آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲۷۶ مطلب با موضوع «دغدغه ها» ثبت شده است

نمیدونم !

توی مترو نشستم ... تو فکرم .. به گندی که دیروز زدم فکر میکنم، به اینکه یه سری کارها و اتفاقا هستن که وقتی میوفتن نمیشه کاری کرد دیگه ...


:-سانسورینگ


خیلی عجیبه ! یه کارایی هست که نمیکنی و تا آخر عمرت پشیمونی که چرا اون لحظه اون کارو نکردی :| یه کارا و حرفایی هست که میکنی و دیگه نمیتونی نتایجشو جمع کنی :(

رونوشت من روی "شاهین مینویسه" ها

"استعدادشو داریم ، وقتشم داریم ، باید یکم به خودمون سخت بگیریم"

-----------
استعدادشو که داریم .. وگرنه الآن اینجا نبودیم :)
راجع به وقت هم خوب تا حدودی قبول دارم حرفتو .. ولی میخوام دقیق بررسیش کنم بلکه نتیجه ی دقیق‌تری بگیریم :)
البته این نکته هم وجود داره که حرفایی که میزنم درباره‌ی خودم صادقن ! لزوما برای همه نیست ...

سیر منطقی تفکرات صدرای 10ساله :))

من همیشه بچه که بودم همیشه فکر میکردم "دنیا مثلا چقدر قشنگه" و ... بعد فکر میکردم "پس خدا باید خیــــلی قوی و بزرگ باشه که تونسته قشنگ نگه داره دنیا رو" ...

بعدش کم کم به این فکر افتادم که "حالا اگه یه روز خدا حالش بد باشه، یا مثلا حسشو نداشته باشه، یا (این بدیهتا لفظ الآنمه :دی) رد بده .... :-اس"

مرد و غارش !

در زمان‌های قدیم، مردمان اولیه روش ثابت و کارایی جهت زندگی پیش گرفته بودند ..

زندگانی آنها از یک روتین ساده اما کارآمد پیروی می‌کرد و آن اینکه مرد وقتی به تکلیف(!) می‌رسید، به جستجوی غاری، همه ی اطراف محل زندگی قبیله اش را میگشت و وقتی غاری در خور همسر می‌یافت، به قابلیت همسر داریش ایمان آورده می‌شد و ادامه ی ماجرا ...

من و خودم :)) و تصمیم جدیدم !

+ بدو دیگه :| میخوام بنویسم :))

-  دارم بستنی(1) میخورم :| صب کن خو :-"

+ ....

-  هووومممممم ^_^ :-لذت :)) :-پی

never ever won't be published 5

بعد از دو دل شدن، رسیدن دوباره به یقین خوبه ..

تصور کن یه ساختمونی داری میسازی، سیل یا زلزله یا یه چیزی میاد خراب میشه :| ... بعد از شوک اولیه و خراب شدن حال و غیره، 2تا راه داری! یا بلند شی و دوباره و از نو شروع کنی به ساختن، یا بشینی و گریه کنی !! :|

وقتی یه تصوری از آیندت داری، بعد یهو یه طوفانی میشه و همه ی برنامه هاتو به هم میریزه، "بشینی و گریه کنی" مساوی مردنه :/ تنها راهت اینه که بلند شی. دوباره و از نو بسازی تصویر ذهنیتو از آینده ... ولی ایندفعه با دید باز ترت این کارو میکنی :) یعنی احتمال خراب شدنش کم میشه هر دفعه ...

البته که سخته !! البته که همون یک بارشم نامطلوبه !!! درسته ! ولی چاره چیه ؟ راه دیگه ای نداری :/ خلاصه که هرچی بیشتر بشینی خودتو بیشتر دور کردی از موفقیت :( همین


ولی ...

بعد از یقین کردن، دیگه نباید شک کنی :| اگه دوباره شک کنی یعنی همش کشک بود :| همه ی استدلال هات، همه ی تصویرت از آینده، همه‌ی چیزی که از زندگی داری میبینی ....... اینجا دیگه سخته دوباره پاشدن (اگه قبلی رو فرض کنی ساده بوده !!!) :| :| :| :|


فعلا بسه :|

ذکر روز 3شنبه

"پای خودت وایسا ... پای دلت"


----------------------------

پ.ن.1: مرسی شاهین 3>

175

روزه گرفتن ..

رمضون امسال هم رسید .. روز اولشم تموم شد و رفت ! 17ساعت گرسنگی و تشنگی :| خیلیا این گرسنگی و تشنگی رو میکشن ! ولی چند نفر روزه هستن ؟ اگه روزه به گرسنه شدنه، زودتر بگین بهم که من برم یه دین درست و حسابی و معقول برا خودم پیدا کنم :/ ولی اگه نیست (که نیست)، بیایم تا دیر نشده و امسال هم 30روز (تقریبا) به روز هایی که روزه (نـ)گرفتیم اضافه بشه یکم فکر کنیم .. به اینکه روزه چیه ؟ .. که هدفش چیه ؟ ... که چرا روزه میگیریم ؟ (یا برای بعضی ها "چرا نمیگیریم ؟") ... که منی که چند وقته نماز نمیخونم روزه گرفتنم چیه دیگه ؟؟ به جز "کاری از روی عادت" چی میشه گفت به این روزه ی من ؟


فکر کردن ..

فکر کردن بد نیست ! به خدا بد نیست :| اگه بد بود، خدایی که کلی آدم مسلمون بهش اعتقاد دارن نمیومد بگه 1ساعت فلان بهتر از 70ساعت فلانه .. بیایم یذره تو زندگیمون فکر کنیم ! میدونم سخته ! میدونم عادت نداریم :| میدونم همه ی کارامون از روی عادته :| از صبحانه ای که میخوریم (یا نمیخوریم) تا نمازی که (نـ)میخونیم و شیری که مادر به بچش میده !! خوابمونم یه جورایی از روی عادته :)) به خدا فکر کردن بد نیست ! فکر کنیم که "? why ? ... how" چرا روزه بگیرم ؟ چرا کتاب بخونم ؟ چرا درس میخونم ؟ چرا اولین انتخابم برق شریف باشه ؟ چرا حتما باید اپلای کنم ؟ چرا نمره برام از زندگیم مهمتره ؟! چرا شریفی باشم ؟ چرا کوه میرم ؟ (اشاره به شخص خاصی نداره :دی) چرا ...... یا چطور آدم بهتری باشم ؟ چطور زندگی راحتتری داشته باشم ؟ ...


175 شهید غواص ..

چه خوشمون بیاد چه نیاد، چه این انقلابو مثل بعضیا بپرستیم چه به سر تا پاش فحش بدیم، چه مجبور به زندگی به اینجا شده باشیم چه انتخابش کرده باشیم، نمیتونیم انکار کنیم که این شهدا پل بین آدما و خدای آدما ان .. که اینا برای هدفشون (هرچی که بوده) جنگیدن .. که اینا انسان بودن .. که امثال من اگه صلابت و مقاومت و صبر و انسانیت و غیره ی اینا رو داشتیم غم نداشتیم .. که من و تو نمیتونیم حتی 1لحظه خودمونو جای اونا فرض کنیم .. :-بغض

"  هوای داغ و شرجی جنوب، لباس تنگ و پلاستیکی غواصی که تا زیر لبتو پوشونده، دست و پاهای بسته :|، نمیدونی میخوان چیکارت کنن :-اس، شکنجه ؟ تیر خلاص ؟ نه ! زنده به گور :| :-( -_-، صدای بلدوزرو که میشنوی، صدای دوستات که دارن زیر خاک خفه میشن و هیـــــچ کاری نمیتونن بکنن .. حتی دست و پا هم نمیتونن بزنن :-بغض  "

حقش ادا نشد :'( میدونم ... نمیتونم ولی ادامه بدم :( -_- ....

اون لحظه به چی فکر میکنی ؟ به خدا چی میگی ؟ ... دلت با همه ی بزرگیش مامانتو میخواد که پسر جوونشو بغل کنه، ناز کنه، بگه که چیزی نیست .. خواب میدیدی عسلم 3> مامان پیشته :-* .....

دیگه نمیتونم بنویسم :(


خدا ..

خیلی سعی کردم کانسپت خدا رو توی این متن جدا از خودم تصویر کنم .. نمیدونم چقدر موفق شدم !

یه سوال هست که اول از همه باید بهش جواب بدم .. این خدایی که همش میگیم کجاست ؟ کجا بود وقتی اون 175نفر شهید شدن ؟ کجا بود وقتی من (و هر آدم دیگه ی روی زمین که بهش اعتقاد داره) بهش با تمام وجود نیاز داشتم ؟ وقتی که خودش میگه من حتی برای کسایی که بهم اعتقاد ندارن هم فلانم :| این چه خداییه که هیچ کاری به جز توجیه کردن ازش بر نمیاد ؟ تازه همون توجیها رو هم بنده هاش میکنن !! ... صبر صبر صبر ... ندارم دیگه ! پس چی شد اون حرفت که "لا یکلف الله نفسا الا وسعها" ؟!!! یادت رفت ؟

:))) جدیدا هروقت میام باهاش منطقی بحث کنم، اینقدر که سکوت میکنه و حتی مثل بت هم نمیتونه به آدم نگاه کنه عصبی میشم :| ادامه بدم دعوام میشه .. حال و حوصله ی دعوا هم ندارم با کسی که بلد نیست حرف بزنه :/ صرفا خودمو خسته میکنم ..


----------------------------------

پ.ن.1: حالم شده مثل تار بی شهناز ..

پ.ن.2: سفر کرده بودم به سرزمین سکوت .. هنوزم کامل بر نگشتم البته !

پ.ن.3: #لیلی پوت

پ.ن.4: حتما اشتباهی شده این شهر شهر من نیست ...

اندر مزایای عدد 9

توی دبیرستان، تو المپیاد یه مدل سوالایی بود که یه تعداد آدم میشینن دور دایره، بعد با یه ترتیب خاصی فلانشون میکنن این آدما رو، بعد بهمان را ثابت کنید !! :دی

امروز سر کلاس زبان 9نفر بودیم، بعد استاده اومد از نفر اول یه سوالی کرد، بعد یکی رو جا انداخت از من سوال کرد، بعد 2نفر رو جا انداخت از بعدیشون سوال کرد، بعد ...... هروقت هم به ته میرسید mod میگرفت میپرید اول صف :))))

بعد ما 3تا بدبخت شدیم :)) هی نوبت به ما میفتاد :

1, 3, 6, 1, 6, 3, 1, ....

بعد من به 2تا چیز رسیدم: یکی اینکه این خودِ خودِ bugه :))) یکی هم اینکه میشه ازش یه سوال تپل المپیادی در اورد :)

هعی ...

میخواستم امشب راجع به یه چیز دیگه بنویسم ..
ولی
دیدی بعضی وقتا یهو یه چیزی پیش میاد، بعد همه‌ی برنامه‌هات به هم میخوره ؟ یهو مجبوری یه کاری رو بکنی، یا مجبوری یه کاری رو نکنی ... :|
الآن اونجوری شده ...

//تودو

بزرگ شو

بزرگ بودن بده ؟

مگه هممون نداریم بزرگ میشیم ؟ :) هر روز حداقل جسممون بزرگتر از دیروزشه ! (منظور لزوما بزرگی فیزیکی نیست !) خوب اگه روحمون هم‌زمان باهاش بزرگ نشه که میشیم یکی مثل ..... بیخیال ! ولی چیز خوبی نمیشیم :دی


یه سوال دیگه !

چجوری بزرگ میشیم ؟

"بزرگ شدن دردناکه ! هرچی بیشتر درد بکشی بزرگتر میشی .." بچگیامونو یادمونه حتما ! :) ساق پام درد میکرد و تو بغل مامانم گریه میکردم و مامانم با اون لبخند خوشگلش ( 3> :'( ) دلداریم میداد که "داری قد میکشی پسرم 3> :)" ... ( راستی ! لبخند مامانم خیلی خوشگله 3> :( قدرشو نمیدونم چرا ؟ :'( )

1 کامنتی هم به اون جمله که چند خط بالاتر از خودم نقل(!) کردم دارم ! :

درد کشیدن در جهت درست* (درست هم از نظر هر کسی و در هر شرایطی متفاوت میتونه باشه ...)


anyway

did U get my point ? :)


همین یک نفر در_حال_سریع_بزرگ_شدن

----------------------------

پ.ن.1: "لاغری موضعی در کلینیک صدف" عاخه ؟؟؟؟!!!؟؟! :|||||||||

پ.ن.2: بزرگ شدن با پیر شدن فرق داره عایا ؟ :-" جدی سوال شد برام :-؟

دستم نمیخواد بنویسه

دستم نمیره نوت بنویسم .. :|

میخوام بنویسم ولی نمیتونم .. :| ذوقشو ندارم نمیدونم چرا ؟!! :-" فک کنم وقتشه برای خودم یه کادو بخرم :)) 3> الآن فقط خستم .. آهـــــ

نمیدونم چرا ! :-" میدونم که چیزای زیادی دارم که بنویسم ... از دانشگاه، از خونه، از تجربه های جدیدم، از استرس(دغدغه ؟) هام، از حرف امروز شاهین .. "آلردی هم خیلی از دست دادی" (از اینکه نمیدونم چرا حس خنثی ای دارم به این جمله !!) .... حتی از "دوستت دارم" هامون :)


کوه هفته ای 1بار ... ایستگاه 3 توچال، روزی 30 تا شنا، 60 تا دراز نشست :) #فعلا


حرفم نمیاد ... زوری که نیست :|


همین یک نفر کم_حرف

------------------------------------------

پ.ن.1: تو توضیحات بلاگ هم گفتم که اینجا برای خالی کردن/شدن خودمه :) ممکنه پست هایی هم برای استفاده‌ی عموم بذارم ولی هدف اصلی این بلاگ اینجور پست هاست .. ببخشید وقتتونو گرفتم :"

یک شات از مکالمات این روزامون

یک شات از مکالمات این روزامون ...

#هشتگ_دوستان :)

#من

+ همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم 

- الکی مثلا همه چیز حل شده ؟! :|

+ چیه ؟ تلقینم نمیتونیم بکنیم ؟ :(

- :| شرمنده .. ادامه بده 3>


#شاهین

بازم خاطر نشان میکنم: غلط کردی !! :دی زودتر یه قرار کوه بذار :)


#فرزانه

"دوستت دارم" براش کمه :-( 3> :-* 


#من

آهــــــ ...


#پدر

....


#مامان

3> :-*


#بابا_بزرگ

کمکات نبود من نبودم الآن :-* :-)


#من

شکرت خدام :)


#عمین

مرسی که هستی ..


#حافظ

تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول // آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل


#من

شط :| بریم ببینیم بالاخره میتونی کم بیارونیم یا نه ؟ :-مصمم (مخاطب: دنیا)


#خدا

"و اگر از اهل شهرها و آبادی‌ها، ایمان می‌آوردندو تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم. ولی آنها حق را تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم"


#من

غلط کردم !!! :| :-شای

اتفاق

من که ماشین ندارم ... (من که حتی گواهی نامه هم ندارم !!)
ولی ...

تا حالا پیش خودت فکر کردی 
اگه با ماشین زدی به یکی ...
اگه یکی زد به ماشینت و با عصبانیت و با چاقو پیاده شد ...
اگه مسافری رو سوار کردی و فهمیدی دزده و همه چیتو میخواد بدزده ..
اگه زنی رو نصف شب سوار کنی برسونی "فلان جای تهرون"، بعد فهمیدی خانم کارش اینه که شبا سوار ماشین مردم میشه و ..... 
چیکار میکنی ؟
نه انصافا چیکار میکنی ؟! :| :-اس

همین رو تعمیم بده به جوانب دیگه ی زندگیت ... اگه خونه خریدی و ..... اگه بچه دار شدی و ........ اگه ...........

اگه به اینا فک نکرده باشیم سرمون بیاد به احتمال خوبی میبازیم که :| :-اس

--------------------------------------
پ.ن.1: کتاب خوندن کار خوبیست !

یذره از هر جا ! :)

(1)

امروز یه دفتری پیدا کردم که قبلنا توش جمله ها و پند هایی که خوشم میومدن رو مینوشتم :)
این چند تا خوب بودن به نظرم :) خواستم شما هم لذت ببرین ^_^

- از دیروز بهره ببر و به فکر آینده باش اما در حال زندگی کن :)
- هرگز برای رسیدن به آنچه میتوانستی باشی دیر نیست :)
- تو، بزرگ آفریده شده ای ! حق کوچک بودن را نداری !!! ;)
- برای کسی که از دیروزش عاقل‌تر نباشد ارزشی قائل نیستم (لینکن (؟! :دی))
تلاش، تلاش، تلاش ... برای کار بزرگ آرزو نکن ! تلاش کن :)
- doesn't work ? NP dude :) go to plan B (even C, D, .... Z !!) :D
- به هیچ چیز نچسب ! رها کردن سخت است ولی گاهی تنها چارست :|
- زندگی کوتاه است ! تا دندان داری لبخند بزن :)
اینو از همه بیشتر دوست داشتم ! :)
- عاقل به کنار آب جو پل می‌جست، دیوانه پا برهنه از آب گذشت ...


(2)