوشه چین

من که فرزند این سرزمینم ، در پی توشه ای ، خوشه چینم
شادم از پیشه ی خوشه چینی ، رمز شادی بخوان از جبینم

من که فرزند این سرزمینم ، در پی توشه ای ، خوشه چینم
شادم از پیشه ی خوشه چینی ، رمز شادی بخوان از جبینم

قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان
سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان
خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد
خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان

ای خوشا پس از لحظه ای چند آرمیدن ، همره دلبران خوشه چیدن
از شعف گهی همچو بلبل نغمه خواندن ، گه از این سو به آن سو پریدن

قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان
سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان
خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد
خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان

برپا بود جشن انگور ، ای افسون گر نغمه پرداز
در کشور سبزه و گل ، با شور و شعف نغمه کن ساز
قلب ما ، بود مملو از شادی بی پایان
سعی ما ، بود بهر آبادی این سامان
خوشه چین ، کجا اشک محنت به دامن ریزد
خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان
خوشه چین ، کجا دست حسرت زند بر دامان


همین یک نفر خوشه-چین-گوش-کن !!


-----------------------------------

پ.ن.1: http://s3.picofile.com/file/7524815478/Khoushe_Chin_1_2online4_ir.mp3.html

پ.ن.2: http://s1.picofile.com/file/7524817525/Khoushe_Chin_2_2online4_ir.mp3.html

پ.ن.3: http://s3.picofile.com/file/7524820000/Khoushe_Chin_3_2online4_ir.mp3.html

پ.ن.4: http://s1.picofile.com/file/7524821826/Khoushe_Chin_4_2online4_ir.mp3.html

یه تیکه از هر جا ...

* یکی از مزیت های کم اومدن آب جوش برای چایی صبحانه توی خوابگاه اینه که میتونی بدون شستن قاشق برای هم زدن نبات توی چای، چایت رو هم بزنی. (به شرطی که خیلی کم نیاد و نصف لیوانت پر بشه !)


* ببین، کسی نمیتونه برات(به جات) تصمیم بگیره .. چون هیچکی شرایط تو رو کامل نمیدونه و درک نمیکنه و هر حرفی هم که بزنه (اگه مثل این حرف کلی نباشه) از روی قضاوت های خودش بوده و ممکنه اون قضاوت ها اشتباه باشن یا حداقل کامل نباشن ... منم فقط میخوام تا جایی که میتونم worst case هایی که میبینمشون رو نشونت بدم ! چون best case ها رو که خودت دیدی :دی !


* هنوزم مطمئنم که به وقتش نمیتونی کاری که فک میکنی رو بکنی :| ولی اگه میگی میتونی حرفی ندارم ...


دریچه

امروز استاد روحانی (ره !!) توی کلاس این شعرو خوندن ... :


ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬

آگاه ز هر بگو مگوی هم.

هر روز سلام و پرسش و خنده٬

هر روز قرار روز آینده.

عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه

بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه

اکنون دل من شکسته و خسته هست٬

زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.

نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬

نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.

مهدی اخوان ثالث

شانه‌های تو

It's specially for you Honey <3 :)

جریان خواهم یافت

من امیدی را در خود بارور ساخته‌ام
تار و پودش را، با عشق تو پرداخته‌ام
مثل تابیدن مهری در دل
مثل جوشیدن شعری از جان
مثل بالیدن عطری در گل
جریان خواهم یافت ....

راه خواهم افتاد
باز از ریشه به برگ
باز از "بود" به "هست"
باز، از خاموشی تا فریاد!

فریدون مشیری