وقتی احساس با تحلیلهای روانشناسی قاطی میشه!
- سه شنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۹، ۰۸:۱۰ ب.ظ
برام از خواستگار جدیدی که براش اومده بود تعریف کرد.... گفت «شبِ همون روزی که بابام دیده بودش و برام توصیفش کرد، ردش کردم»!
براش سوال بود که "نکنه بخاطر ترسم از ازدواجه که اینقدر بیپروا رد میکنم؟!"
بهش گفتم تو الآن ذهن و روانت درگیر کلی دغدغهی دیگهس؛ روی حوزهی دیگری از زندگیت متمرکزی... مشخصه که ناخودآگاهت ورودی جدیدی رو برای پردازش و دغدغهمندی نمیپذیره..
گفتم که فعلا مسیری که برای خودت چیدی و یک ماه و خوردهای هم بیشتر براش وقت نداری رو برو جلو، بعدش خودم میام بهت پیشنهاد میدم :))))
به شوخی گفت یه وقت از این غلطا نکنیا!! :))
گفتم مگه چی میخوای از من بهتر؟ :))) بعدشم، تهش اینه که رد میکنی دیگه.. چیزی نمیشه که :دی
--------------------------
پ.ن.1: به نظرتون از این غلطا بکنم یا نکنم؟
- ۹۹/۰۸/۲۷
بنطرم از این غلطا بکن :)
جاش خالیه :)