آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۱۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۹ ثبت شده است

انقراضِ قرن

قرار بود این قرنِ بیستمِ ما بهتر از قبل باشد

دیگر فرصت نمی‌کند این را ثابت کند..

سال‌های اندکی از آن باقی مانده

سلانه سلانه پیش می‌رود

نفسش به شماره افتاده...

 

از بلاهایی که قرار نبود،

دیگر بیش از حد سرش آمده

و آنچه که قرار بود اتفاق بی‌افتد

اتفاق نیفتاده است!

 

قرار بود رو به بهار باشد

و از جمله رو به خوش‌بختی.

قرار بود ترس، کوه‌ها و دره‌ها را خالی کند

قرار بود حقیقت زودتر از دروغ

به مقصد برسد!

 

قرار بود دیگر بدبختی‌هایی

مثل جنگ و گرسنگی و غیره

پیش نیایند!

قرار بود حرمتِ بی‌پناهیِ مردمِ بی‌دفاع حفظ شود

اعتماد و امثالِ آن...

 

کسی که می‌خواست در دنیا شاد باشد

با تکلیفی نشدنی مواجه می‌شود.

 

حماقت خنده‌دار نیست

حکمت شادی‌بخش نیست

امید

دیگر آن دخترِ جوان نیست

و غیره و غیره متاسفانه...

 

قرار بود خدا بالاخره به آدمِ نیکو و قدرت‌مند ایمان بی‌آورد

اما هنوز که هنوز است

نیکو و قدرتمند دو نفرند!

 

چگونه باید زیست؟ -کسی در نامه از من این را پرسید-

که من خودم می‌خواستم همان را

از او بپرسم!

دوباره و مثل همیشه

سوال‌هایی ضروری‌تر از سوال‌های ساده‌لوحانه

وجود ندارند.....

 

-------------------

پ.ن.1: ویسواوا شیمبورسکا

مسئولیت‌پذیری به بیان یالوم، شازده کوچولو و دیگران

واژه‌ی مسئولیت، معانی ضمنیِ زیادی داره. قابل اطمینان بودن، پاسخ‌گویی، دغدغه‌مند بودن، داشتن چهارچوب و خطوط قرمز، تلاش لحظه به لحظه برای درست زندگی کردن و غیره. (روان‌درمانیِ اگزیستانسیال؛ اروین یالوم)

من اگر بخوام مسئولیتِ تمامِ چیزی که هستم رو به عهده بگیرم، باید درمورد تک‌تکِ حرف‌هایی که می‌زنم، حرف‌هایی که نمی‌زنم، کارهایی که می‌کنم یا نمی‌کنم، تک‌تکِ انتخاب‌هام، آری‌هایی که نباید بگم و نه‌هایی که باید بگم (یا بالعکس) و .... "فکر" کنم. باید برام مهم باشه که اگر -مثلا- حرفی رو نمی‌زنم، به خاطر کنار زدن مسئولیتم به عنوان یک موجودِ حرف‌زننده نباشه! بلکه براساس ارزش‌هام انتخاب کرده باشم که در فلان موقعیت صحبتی نکنم! باید انتخابش کرده باشم و باید مسئولیتِ این انتخاب رو به عهده بگیرم.

 

متن کامل این مقاله رو لطفا توی ویرگول بخوانید :)

 

----------------

پ.ن.1: بهم گفته شده که ویرگول برای چنین نوشته‌هایی محیط بهتریه :)

چیزی تغییر نکرده!

چیزی تغییر نکرده

جسم دردپذیر است

باید بخورد، نفس بکشد، بخوابد

پوستِ نازکی دارد و زیرِ آن خون..

تغداد زیادی دندان و ناخن دارد

استخوان‌هایش شکستنی و مفصل‌ها جدا شدنی

همه‌ی اینها را هنگامِ شکنجه درنظر می‌گیرند...

 

چیزی تغییر نکرده!

جسم می‌لرزد

همان‌گونه که قبل از پایه‌گذاریِ رم و بعد از آن می‌لرزید

در قرن بیستمِ قبل از میلاد و بعد از آن

شکنجه همان‌گونه که بوده هست

فقط زمین کوچک‌تر شده

و هر اتفاقی که می‌افتد، انگار پشتِ همین دیوار می‌افتد...

 

چیزی تغییر نکرده!!

فقط بر جمعیتِ افزوده شده

بر جُرم‌های قدیمی، جُرم‌های تازه‌ای اضافه شده

جرم‌های واقعی، تحمیلی، لحظه‌ای، جرم‌هایی که جرم نیستند....

اما فریادی که جسم با آن تاوانش را می‌پردازد

مطابقِ معیارهای جاودانی

فریادِ معصومیت بوده و هست و خواهد بود..

 

چیزی تغییر نکرده!!!

تنها شاید آداب و رسوم، مراسم، رقص‌ها

حرکتِ دست‌هایی که سِپَرِ سر می‌شوند

همان‌گونه است که بوده..

جسم در هم می‌پیچد، کلنجار می‌رود و رها می‌شود

از پا در می‌آید و می‌افتد، زانو بغل می‌گیرد

کبود می‌شود، ورم می‌کند، آبِ دهانش راه می‌افتد، غرقِ خون می‌شود...

 

چیزی تغییر نکرده! :)

به جز جریانِ رودخانه‌ها

خطِ جنگل‌ها، ساحل‌ها، بیابان‌ها و یخچال‌ها

روحِ آدمی در میانِ این مناظر می‌خزد

محو می‌شود، برمی‌گردد، نزدیک و دور می‌شود

بیگانه برای خود، دست‌نیافتنی، یک‌بار مطمئن به وجودِ خویش

باری دیگر

نامطمئن.....

 

-------------------------------

پ.ن.1: ویسواوا شیمبورسکا، ترجمه‌ی شهرام شیدایی

قلبت را بزرگ کن :)

همیشه تلاش کن تا در تعامل با آسمان و زمین،

و جزء جدایی ناپذیر آنها باشی؛

آنگاه جهان در نورِ حقیقیِ خود بر تو آشکار می‌شود.

خودخواهی محو می‌شود

و قادر خواهی بود با هر حمله‌ای یکی شوی...

 

اگر قلب تو آن‌قدر بزرگ باشد تا حریفان را در بر گیرد،

آنگاه می‌توانی به حقیقتِ وجودیِ انها پی برده

و از حملاتشان اجتناب کنی.

زمانی که آنها را در بر گیری،

خواهی توانست آنها را در مسیری که از آسمان و زمین به تو الهام می‌شود، هدایت کنی...

 

---------------------

پ.ن.1: به نظرتون از چه کتابیه؟ :))

پ.ن.2: این روزها به شدت سرم شلوغه! کتاب خوندن و مقاله نوشتن و مشاوره‌هایی که هر هفته به تعدادشون اضافه میشه... ترم جدید هم که از هفته‌ی دیگه شروع میشه و فقط خدا می‌تونه به دادم برسه :))) با این حال، خوندن شعر یا کتاب‌هایی مثل هنرِ صلح (آی‌کی‌دو) و تائو یه کم ذهنمو از فضای کلیِ روزم دور می‌کنه و آرومش می‌کنه :)

آنچه گذشت - کوتاه نوشت

سه روزه که رودهن هستم (خونه‌ی مادربزرگه)..

روز اول خلوت و آروم بود، یذره کتاب خوندم و با داییم فیلم The imitation game رو دیدیم (خیلی پیشنهاد میشه!!)

روز دوم صبحش فیلم Downfall رو دیدیم که روایتِ دو هفته‌ی آخرِ جنگ جهانیِ دوم و سقوط هیتلر بود (پیشنهاد میشه!).. پسر و دختر داییم اومدن اینجا و شب رو پیشمون موندن :) کلی خوش گذشت، آخر شب فیلم Get out رو دیدیم (پیشنهاد نمیشه D:) که قرار بود ترسناک باشه ولی نبود!

امروز هم مهمونی بود و همه‌ی دایی‌ها یکی یکی اومدن اینجا و من واقعا جمع‌مون رو خیلی دوست دارم :) در کنارش، به پسر و دختر داییم (هرکدوم جداگانه) مشاوره دادم و روند شروع صحبت‌هامون و ادامه پیدا کردنش خیلی برام جذاب بود ^_^

 

---------------------

پ.ن.1: بماند به یادگار!

پ.ن.2: شب و روزگار خوش...

آی‌کی‌دو یا همان هنرِ صلح

فنون از چهار ویژگی بهره می‌برند

که بازتابِ جهان ما هستند..

بسته به شرایط، بایستی:

سخت، همچون الماس؛

منعطف، مانند درخت بید؛

شناور چون آب

و تهی مانند خلا باشی....

 

اگر حریف مانند آتش حمله کرد،

چون آب، آن را مهار کن؛

به کلی جاری و انعطاف‌پذیر باش.

آب در ذاتِ خود

هرگز با چیزی برخورد نمی‌کند و نمی‌شکند.

برعکس، آب هر حمله‌ای را بی‌خطر می‌بلعد :)

 

------------------------

پ.ن.1: موریهه اوئه‌شیبا، پایه‌گذار هنرِ رزمی ژاپنی به نام آی‌کی‌دو یا هنرِ صلح، شیوه‌ای عاری از خشونت برای پیروزی ارائه می‌دهد.... آموزه‌های او الهام‌بخش و گواه آن هستند که راهِ واقعی جنگجو ریشه در نوع‌دوستی، خرد، شجاعت و عشق به طبیعت دارد.

پنج گام عملی برای رسیدن به اهداف‌مون

خیلی‌هامون درمورد هدف‌گذاری چیزهای زیادی شنیدیم اما خیلی بهشون عمل نکردیم یا نتونستیم مفهومی که بهمون گفته شده رو درست انجام بدیم! اینجا صرفا قراره مرور کوتاهی روی نکته‌های مهم این حوزه داشته باشیم و بیشتر روی عمل کردنش تمرکز کنیم.

حتما درمورد هدف گذاری SMART یا همون SMART goal setting شنیدین! این واژه، مخفف 5تا اِلِمانی هست که یک هدف درست باید داشته باشه:

Specific, Measurable, Achievable, Realistic & Timely => SMART

 

متن کامل این مقاله رو توی ویرگول بخوانید :)

کلاردشت، 7 نفر!

سفر با دوستانِ هم‌زبون کلا مزایای زیادی داره... این مزایا وقتی بیشتر خودشونو نشون میدن که علاوه بر هم‌زبونی، هم‌فکر باشین و دغدغه‌های مشترکی داشته باشین!

من 6 روز با چندتا از صمیمی‌ترین و خوش‌انرژی‌ترین دوستای سال‌های اخیرم سفر بودم. بچه‌های ژرف، کلاردشت.

پدرام که از شدت نزدیکیِ روانی، حکم داداش بزرگه رو برام داره، چندتا از بچه‌های ژرف رو به ویلاشون دعوت کرد و ما هم با رعایت پروتکل‌های بهداشتی (جون عمه‌مون!) رفتیم...

 

هم عیش و نوشمون سر جاش بود، هم مکالمه‌های دو الی چند نفری عمیق و جذاب...

روز سوم سفر فهمیدیم که وحید شاه‌رضا (استادمون توی کلاس ژرف) هم همراه با آنیتا (همسرش) تو فاصله‌ی 40 دقیقه‌ای ما هستن!! دعوتشون کردیم. اومدن. دو روز فوق‌العاده رو تجربه کردیم :) از عیاشی‌ها که بگذریم (تا حالا با استادم نرقصیده بودم :دی)؛ هم فیلم دیدیم و تحلیل کردیم، هم روی من سایکودرام اجرا کردیم (و کللیییی نسبت به مسئله‌ای که این روزا باهاش درگیرم و بهش دارم فکر می‌کنم دید پیدا کردم)، هم توی جنگلِ بکری که پدرام می‌شناخت پیاده‌روی و مراقبه کردیم و .....

 

خلاصه که سفرِ خوبی بود! سفر برید :))

تو کجایی سهراب..؟

تو کجایی سهراب

تا که ببینی

آسمان، هرجایی یک رنگ است...

حتی آسمان تهران

شمالش سردتر، آبی‌تر

جنوبش

گرم‌تر، سربی‌تر...

 

کورنلیوس

 

-----------------------------

پ.ن.1: امروز از یه سفر 6 روزه برگشتم... کلی جلسه توی همین امروز دارم، ولی بعدش میام از تجربه‌م توی سفر میگم :)

پ.ن.2: این شعر-واره هم بعد از دیدن آسمونِ آبیِ کلاردشت از ذهنم گذشت... من فقط ثبتش کردم!

در باب تجاوز و بعد از آن (از دید روان‌درمانی اگزیستانسیال)

این روزها، حرف از تجاوزها/تعرض‌های جنسی پیش آمده و آگاهیِ جمعی نسبت به این معضلِ شاید فراگیر، در حال افزایش است. متخصصین مختلف درمورد معنا، موارد و مرزهای "تجاوز" به طور عام بسیار صحبت کرده اند و من جسارت ورود به این حوزه نمی‌کنم، اما وظیفه‌ی خودم دانستم تا از ظن خود بشوم یار این جریان و اندکی درمورد "پس از اتفاق" صحبت کنم..

 

متن کامل مقاله‌م رو لطفا اینجا بخوانید.

سه گام تا رسیدن به رضایت شخصی به پیشنهاد دارن هاردی

توی ویرگول، پستی با همین نام کار کردم. حرفی که توش زده میشه اینه که مقصد، ارزش و هدف سه تا مفهومِ کلیدی برای رسیدن به موفقیت شخصی و رضایت هستن. چطور می‌تونیم این سه مفهوم رو برای خودمون پیدا کنیم؟

اگر دوست داشتین پیشنهاد می‌کنم بخونینش :)

جمع‌بندی مرداد

پیش نوشت 1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمی‌دین! این متن‌ها رو برای خودم می‌نویسم که بعده‌ها یادم بیاد چه‌ها کردم توی این ماه :)

---------------------------

  • دادن دوتا امتحانِ آخرِ ترمِ 2 + نوشتن دوتا مقاله برای دوتا از درس‌ها و بسته شدن پرونده‌ی این ترم..
  • صبح‌های زیادی که پدرام میومد دنبالم تا بریم یه قهوه با هم بخوریم :)
  • جلسه‌ی هم‌اندیشی دی‌آرک..
  • FRIENDS، دورهمی، دودکش و جومونگ گاه و بی‌گاه..
  • جلسات با صادق درمورد "برندینگ شخصی"م، شروع نوشتن در ویرگول.
  • شرکت تو جلسه‌ی ارائه‌ی کتاب تئوری انتخاب؛ گروه رجا
  • تولد رضای ژرفی.. شب خوب :)
  • عید قربان و خونه‌ی مادربزرگه و خلوتیِ بی‌سابقه (بخاطر کرونا مهمونی نگرفتن)
  • چندتا فیلم خوب: Guardians of the galaxy, Green Book, Edge of tomorrow, Intouchables, Django unchained و شبی که ماه کامل شد
  • صحبت‌های عمیق و قشنگِ دو نفره یا چند نفره‌ی این ماه: مبینا، پدرام، حمید، بچه‌های ارشد، یاسر، آفاق، بچه‌های قشنگِ لیسانس :)، صادق، بچه‌های ژرف، فاطمه ضیا و دوستش و در نهایت امیر :)
  • خوندن کتاب روان‌درمانیِ اگزیستانسیال؛ یالوم
  • پدرسگ بازی‌های سگِ خونگیمون :| twice!
  • ادامه‌ی نوشتنِ کتابِ MBTI م
  • جلسه‌های مشاوره/مصاحبه/کوچینگ با یاسر، هادی، صادق، یاسی و مریم
  • کنسرت لایو کلهر 3>
  • دردسرهای حالِ بدِ پدر و درگیری‌های بستری کردنش و مرخص شدنش و ملاقاتی‌های کرونایی و ....
  • خداحافظی با یکی دیگه از نزدیکانِ اندکم!

 

------------------------------------

پ.ن.1: ماهِ زنده و شلوغی داشتم. با کلی برنامه و ملاقات و بالا و پایین‌های معمولِ روحی...