به خواهرِ 2سالهم!
- پنجشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۹، ۰۹:۴۹ ب.ظ
یه وقتایی با اینکه میدونی "هیچ چیز موندنی نیست"، باز هم از یه سری "رفتنها"... یه سری "نموندنیها".. دلگیر میشی...
درست مثل اون روزی که توی هتل آزادی خداحافظیِ تلخ و اشکباری رو داشتم؛ مردادِ لعنتیِ 96
درست مثل اون روزی که توی فرودگاه از برنا، پونه و آرش خداحافظی کردیم؛ شهریورِ لعنتیِ 96
درست مثل اون روزی که دورهی قشنگ ژرفمون تموم شد... بهمنِ لعنتیِ 98
درست مثل اون روزی که بدون خداحافظیِ درست و حسابی، رفتن! پونه و آرش رو میگم...؛ دیماهِ لعنتیِ 98
درست مثل امروز. که بدون مقدمه بهم گفتی دیگه نمیتونیم با هم صحبت کنیم... همون وویست رو میگم که در جوابش بهت گفتم امیدوارم خوشبخت و خوشحال باشی همیشه.....
خداحافظی و از دست دادنِ سهمگینتر از این 5تا نداشتم تا حالا !
یه وقتایی با اینکه میدونی «هیچ سلامی بدون خداحافظی نبوده، تو هم مستثنی نیستی!»، بازم از خداحافظی دلت میگیره....
آیندهی بدون تو نمیدونم چه شکلیه! نمیدونم دیگه باید با کی از دغدغههام بگم که اندازهی تو درکم کنه و جوابهاش بهم آرامش بده!
میدونی؟ یه جورایی بعد از رفتنِ همهی دوستای نزدیکم تو سال 96، تو جای همشونو پر کرده بودی.... تو همین دو سال از هر دوستی بهم نزدیکتر شدی..
اما خوبیش اینه که میدونم باز بهار میاد! این قانونِ طبیعته :) هر از دست دادنی، نقطهایه برای به دست آوردنهای بعدی... اندکی صبر لازمه فقط فکر کنم؛ و صدرا هرچی نباشه، تو این سالهای اخیر صبر رو خوب یاد گرفته!
خوبیش اینه که میدونم خوبی و تصمیمِ سخت، ولی درستی گرفتی :)
خوبیش اینه که کسی از آینده خبر نداره :)
حالم؟ "الآن" خوش نیست!
ولی
«این نیز بگذرد»......
- ۹۹/۰۵/۳۰
دل نوشته مربوط به مرداد ماه هست. فکر میکنم برای همدلی خیلی دیره و اینکه مطمعنم شما بهتر از من راه کنار اومدن با غم و مشکلات رو بلدی. من با اینکه خودم دانشجوی روانشناسی هستم ولی هنوز تخصصی در زمینه ی مساعل عاطفی ندارم ولی چیزی که خودمو وقتی تنهام و غمگین، خیلی آروم میکنه معنویات هستش. به طور اختصاصی تر وویس دعای عهد استاد بزرگ فرهمند جان و روحمو مملو از آرامش محض میکنه. پیشنهاد میکنم حتما
دلتون آرام به نگاه خدا