آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «دغدغه ها» ثبت شده است

بچرخ تا بچرخیم :|

وقتی من میگم الآن بیخیال بشین و شما میرین بابای طرف رو میبینین، انتظار کرنش و آرامش و احترام و غیره‌ی الفاظ دهن پر کن رو از من نداشته باشین ...


------------------------

پ.ن.1: طوفانی در راه است :|

پ.ن.2: گذشت اون زمانی که صدرا بچه بود ! تعجب میکنی ؟ به جهنم :|

پ.ن.3: واژه‌ی آخر پی‌نوشت2 بعد از کلنجار رفتن بسیار با خود مودبانه شد :|

پ.ن.4: ولی انگار این اتفاق نیاز بود برای آینده ای که دارم برای خودم مینویسم ! یه جور کاتالیزور ....

پ.ن.5: ممکنه اشتباه کنم ؟ حداقل برای اولین بار مثل یه مرد اشتباه میکنم !

من خوبم ولی تو باور نکن ...

  • چند روزی میشه که از سالگرد روحم میگذره ...
  • دیشب خانم درودیان میگفت که آدمایی که مکانیزم "بازگشت" توشون قویه، مسئولانه پای مسائلشون نمی‌ایستند و (تو) به جای حل مسئله، از "انکار" و "خیال‌پردازی" استفاده میکنن(میکنی) و فاک ! (البته این کلمه ی آخر نقل به مزمون بود :|)
  • باید راجع به چیزای زیااادی تصمیم بگیرم ... تصمیمای سخت ... به یک کمک فوری و قوی نیازمندیم ...
  • چند روزه حال روحیم بهتره .. البته نوسانای شدید دارم ! ولی در مجموع میدونم مسیرم درسته و سعی میکنم به چیزای دیگه توجه نکنم ... سخته ولی ممکن ... (it's impossible / no! it's necessary)
  • مسائل زیادی هستن که باید براشون وقت و انرژی بذارم ... "درس" و دانشگاه آخرینشونه :/ ولی میتونم .. فی‌الواقع باید بتونم ! :)
  • بسی نکته هست .. اینجا جاش نیست دیگه :)

---------------------------------------
پ.ن.1: مرسی که triggerی شدی برای نوشتن این پست
پ.ن.2: خیلی خری :| یکیشون رو نگهدار حداقل خوب :/

طولانی ولی مفید !!

ما در جامعه ای برونگرا زندگی میکنیم که به تنهایی و سکوت ارزش زیادی نمیدهد. ما دائما درحال پر کردن درون خود با مکالمات، فیلمها و برنامه های رادیویی و تلوزیونی هستیم. ما درحالی که تشنگی فرهنگی و سیاسی داریم و دائما درحال جذب اطلاعات و بدنبال تفریح هستیم، همواره نگرانیم که چیز مهمی را از دست بدهیم. ما خود را با آنچه در دسترسمان است خفه میکنیم تا مبادا با خود تنها باشیم.
تنها چند نفر از بیمارانم توانایی دارند چند ساعتی را بدون سقوط به ورطه ی افسردگی، در تنهایی بگذرانند. مردان از تنهایی و سکوت هراس دارند و نگرانند که این تنهایی به وابستگی آنها لطمه ای وارد کند. آنها نمیخواهند مستقل باشند و از گیر افتادن در خلا تنهایی وحشت دارند. تنهایی باعث میشود فرد با اندوه های خویش روبرو شود و آنها را شکست دهد.
......
------------------------------------------

کوتاه کوتاه

مکالمات ذهنی من امروز عصر:

- بعضی وقتا خوبه به جای درس خوندنهای همیشگی و نا-شاد بودن بری دوستتو توی بیمارستان ببینی :( ناسلامتی عملش کردن :|

- 3تا امتحان !! شیب !! عمه ! :-اخم

- عبضی :-(

برنامه هفتگی !؟

"""""

نه :/ مشکل اینه که بعضیا با برنامه ریزی دوشواری دارن، بعضیا (من مثلا) با یهویی بیرون رفتن 😞

برای همینه که مدتهاست با هم نمیتونیم بیرون بریم 😐

لزوما هم هیچکدوم  اشتباه نمیکنیم !! تناقضش اینجاست :دی

"""""


این جوابای من به بنده خدایانی بود که باعث شدن این پست رو بذارم :)

خالی کردن ذهن

3تا امتحان و 2تا ددلاین تمرین همه و همه توی 3روز !!! :| :-اس

یکی از اون 3تا، میانترم درس ارشدیه که واقعا به پاس کردنش نیاز دارم :"

یکی از اون 2تا هم تمرین 2ی همون درسه :دی

خلاصه تا همین حالاش (از عید به بعد) که داشتیم جر میخوردیم، این 3-4 روز هم به طریق اولی ... باشد که بعدش فاینالی رستگار شوم :|


چیزای زیادی پیش اومدن که بخوام بگمشون !

عمق فاجعه در ممالک اسلامی :|

جولیان بیگراسِ روان تحلیلگر، در یکی از سخنرانیهایش عنوان کرد که مطالعه ی دقیق بیش از 100 خانواده در آمریکا نشان داد در خانواده هایی که نزدیکی بدنی میان پدر و مادر و فرزندان وجود داشت، هیچ گزارشی از زنای با محارم وجود ندارد. حمام کردن پدر با فرزندان سه یا چهار ساله اش هیچ اشکالی ندارد. این رفتارها راهیست مناسب برای پیشگیری از زنای با محارم، چرا که نیاز کودک برای مهربانی و کنجکاوی طبیعی اش به این شکل با تماس بدنی رفع میشود.

اگر میان پدر و مادر و فرزند تماسی وجود نداشته باشد، این نیازهای برطرف نشده به نواحی جنسی تنزل داده میشوند و هرگونه تماس بدنی ای ممکن است توسط فرزند جنسی تلقی شود. این دوری باطل است؛ هرچه به مهربانی بیشتری نیاز داشته باشیم، انرژی جنسیمان بیشتر میشود، چرا که این شیوه را تنها شیوه ی دریافت محبت میدانیم.

..........

سال جدید در کافه ی قدیمی

کافه گراف :))

راستش این ماه پولم زیادی نکرده بود مثل ماه پیش :)) ولی در خانه نشسته بودیم داشتیم تخمه میشکستیم که بابامون اومد و یخورده گیر داد و دعوامون شد :| منم دیدم بشینم خونه دعوا میشه، پاشدم رفتم کافه :)))))))

از این به بعد هم هر روزی که دانشگاه نیستم یه کاری جور میکنم که خونه نباشم فقط :| اینم شد زندگی ما !! :دی


این پست رو گذاشتم که یه خواهشی کنم ...

اگه من رو میشناسید، دو سه تا انتقاد آبدار ازتون میخوام .. :) از اونا که اشک آدمو در بیارن :))) (خصوصی باشه راحت ترم :دی)

اگه نه، از روی همین پست ها هر برداشتی که از شخصیتم دارین رو مبنا کنین و یه پندی، پیشنهادی، انتقادی، کوفتی چیزی لطفا :))

سخته

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

اولین تجربه ی 95

اولین روز سال نودوپنج برای من با یه تجربه ی خیلی جدید و عجیب همراه بود !

نمیگم چی بوده، چون ممکنه عجیب ترین چیز برای من، بدیهی ترین چیز برای دوستم (مثلا شاهین) باشه !... همین "عجیب" کافیه تا بتونم بگم که متاسفانه یا خوشبختانه برخلاف تصورم خیلی هم کار ساده و معمولی ای بوده !! چیزی که من سالها فکر میکردم نشدنی(!!)ه الآن تو 22سالگی انجامش دادم :)

حرف زیاد میخواستم در این باره بزنم، ولی الآن که زمان تایپش رسیده میبینم که همشون خیلی حالت شعاری دارن :| مثلا میخواستم آرزو کنم روزی برسه که محدودیتهایی که خودمون برای خودمون درنظر گرفتیم رو از رومون برداریم تا بتونیم هر کاری رو به همون سادگی تجربه ی عجیب من انجام بدیم :) ولی خوب رسما چرته این آرزو :دی


اما سال نودوچهار!

apologize

راستش یذره اولویتهام تغییر کرده ... وگرنه به وقتش باز صدرای نویسنده برمیگرده :-)


  • نمیدونم کی وقتش میشه ! شاید خیلی زود، شایدم خیــــلی دیر ! (یاد فیلم "خیلی دور خیلی نزدیک" افتادم !) از اوردرِ 1هفته تا چند سال :"
  • حالت گذار تا وقتی که زنده ای وجود داره :)) بعضی وقتاش کندتره و نمیبینیش و میگی "مدتیه که به یه حالت استیبلی رسیدم" :)))) ولی این جوکی بیش نیست :دی بعضی وقتای دیگش اینقدر تند و سریع میشه که نمیفهمی کی اینهمه تغییر کردی ! اکثرا هم که یه سرعت معمولی ای داره و اوردوز نمیکنی ... تو حالت دوم باید حواست به تصمیمهایی که میگیری باشه .. الآن که مدت خوبی ازش میگذره، دارم میبینم که تصمیم درستی گرفتم، هرچند هنوز دارم گذار رو طی میکنم ... یه گذاری که هرچی دیرتر بشه -همونطور که دارم توی همکلاسیهام میبینم- سخــــت تر میشه ....
  • کافه گراف رو دوست دارم! دوستام رو هم دوست دارم :)) یه مدتیه بیشتر از دوستام کافه گراف رو میبینم :" ولی برمیگردم ... الآن وقتیه که باید تنها رفت کافه :)
  • نقاشی هم میکشم :)))

از همه ی اینا که بگذرم، دیشب یه چیزی فهمیدم :" فهمیدم صدرای ایده آل باید چجوری باشه ... صدرای درستِ بنظر خودم رو پیداش کردم، ولی ..... نمی دونم چجوری ...

---------------------------------
پ.ن.1: مرسی که کامنت دادی که جواب بدم که تریگری شد این نوت رو بنویسم :)

فوت(/foot/)

1. خواستم یه خاکی از اینجا بتکونم

2. ترم جدید شروع شده و مطابق معمول ترمهای بهار، بی حوصلگی و کرختی ول کن این بدن نمیشه :))) خستگی ترم قبل اول ترم رو خراب میکنه، بعد از عید هم که هوای مطبوع و خوابهای مطبوعتر :دی

3. کلاسهای این ترمم رو اندازه ی ترم پیش دوست ندارم .. (طبیعی هم هست ! :دی ترم 8یم دیگه باید هرچی مونده رو کم کم برداریم :")

4. خیلی وقته خوابگاه نرفتم ! دلم تنگشون شده

5. دارم مرد میشم ! (این جمله توضیح زیاد داره ...! من حوضله کم دارم ! :دی)


6. دوستتون دارم، مرسی که هستین، فعلا بدرود :)

آقای مغز

اسمش مغزه
بیهوش شده ولی توی راه هشیار بود ..
احساس درد تو نواحی شمالی بدنش داشته
میگفت سابقه هم داره
تشخیص ابتدایی من میگرنه ولی باید آزمایشات بیشتری روش بکنین .. بیهوش شدنش بی سابقه‌س

tired of being sorry

هر وقت خسته میشم چند تا اتفاق میفته !

  • دوباره یادم میفته که برای چی الآن اینجام و برای چی این تصمیمو گرفتم و برای چی باید حتما مسیرمو تا تهش برم و .... کلا یادم میاد صدرا کیه و چیه و ...
  • میترسم اگه دفعه ی بعدی که خسته میشم، حافظمم خراب شه (یادم نیفته این چیزا رو) چی میتونه بشه :" :-اس
خلاصه که داستانی داریم ما با این زندگی .. :))

----------------------------------
پ.ن.1: دارم پس از خستگی اخیر مزاحمتون میشم :)) حلال کنین !
پ.ن.2: اسم پست به مناسبت اسم آهنگ انریکه‌س که الآن (تو ذهنم) داره پخش میشه :))
پ.ن.4: مرسی بچه ها که امروزمو ساختین و باعث شدین راحتتر بتونم از خستگی بکنم(/bekkanam/) و دوباره برگردم تو گود :)
          مرسی بیژن و فرزانه
          مرسی آقا پویا و جناب دکتر میریان
          مرسی حسین‌های شایسته و حجازی
          مرسی شاهین
          و در آخر مرسی ابی :دی

          مرسی که امروز صد کوچولو تنها نبود :) 3>

بدرود پاییز 94 !

ساعت 2:25، 29/9/94، تهران، خونه !


تا حالا نشده پاییز در حال خداحافظی باشه و من در حال جر خوردن نباشم :)))

از زمستون یاد بگیره :| وقتی میخواد بره، هم همه خوشحالن، هم طبیعت خوب و سر حاله، هم ....


خوب .. میخوام تو برنامه هام کتاب خوندن و ورزش کردن رو هم بگنجونم ! حقیقتا وقتشو ندارم !! ممکنه حتی تلگراممو مدتی دی-اکتیو کنم !

job heading

شورای صنفی

پروژه گراف

کلاسای یونگ

یادگیری اون تیکه‌ی اندروید که ابی میگه بم

درس‌های دانشگاه


---------------------------------------

پ.ن.1: به ترتیب اولویت :دی

پ.ن.2: زیربخش شورا به زودی اضافه میگردد