نظریهی شماره 2 صدرا
- يكشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۴۵ ب.ظ
رابطه ی آلات موسیقی با زندگی ! :
زندگی مثل سنتور نیست ! :))
میگی چرا ؟
سنتور رو مثلا توی شور کوک میکنی، بعد دیگه فقط میشه باش آهنگای شور رو زد .. اصفهان یه لهجه ی دیگه ای داره !! ماهور همینطور ... سهگاه و چهارگاه نیز ...
اگه بخوای با سنتورت که شور کوکش کردی، "بهار زندگی" بزنی، باید "سی" رو از "بمل(/bemol/)" در بیاری ...
حتی دشتی که یه گوشهی شور ه هم لهجه داره ... باید "دو" رو بمل کنی :دی (مثلا !!)
ولی 3تار رو وقتی "دو، سل، دو" کوک میکنی، باش میتونی همه چیز بزنی ... از ماهور و اصفهان گرفته تا شور !!
اینکه اینقدر تعجب میکنم برای اینه که شور فازش خیلی با اون دوتا فرق داره !
میدونی چرا ؟ چون توی 3تار تو با 2تا دستت یه نوت رو میسازی ! خیلی تخصصی بحث نمیکنم همینو قبول کنین :دی
زندگی مثل 3تاره !!
توی یه روز میتونی صبح رو با اصفهان و "امشب شب مهتابه" شروع کنی، ظهر به ماهور و "مرغ سحر" برسی و شب در نهایت بدبختی دلت شور آتش بگیره و "آتش دل" بزنی :)))
حالا نکته اینجاست که تو به هرکدوم که مسلط باشی،میتونی توش بداهه بزنی ...لزوما همه ی بداهه هات خوب نیستن ! ولی مخصوص خودتن ... اینش خوبه :)
میتونی اگه حس کردی ناراحتی، یه آهنگ خسته بسازی ... چیزی که حتی بعدا نتونی دوباره بزنیش !! چیزی که مخصوص خودت و اون زمان باشه .. چیزی که خودتو(با بقیه کار نداریم) گریه بندازه ...
میتونی هم یه آهنگ شیش و هشت بسازی که برقصونتت :دی "ای شاخ تر برقص آ ...." :)))
باید به زندگی مسلط بود .... اگه سنتور رو بشه با 2-3 سال کار کردن به جاییش رسید که بداهه ت بیاد، زندگی رو با ..... ؟ نمیدونم ! فقط میدونم زیاااد طول میکشه ...
امید که برسیم به اونجا ... :)
صدرا
15/شهریور/94
تهران
- ۹۴/۰۶/۱۵