یک بار دیگه بلند شو!
- چهارشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۶ ب.ظ
جدیدا زیاد غر زدم! خودم میدونم...
یه دلیلش اینه که یکی از کارکردهای این بلاگ برای من همینه :)
یه دلیل دیگهش اینه که یاد گرفتم غر زدن لزوما کار بدی نیست... یاد گرفتم به وقت خستگی، خوبه که بشینی زمین، اشک بریزی (اگه به شکل نمادین بهش نگاه کنیم میشه "هر کاری که باعث تسکینت بشه")، و بعد، وقتی آماده بودی، دستتو بذاری روی زانوهات، بلند شی و به مسیرت ادامه بدی...
یه دلیل دیگهش شاید این باشه که توی سه سال اخیر، تعداد دوستای نزدیکم که بتونم پیششون غر بزنم کم کم کمتر شد و دیگه نمیتونم هروقت نیاز به غر زدن داشتم یکیو پیدا کنم که فلان...
اما الآن میخوام یه چیزی بگم..
اون جملهی کتاب "وقتی نیچه گریست" که دیشب فرصت نشد بیانش کنم یه همچین چیزی بود:
- یک رواندرمانگر، یک شفا دهندهی روح، باید سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته باشد. اگر نه، پیروانش را در آبی کم ژرفا غوطهور خواهد کرد...
این جمله از وقتی که توی کتاب خوندمش خیلی روم تاثیر گذاشت و همیشه یه گوشهی ذهنم هست.. بخصوص وقتایی که بیشتر تحت فشارم :) من توی این 6 سالی که شروع کردم به شناخت روانِ خودم، یاد گرفتم که روح نیاز به سختی داره تا رشد کنه...
من از نیچهای که یالوم قرائت میکنه، یاد گرفتم که:
- اگر تنش هزینهایست که باید برای بصیرت پرداخت، بگذار چنین شود! من برای پرداختنِ آن به اندازهی کافی ثروتمندم :)
این بخش بالا، مقدمهای بود برای چیزی که میخواستم بگم..
میخوام بگم که من انتخاب کردم یک شفا دهندهی روح باشم! نه از اون عادیهاش!! پس بگذار چنین شود :)
من، صدرا، میخوام اینجا -به خودم- اعلام کنم که مهم نیست چقدر شرایطی که توشم برام سخته... مهم نیست چقدر و چند روز دیگه باید بدون زمانی برای استراحت بجنگم!
مهم اینه که من به اندازهی کافی خوشبختم... دوستای کم اما فوقالعادهای دارم، چیزهایی که برام ارزشمند هستن رو به اندازهی کافی میشناسم و هر اتفاقی که بیفته، روی ارزشهای شخصیم متعهد میمونم و براساس اونا عمل میکنم، و خیلی چیزهای دیگه که تا حالا ازشون حرف زدم و به وقتش بیشتر هم ازشون میگم براتون :)
پریشب برای یه دوستی داشتم میگفتم که "اگه له شدی هم مثل قهرمان له شو"... خیلی زشته اگه این جمله رو کسی بگه که خودش بلد نیست مثل قهرمان له بشه :)
--------------------------
پ.ن.1: به قول سینرژیِ ژرفی، «اگر خیر صدرا و خیر تمام هستییافتگان در این است، باشد که چنین شود...»
- ۹۹/۰۴/۱۸