هذیانهای یک ذهن خسته!
- چهارشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۱۲ ب.ظ
توی ToDoList م برای این هفته، نوشتم "Find someone to Nag to"!
واقعا نیازش دارم... یکی که براش از خستگیام بگم! حالم با زندگیای که برای خودم ساختم و هزینهای که دارم براش میدم خوبه؛ ولی خستهم.. یه کم معاشرت از نوع پاییز پارسال نیاز دارم...
یدونه سفر یهویی مثلا، که پدرام زنگ بزنه بگه "صدرا داریم با افسانه میریم رشت خونهی علی! میای؟" که بهش بگم "کِی؟" که بگه "2 ساعت دیگه راه افتادیم!!"
یا مثلا یدونه از اون کافههای یهویی که با کیانا یا حسین برم و بشینیم برای هم از کارایی که میکنیم و دغدغههامون بگیم...
یا مثلا یدونه از اون جلسهها که تو ASP با سارا یه روز درمیون داشتیم... که اون مینشست کار خودشو میکرد و منم همینطور... که اون وسطا با هم گپ میزدیم و خستگی در میکردیم....
یا مثلا یه تئاتر خوب که نوید محمدزاده و حمیدرضا آذرنگ توش بازی کنن.....
تا حالا که این کارم تیک نخورده! شاید تا آخر هفته هم خط نخوره... ولی آرزو بر جوانان عیب نیست :))
---------------------------------
پ.ن.1: دیروز اتفاقاتی افتاد که از عصرش توی گذشته غرق شدم :) از اون لبخند تلخا داشتم کل امروز رو...
- ۹۹/۰۹/۰۵