دین دین دین دیدین دین دیدیدیدین دین دین دین دیدین دین دیدیدیدین .... :دی (1@)
سرما خوردم :/ آب ریزش بینی و اصن یه وضعیتی .. ! :دی صبح اینقد حالم بد بود که نرفتم بیان !! ولی الآن بهترم :)
میدونی ؟ خیلی سخته آدم تو یه وضعیت نا-خوبی باشه، ولی هیچ کاری ازش بر نیاد که بکنه :| یه حالت dead lock مانندیه که هر روز بیشتر رو اعصاب میره :-"
خیلی جالبه ! تا میام خسته شم، کم بیارم، شروع کنم غر زدن و ....، یه اتفاقی میفته که باعث میشه ببینم هنوز خیــــلی مونده تا بخوای غرغر کنی پسر ! مرد باش :| جمع کن خودتو :/ (2@)
لبخند تو لبخند منه :)
3> فک کنم مکان خیلی مهم بود، ولی خوب شد که به زمانش بیشتر توجه کردی 3> :) مرسی :-*
فرزانه ؟ عزیزم ؟
من توی این داستانت نبودم یا به خاطر انتشارش حذفم کردی ؟ 3>
اگه بودم، میخوام بهت بگم که 2سال دیگه .. فقط 2سال مونده تا روزی که ازت بخوام چشمتو ببندی و وقتی باز میکنی رویاتو به همین قشنگی که تعریفش کردی ببینی ... قول نمیدم ! نمیدم چون آدم برای کارای سخت قول میده :|
ولی ...
اگه نبودم
اگه توی رویای قشنگت نبودم برات از ته ته ته دلم آرزو میکنم که روزی برسه که این داستان فقط یه رویا نباشه برات .. 3> لیاقتشو داری 3> خیـــلیم داری ... فقط من و خود خدا میدونیم که چقــدر برای دیدن این رویا لیاقت داری ...
فدای دل کوچیکت بشم .. :(
صدرا ت 3>
بزرگ بودن بده ؟
مگه هممون نداریم بزرگ میشیم ؟ :) هر روز حداقل جسممون بزرگتر از دیروزشه ! (منظور لزوما بزرگی فیزیکی نیست !) خوب اگه روحمون همزمان باهاش بزرگ نشه که میشیم یکی مثل ..... بیخیال ! ولی چیز خوبی نمیشیم :دی
یه سوال دیگه !
چجوری بزرگ میشیم ؟
"بزرگ شدن دردناکه ! هرچی بیشتر درد بکشی بزرگتر میشی .." بچگیامونو یادمونه حتما ! :) ساق پام درد میکرد و تو بغل مامانم گریه میکردم و مامانم با اون لبخند خوشگلش ( 3> :'( ) دلداریم میداد که "داری قد میکشی پسرم 3> :)" ... ( راستی ! لبخند مامانم خیلی خوشگله 3> :( قدرشو نمیدونم چرا ؟ :'( )
1 کامنتی هم به اون جمله که چند خط بالاتر از خودم نقل(!) کردم دارم ! :
درد کشیدن در جهت درست* (درست هم از نظر هر کسی و در هر شرایطی متفاوت میتونه باشه ...)
anyway
did U get my point ? :)
همین یک نفر در_حال_سریع_بزرگ_شدن
----------------------------
پ.ن.1: "لاغری موضعی در کلینیک صدف" عاخه ؟؟؟؟!!!؟؟! :|||||||||
پ.ن.2: بزرگ شدن با پیر شدن فرق داره عایا ؟ :-" جدی سوال شد برام :-؟
now it's a better time to write !
now I can talk easier .. my mind did its job *1* :) everything will be okay for a while ..
اینگیلیسی نوشتنم بد نیستا ! :)) مسرور شدیم :دی مخصوصا اگه کنارش یانی هم گوش بدی (با صدای بلند) :پی
هنوز اونقدر تمرکز ندارم که بتونم تمرین یا پروژه یا هر کوفت و زهرمار آکادمیک دیگه ای رو انجام بدم :| فی الواقع ترمم داره به فنا(بخوانید گا!!) میره :)) ولی از این 1ماه راضیم .. خدا کنه تا آخر هم راضی بمونم (U know what I mean <3) :پی
"هر چیزی رو اگه سخت به دست نیاری قدرشو نمیدونی !"
"بعضی وقتا چرایی مهم نیست !! چگونگیه که مهمه :)"
"کولی کنار آتش، رقص شبانه ات کو ؟"
دستم نمیره نوت بنویسم .. :|
میخوام بنویسم ولی نمیتونم .. :| ذوقشو ندارم نمیدونم چرا ؟!! :-" فک کنم وقتشه برای خودم یه کادو بخرم :)) 3> الآن فقط خستم .. آهـــــ
نمیدونم چرا ! :-" میدونم که چیزای زیادی دارم که بنویسم ... از دانشگاه، از خونه، از تجربه های جدیدم، از استرس(دغدغه ؟) هام، از حرف امروز شاهین .. "آلردی هم خیلی از دست دادی" (از اینکه نمیدونم چرا حس خنثی ای دارم به این جمله !!) .... حتی از "دوستت دارم" هامون :)
کوه هفته ای 1بار ... ایستگاه 3 توچال، روزی 30 تا شنا، 60 تا دراز نشست :) #فعلا
حرفم نمیاد ... زوری که نیست :|
همین یک نفر کم_حرف
------------------------------------------
پ.ن.1: تو توضیحات بلاگ هم گفتم که اینجا برای خالی کردن/شدن خودمه :) ممکنه پست هایی هم برای استفادهی عموم بذارم ولی هدف اصلی این بلاگ اینجور پست هاست .. ببخشید وقتتونو گرفتم :"
#من
+ همه چی آرومه، من چقدر خوشبختم
- الکی مثلا همه چیز حل شده ؟! :|
+ چیه ؟ تلقینم نمیتونیم بکنیم ؟ :(
- :| شرمنده .. ادامه بده 3>
#شاهین
بازم خاطر نشان میکنم: غلط کردی !! :دی زودتر یه قرار کوه بذار :)
#فرزانه
"دوستت دارم" براش کمه :-( 3> :-*
#من
آهــــــ ...
#پدر
....
#مامان
3> :-*
#بابا_بزرگ
کمکات نبود من نبودم الآن :-* :-)
#من
شکرت خدام :)
#عمین
مرسی که هستی ..
#حافظ
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول // آخر بسوخت جانم در کسب این فضائل
#من
شط :| بریم ببینیم بالاخره میتونی کم بیارونیم یا نه ؟ :-مصمم (مخاطب: دنیا)
#خدا
"و اگر از اهل شهرها و آبادیها، ایمان میآوردندو تقوا پیشه میکردند، برکات آسمان و زمین را بر آنها میگشودیم. ولی آنها حق را تکذیب کردند و ما هم آنان را به کیفر اعمالشان مجازات کردیم"
#من
غلط کردم !!! :| :-شای
94 داره از دوووووووور میاد :) آروم آروم، بدون عجله .. همونطور که 93 اومد !
همونطور هم که 93 رفت اینم میره و به جاش 95 میاد ...
تو 93 من 20 سالم بود، تو 94 21 سال و تو 95 22 سالم قراره بشه اگه زنده بمونم :)
اما ....
فقط همین ؟!
ما آدما فقط سنمون زیاد میشه ؟!! فک نکنم :| یعنی که خوب آره ... اگه کاری نکنی که فقط سنت زیاد میشه !! :/ فقط یه قدم به سمت مرگ برمیداری ... ولی من این مدلی رو اصلا دوست ندارم ! -_- حال نمیده :-اخم اینجوری باشه میبازیم جو :))
چقد خوبه وقتی که حرفای دلتو از زبون یکی دیگه میشنوی :)
چقد خوبه وقتی که ایده هایی که یه گوشه نوشتی رو میری تو وبلاگ شاهین میخونی :)) :)
اینا رو که از بلاگ تو کپی میکنم منم یه گوشه نوشته بودم :) ولی اینجا از زبون تو ه دوستم :*
چند روزه که چیزی نمینویسم ... زمان نیاز دارم ! هممون زمان نیاز داریم :| امیدواارم که اونقدری که نیاز داریم داشته باشیمش ..
چراغ مطالعم هم خراب بود :)) دلیل دیگه ی ننوشتنم این بود ! (خراب نبود ! صرفا حال نداشتم بزنمش به برق :| :))) )
البته یه چیزایی هم نوشتم ها ! ولی منتشر نخواهند شد (:-شای) حداقل یکیشون نمیشه ... ببخشید :پی
کارای جدیدی که کردم و اتفاقای جدیدی که افتادن اینان:
خواهش دارم اگر مرا میشناسید متن زیر را نخوانید ! (بدیهیست که "فر" میتواند بخواند :) )
رب لا تذرنی فردا و انت خیر الوارثین
اینو چند وقتیه که هروقت تو نمازم قنوت میگیرم میخونمش (هر دفعه چند بار میخونمش !!) .. از وقتی تو قرآن دیدم این آیه رو ... ازاون روز که حالم خوب نبود و قرآنو باز کردم تا شاید خوب شم ... و چه عجیب هم خوب شدم :)
امشب هم فکر کنم باید قرآن باز کنم ..
پیشاپیش از اینکه ممکنه متن زیر براتون یذره گنگ باشه عذر میخوام :)
2 روز خــیـــلـی بد و گذروندم .. خییییلی ! دارم سعی میکنم خودمو جمع کنم .. باید بتونم خودمو جمع کنم ! الآن بدترین کاری که میتونم بکنم اینه که خودمو جمع و جور نکنم و به هم ریخته باشم و ...
اولین باری بود که بصورت جدی با چیزی روبرو میشدم که پیشبینیش نکرده بودم :| نه که تا حالا همه چیزای دنیا رو پیشبینی میکردم و خدا بودم و فلان !! نه :)) ولی چیزایی که باید تو زندگی پیشبینی کنی تا بتونی به سلامتی از کنارشون رد بشی رو (تا حد خوبیشونو !) پیشبینی کرده بودم همیشه ... ولی این اولین اتفاق خــیـــلـی مهم زندگیمه و همین اتفاق خــیـــلـی مهم زندگی رو اگه ببینی که پیشبینی نکردی یه جاییشو ... :S ... شوک میشی .. جا میخوری .. خلاصه که بد میشه :))
روز اول و دوم به معنی واقعی کلمه "ا ف ت ض ا ح" بود :( خــیـــلـی بد بود !! اصن یه وضی :دی