هعی ...
- دوشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ب.ظ
میخواستم امشب راجع به یه چیز دیگه بنویسم ..
ولی
دیدی بعضی وقتا یهو یه چیزی پیش میاد، بعد همهی برنامههات به هم میخوره ؟ یهو مجبوری یه کاری رو بکنی، یا مجبوری یه کاری رو نکنی ... :|
الآن اونجوری شده ...
//تودو
"کاش آدم میتونست برای همیشه بخوابه" ... البته به شرطی که مثل دیشب من خوابت جوری باشه که انگار هنوز سرتو روی بالش نذاشته بیدارت کرده مامان :) نه مثل اون بعضی وقتا که خواب میبینی که ... :| هیچی ! نه مثل اون بعضی وقتا که خواب بد میبینی :| وقتایی که بدون خواب دیدن داری میخوابی اینقد خوبههه !! یادم میاد بچه که بودم (2@) به مجتبی میگفتم چرا خوابت اینقدر سبکه ؟ میگفت "بزرگ میشی میفهمی ! :) وقتی کلـــــی چیز برای فکر کردن توی ذهنت داری و نمیتونی با خیال راحت بخوابی، خوابت سبک میشه ;)" اونموقعها نمیفهمیدم چی میگه ... الآنشم طبق نظریهی آقا پویا نفهمیدم هنوز :)) خدا خودش بعدها رو به خیر کنه ! :-اس
امروز صبح توی ال-سی-دی لابی آگهی فوت پدر وحید رو دیدم :( خیلی حالم گرفته شد :| البته دلیل زیاد داشت برای گرفته شدن ... انگار بهونه میخواست ! 3> براشون با استفاده از سامانهی من + لیوان و بند و بساط چایی، چندتایی فاتحه جمع کردیم .. روحشون شاد :(
بعضی چیزا رو نمیشه تغییر داد ... این حرف برای گفتن زیاااااد داره ! :)) پستیه برای خودش !! ایشالا بعدا ..
الآن(الآنِ وقتی که داشتم توی دفترچهم مینوشتم ! صبح، نزدیک ساعت 8 ..) توتیا با هندزفری ای در گوش از جلو آکواریوم رد شد و به صدرا محل نزاشت :| :))
گلم، مثل همیشه، برای همیشه دوستت دارم 3> :-* (3@)
و چقـــــدر دیر میفهمیم زندگی همین روزهاییست که منتظر گذشتنشان هستیم :( -_- :|
و دیگر هیچ ... (4@)
------------------------------------------
پ.ن.1: این چند شب چیز میز زیاد نوشته .. ولی اسمشون "never ever wont be published"ه !! :)) با شماره های 1 تا ... ! برای همینه که چیزی منتشر نمیکنه :-"
پ.ن.2: بچه لزوما زیر 10سال نیست ! آدمایی میشناسم توی همین ورودی های کامپیوتر 91 شریف خودمون که از سینا هم بچه ترن :| منِ امروز نسبت به منِ دیروز 10سال پیرترم :) خام بدم پخته نشده سوختم :)))
پ.ن.3: آقا خوب اینجا شلوغه نمیشه درست حرف زد :)) بریم چمنای جلو ابنس بحرفیم ؟ :))) :*
پ.ن.4: چیز که زیــــاادهــــــه :)) ولی بسّه
- ۹۴/۰۱/۳۱