فکر نمیکردم 2تا ایمیل زدن اینقدر وقت و انرژیمو ببره ! :/
البته که ریشهش یه جای دیگست ...
-----------------------------------
با ترسهات رورو شو ... گفتنش سادست :)) :|
و اما جلسهی دوم کلاس مدیریت رابطه (یا همون رابطهی موفق یا موثر):
با آدمایی که از جایگاه والدشون حرف میزنن نمیشه ارتباط برقرار کرد .. باید با روشهایی این والد را کنار زد!
روشهای پسران والد:
کللللللیییییییی چیــــــز توی سرمه !! :"
میخوام بنویسم ... بیشتر از قبل
میخوام برم مسافرت
میخوام برم کوه
میخوام کتاب بخونم
میخوام درس بخونم
""""میخوام مشقای کلاس "شفا"مو درست و مرتب تر از قبل انجام بدم
نمیخوام دیگه وفتی بابک رو میبینم به مرتب بودن و کامل بودن تکلیفاش حسودیم شه :"
نمیخوام علی رو که میبینم به موقعیتش حسودیم شه :|
میخوام بهترین باشم :"""""
میخوام برم کلاس رانندگی :" :" :| :| :||
میخوام برم باشگاه
چقدر "آدم" سخته ! :"
خیلی چیزا رو فک میکنی قولایین که به خودت دادی، ولی چشمتو که باز میکنن میبینی قولایین که برای عادتهای احمقانت به عادتت دادی !
توضیجات بیشتر در پستهای بعدی ... الآن خوابم میاد :دی
حوصلهی توضیح ندارم ! دکتر فرهنگ برگشت دانشگاهمون .. اینا جلسه ی اول از کلاس 2جلسهایش هستن!
ما مثل هم حرف میزنیم، ولی مثل هم معنا نمیکنیم ... کدوم 2نفری رو میشناسی که "5تا ویژگی آدم جدی" رو کاملا یکسان ترسیم کنن ؟
پس وقتی میگی جدی باش، سنگین باش، فلان باش، ... هیچ مفهومی منتقل نمیشه !
توی انتقال مفهوم، کلام فقط 7% اثر داره !!! بقیش 38% لحنه و 55% زبان بدن ...
تا حالا نشده که توی چت سوءتفاهم بشه ؟ :)) برای من زیااااد ... چون 7% حرفم رو منتقل میکنه ..
مدتیه که با آدمای جدیدی آشنا شدم ..
بابک که از زنش جدا شده و یه دختر ۶ساله داره. بابک از بچگی به سرزنش شدن عادت کرده :| بر اساس همین ویژگی هم ازدواجی کرد که آخرش مجبور شد ... :"
امیرحسین که کشتیگیره! ولی تا حالا مدال طلا نیاورده چونکه از مطرح شدن و موفق شدن میرسه ... به قول خودش سخته که آدم بفهمه از خفن بودن، از موفقیت میترسه ! :"
علی! که یجورایی میتونم بگم چند سال دیگهی منه !!! یا نه !! من چند سال قبل اونم :-اس الان زندگیش خیلی خوب و روبهراهه البته (خدا رو شکر :) ) ... ولی من الان مینیمم مطلق اونو یجورایی رد کردم :)) نمیدونم ! باشد که رستگار شویم :)
یه محسنم هست که خیلی اهمیتی نداره برام .. با یکی دیگه که حتی اسمشم یادم نیست الان :)))
این ذهن لعنتی چقدر مگه قویه ؟ :|
-----------------------------------
پ.ن.1: حرف علی که دوشنبه شب ساعت 9:40 به جمع زد بدجوری ذهنمو درگیر کرده ... :|
پ.ن.2: وقتی ورودیهای ذهنی از قدرت پردازش و هضم اونا بیشتر باشه، احتمال اوردز روحی وجود داره !
پ.ن.3: از افراد "اوردز روحی شده" اخباری در دست نیست ... :-اس
این روزا یه کم کارام زیاد شدن ..
این روزا به روتین زندگیم کمتر میرسم ... :" مثلا سنتور کم میزنم و این قضیه داره تاثیر بد روی روحیه و اخلاقم (!! :دی) میذاره
این روزا دغدغه هام فرق کردن ... به چیزایی دقت میکنم که قبلا نمیکردم و به چیزایی دقت نمیکنم که قبلا زیاد میکردم ! ...
این روزا شرایط خوب نیست ... اصلا خوب نیست !! ولی امید دارم به آینده .. نمیدونم چقدر خوب بشه ! ولی خوب میشه :)
این روزا بیشتر از همهی روزا خسته یا جدی به نظر میام .. از این بابت ناراحت نیستم ! بلکه از این صدرای روزا بیشتر خوشم میاد :)
این روزا اولویتهام مخصوصا توی روابط انسانی تغییر کردن ... یه جورایی غربال اراتستن داره میزنه ناخودآگاهم :))
این روزا صدرا رو سخت میشه شناخت !! یهو توی خودشه، یهو کودک میشه و از ته دل میخنده، یهو پامیشه میره ...
این روزا رو میگن حالت گذار .. :)
90% بلوغ پسرا دست مامانشونه !
بعضی مردها جنگندگی ندارن ! ... تنش پذیر نیستن :|
"من با کسی نمیجنگم ... نه با تو نه با اون :| منطقی باشیم .. جنگ بده !!" این آدما روشنفکر میشن ...
کتاب//TO READ//: پدران غایب - نوجوان ابدی / مرداب روح - باز هم من / انواع مردان،زندگی برازنده من / جوجه اردک زشت درون، ...
سلام !
میخوام بگم که از این 2روزم راضیم ... هم کلی چیز برای یاد گرفتن برام داشتن، هم از وقتم استفاده کردم و ته روز نگفتم که ":| بازم تموم شد !"
شاید همین خوب تموم شدنه کمکم کرد که حسم نسبت به شرایط تغییر کنه و اون "تاج فلان" رو از سرم (بصورت موقتی حداقل) بردارم ...
"میم" عزیز
میدونم که اگه کمتر از 1ماه پیش بود، ادعا داشتم که میتونم کمکت کنم و سعی میکردم هرچی بلدم رو در اختیارت بزارم ...
ولی الآن نه انرژیشو دارم، نه ادعایی ..! الآن دغدغه های خودم از حد تصور یه آدم فراتر رفتن ... لطفا ازم دلگیر نشو :(
آره !! ممکنه پیش خودت فکر کنی که "اصلا چرا باید همچین فکری کنه ؟؟" یا "من که کمک نخواستم !!" یا .......... آره ! این نیاز منه که بهت کمک کنم ... که نه به تو، که به خودم کمک میکنم !
میدونم که یک روزی برمیگردم ... و اون روز حرف هایی میزنم که ممکنه به دردت بخورن ! (ممکن هم هست نخورن !)
امیدوارم خیلی دوور نباشه اون روز ... قبلش، امیدوارم برسه اون روز :"
با احترام، همین یک نفر ...
میخوام حرف بزنم در این موارد:
درد ِ فهمیدن اونقدر زیاد هست
که پای ثابت آرزوهای هر آدمی حداقل یه روز یا یک ساعت نفهمیدن باشه
نفهمی-محض/http://harfemim.blog.ir
-----------------------
“Our attitude toward life determines life's attitude towards us.”
Earl Nightingale
میدونی ؟ وقتی میفهمیم که هممون با یه ناخودآگاه تهی (کااااملا تهی) پا به این دنیا گذاشتیم؛ وقتی نگاه میکنی میبینی چقــــدر آدما، نگاهاشون، تجربههاشون، تصمیماشون، لایفاستایلشون و خیلی چیزای دیگشون با هم متفاوته؛ فقط به یه چیز میتونی پی ببری ! اونم نقشیه که پدر و مادر توی زندگی و تصمیمای ما دارن ... نه مستقیم ها !! نه ! که اگه مستقیم باشه مقصر ممکنه خودمون باشیم !! منظورم تاثیریه که توی ناخودآگاهمون میذارن ... :|
آخه یونگ میگه که بخش اعظمی از ناخودآگاه ما تا 6سالگی شکل میگیره .. :" وقتی که خودمون "هـــــــــیـــــــــچ" تاثیری روی وقایع نداریم ... وقتی که هنوووز پاکیم ! وقتی که معصومیتمون نمیذاره بفهمیم چه بلایی داره سرمون میاد ...
- امپراطور! خبرهای بدی به دستمون رسیده! امروز پیکی از جناح شمالی برامون فرستاده شده ...
+زودتر بگو ببینم چی شده؟
- به گفتهی قاصدمون، فرماندهی طراح فوت کردن قربان!!
+"ن"؟؟ حتما این خبر اشتباهه! هیچکس نمیتونه فرمانده طراح رو بکشه :|
- نه قرباان :/ اشتباه نیست :( ایشون به خاطر زخم هاشون بسیار تحلیل رفته بودن ولی برای آخرین جنگمون که هنوز هم ادامه داره شبانه روز به کشیدن نقشه مشغول بودن -_- ایشون به خاطر کار زیاد فوت کردن قربان ..
+.... خبر دیگه چی داری؟
- ظاهرا فرمانده ن قبل از مرگش همهی جوانب رو مثل همیشه سنجیده .. برای همین هنوز سپاهمون داره طبق نقشه ای که ایشون کشیدن پیش میرن .. ولی همه نگران اینن که شرایط تغییر کنه :-اس
+هوم... اینطور که معلومه باید خودم وارد صحنه ...
- اما امپراطور! دکترها گفتن شما باید استراحت کنین..
+میگی بشینم و از دست رفتن افرادم رو تماشا کنم؟
- امپراطور! شما برای مفید بودن توی جنگ پیر شدین :-(
+راه بهتری پیشنهاد میدی؟ به جز دادن امپراطوری به دشمن راه دیگهای میشناسی؟
- تنها راهمون به نظر کمیتهی ژنرالها اینه که امیدوار باشیم شرایط تغییر نکنه تا بتونیم نقشه ی فرمانده فقید رو پیش ببریم ... در حال حاضر راه دیگه ای وجود نداره قربان :(
+باشه! پس من از چادر خارج میشم و همه با هم امیدوار به درست انجام شدن تنها راه موجود میشینیم ..
- هر طور امر بفرمایید قربان
......
سلام
من این ترممو دوست دارم ! خیلی !!
اول از همه به خاطر گرافش، یادم اومده که باهوشم !! :دی
بعد AI که درس باحالیه ! استادش خوب نمیگه ولی درسش خیلی خوبه ...
numerical ... استاد عالی، درس خوب، یه ریاضیعیه که میفهممش !! تا اینجاش هنوز کثیف نشده
نقشهکشی(یا همون نقاشی :دی) انتزاعی، تصور فضایی، جذاب :)
DB بلدم تا جاهای خوبی از درس رو :) درسش رو هم دوست میدارم :) (البته تا جایی که وارد کد نشه ! کد DB هم خوبه ها ! ولی هنوز بلدش نیستم :")