کافه گراف :))
راستش این ماه پولم زیادی نکرده بود مثل ماه پیش :)) ولی در خانه نشسته بودیم داشتیم تخمه میشکستیم که بابامون اومد و یخورده گیر داد و دعوامون شد :| منم دیدم بشینم خونه دعوا میشه، پاشدم رفتم کافه :)))))))
از این به بعد هم هر روزی که دانشگاه نیستم یه کاری جور میکنم که خونه نباشم فقط :| اینم شد زندگی ما !! :دی
این پست رو گذاشتم که یه خواهشی کنم ...
اگه من رو میشناسید، دو سه تا انتقاد آبدار ازتون میخوام .. :) از اونا که اشک آدمو در بیارن :))) (خصوصی باشه راحت ترم :دی)
اگه نه، از روی همین پست ها هر برداشتی که از شخصیتم دارین رو مبنا کنین و یه پندی، پیشنهادی، انتقادی، کوفتی چیزی لطفا :))
جالبه !
دلتنگی یه حس بیشعوریه که آدم(من) دلش میخواد خرخرشو بجوه :/ ولی همین دلتنگی اگه نبود آدم لذت لحظه ی دیدار رو هیـــچوقت تجربه نمیکرد :"
- یوسف گمگشته باز آید ز کنعان ؟
+ غم مخور :|
- کلبه ی احزان و اینا چی ؟
+ گفتم غمت نباشه :|
- باشه !
اولین روز سال نودوپنج برای من با یه تجربه ی خیلی جدید و عجیب همراه بود !
نمیگم چی بوده، چون ممکنه عجیب ترین چیز برای من، بدیهی ترین چیز برای دوستم (مثلا شاهین) باشه !... همین "عجیب" کافیه تا بتونم بگم که متاسفانه یا خوشبختانه برخلاف تصورم خیلی هم کار ساده و معمولی ای بوده !! چیزی که من سالها فکر میکردم نشدنی(!!)ه الآن تو 22سالگی انجامش دادم :)
حرف زیاد میخواستم در این باره بزنم، ولی الآن که زمان تایپش رسیده میبینم که همشون خیلی حالت شعاری دارن :| مثلا میخواستم آرزو کنم روزی برسه که محدودیتهایی که خودمون برای خودمون درنظر گرفتیم رو از رومون برداریم تا بتونیم هر کاری رو به همون سادگی تجربه ی عجیب من انجام بدیم :) ولی خوب رسما چرته این آرزو :دی
اما سال نودوچهار!
راستش یذره اولویتهام تغییر کرده ... وگرنه به وقتش باز صدرای نویسنده برمیگرده :-)
بدون شرح !
وقتی خوابت میآد ولی نمیخوای بخوابی، با وقتی که خوابت میآد ولی نمیتونی بخوابی فرق داره :)
این یه بی-خوابی کشیدن خوبیه ...
15م اینا میرم اصفهان ! یهویی !
ترم سخت و طاقت فرسایی بود این ترم ..
ولی با همه بالا و پایینش تموم شد :) شنبه آخرین امتحانه و ....
یه مسافرت، یه تولد، یه بیرون رفتن با دوست قدیمی، یه چند روز لش کردن تو خونه مامانبزرگ و یه چند ساعت پشت هم game بازی کردن رو به خودم بدهکارم :)))
باشد که رستگار شویم
هر وقت خسته میشم چند تا اتفاق میفته !
"life is meant to live"
یا یه همچین چیزی میگفت سینا !
بعضی وقتا چشمتو باز میکنی، میبینی چند هیچ عقبی ! بعد میخوای بجنبی، میبینی چند تا از یاراتم اخراج شدن !! بعد میبینی داور هم لباس حریفو پوشیده بعضا :)) ...
یا بطور خلاصه و به قول شاهین میبینی طوفان شده و همه چیزو با خودش برده ! تو موندی و حوضت و یه دست لباس که تنت بوده :))
بچه که بودم شلغم تلخ بود :( دوست نداشتم و اینقدر لفتش میدادم تا یخ کنه و حتی تلختر بشه :))
الآن ولی شلغم دوست دارم و اینقدر داغ میخورمش که تا نیم ساعت تو دهنم فوت میکنم تا بشه قورتش داد :دی
یهویی یادم به این افتاد که زندگی بعضی وقتا چقددددر تلخه :|
.....
همین یک نفر...