آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۸ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

یازده

باشد که قوی‌تر شویم در مسیر شناخت و پذیرش به زندگی، هرآنچه که هست، نه آنچه که می‌خواهیم باشد....
باشد که چون درختان به خزه‌های روی تنمان اجازه‌ی زیست بدهیم، خودمان کمی سخت‌تر نفس بکشیم تا دیگری هم بتواند به برکت وجودمان نفس بکشد....
باشد که چون دریا بزرگ و بخشنده باشیم... عمیق و آرام، و پذیرای تمام موج‌های درون و بیرونمان....

 

دریا!
ورود به آن با مقاومتی اولیه همراه است.. خروج از آن هم!
موج‌های لب ساحل اجازه‌ی ورود و خروج را به نامحرمان نمی‌دهند...
اما؛
وقتی وارد شدی، به آرامشی ابدی می‌رسی... آرامشی از جنس تعلیق جسم.... وقتی از آستانه رد شوی، وقتی هزینه را بپردازی، برکت شامل حالت می‌شود....

 

باشد
که نماینده‌ای باشیم درخور
برای نام انسان

 

-------------------------

پ.ن.1: به تاریخ 26/مرداد/98

ده

پیش نوشت: شماره‌ی ده، از سری دل‌نوشته‌هایی که اکثرشون قابل شاره کردن نیستند...

--------------------------

 

رشد، رشد، رشد...
خلاصه‌ی چند سال اخیر زندگیم همین بود!
۱۷ سالگی قبول نشدن المپیاد، سخت‌ترین شکستم تا اون موقع..
۱۸ سالگی ورود به دانشگاه بعد از لیترالی ۱ فاکینگ سال فقط درس خوندن... دانشگاه صنعتی شریف، اوووف!
۱۹ سالگی فشارهای دانشگاه و بی‌معنایی‌ای که بین همه‌ی ترم سومی‌ها اپیدمی شده بود...
۲۰ سالگی سالِ خوبِ خوش گذرونی با دوستان و شروع رابطه‌ی عاطفی :) رشد احساسی و فکری
۲۱ سالگی به خاک سیاه نشستن! :))))
۲۲ سالگی شفای کودک درون، کلاس‌های غیر حضوری مختلف و شروع سیر مطالعات روان‌شناسی
۲۳ سالگی ادامه‌ی کلاس‌های حضوری و غیر حضوری و مطالعات و ...
۲۴ سالگی سال سیاه زندگی صدرا به بیان صدرای ۲۴ ساله! تمام شدن رابطه، شروع کار و شرایط جدید زندگی... بیش‌ترین میزان رشد در تاریخ زندگی صدرا توی یک سال..
۲۵ سالگی تثبیت و تقویت و ترمیم صدرای خودساخته، آگاه و توان‌مند
۲۶ سالگی استارت استقلال کامل (فکری، روانی، عاطفی و مالی) و شروع قلقلک‌های عاطفی جدید....

 

به یه بیان دیگه مرور کنیم
سرخوردگی آپولو
سرافرازی آپولو
سرک کشی هادس
آزادی پوسایدون و دیونوسوس
دزدیده شدن توسط هادس
همراهی هرمس اما هنوز دست و پا زدن در هادس
ادامه‌ی همراهی هرمس و آرام آرام بلند شدن از خاک، بزرگ‌تر شدن ظرف وجود..
بار دیگر هادسِ مرگ‌بار و جدی، ظهور مجدد آپولو و بیرون شدن موقت از فضای احساس
هم‌کاری هرمس و آپولو، خاموشی پوسایدون
غنچه‌هایی از زئوس.. بازگشت پوسایدون به میادین!

 

توی این سال‌ها، از یه صدرای لوسِ بی‌اراده و خام و کودک، به یه صدرای آرامِ محکم و با فکر تبدیل شدم که اگه به جمع‌بندی برسه برای انجام کاری، هرچی در توان داره (از صبر و جنگندگی بگیر، تا هزینه‌های مالی و روانی و فکری) برای رسیدن به خواسته‌ش انجام میده... خواسته‌ای که با هیجان و از سر هوس بهش نرسیده! خواسته‌ای که براش دلایل زیادی در تنهایی خودش داره....

 

اینکه بگم از رشد کردن خسته‌م حقیقتا غرغرهای صدرای خسته(بخوانید گشاد!) ی درونمه :))

اما اینکه بگم مشتاق به همین مدل رشد کردن بی‌وقفه هستم هم چرت محضه!! :)))

یه چیزی بینابینم آرزوست....

باشد که چنین شود :)

 

---------------------

پ.ن.1: به تاریخ 25/مرداد/98