آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

لطفا بخوانید، لطفا بیندیشید، خواهش می‌کنم منتشر کنید....

پیش نوشت 1: با اندکی تصرف و تلخیص

پیش نوشت 2: لطفا بخوانید، لطفا بیندیشید، خواهش می‌کنم منتشر کنید....

-----------------------

 

این‌را می‌نویسم برای نور

که تاریکی او را می‌جوید

هر قدر هم که باشد دور

تو نوری شعله‌ی خود پاس بدار

که گوهری نیست جز تو ای یار غار

 

برای آن‌هایی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن دارند، آن‌چه در این روزها بر ما گذشت، همه‌اش نورِ آگاهی‌ست. مرگ، به حقیقتِ زندگی‌ست و چه بسا حقیقی‌تر از آن؛ چو در حالی که زندگی فقط یک ممکن است، مرگ همواره حتمی‌ست.

اما مرگ‌آفرینیِ ما آدم‌ها به‌کلی حکایتِ دیگری‌ست. ما دست‌به‌دست هم می‌دهیم، نفس‌به‌نفس هم می‌دهیم تا چه شود؟ چرا پس این شگفتیِ بودن‌مان را خود به تباهی می‌افکنیم؟

ما مردمانِ این دیار تا فریادمان #مرگ_بر باشد، منادی نابودی خواهیم بود، نه فقط برای او که مشت‌مان را به‌سوی‌اش گره کرده‌ایم که برای خودمان پیش‌تر. بنگرید که این کوهِ جهان است و این صدا از ندای خودمان. ببینید که چه آتشی به جانِ خود در انداختیم با ولوله‌ی انتقام_سخت! چه سخت گرفتیم و چه سخت‌اش کردیم. و همواره نیز می‌توانیم سخت‌ترش هم بکنیم. مگر می‌شود زندگی کرد بدون #خطای_انسانی؟ نه نمی‌شود و چه خوب هم که نمی‌شود! ما همواره از خطاهای خود آموخته‌ایم. آن‌ها که خطا نکرده‌اند چیزی هم نیاموخته‌اند. اما قومی که از خطاهایش نمی‌آموزد را چه می‌شود؟ باور کنید تکرار تاریخ مصیبت نیست، مُضحک است. 

آن‌ها که خود را به خواب زده‌اند که هیچ، سخن گفتن با ایشان تنها شکستن حرمت سکوت است. اما نیک که می‌نگری باید دل‌شاد بود نه دل‌گیر، چو این #سفیر_کین پرِ رویاهای‌مان را چید. باشد که با این زمین خوردن، خیلِ عظیمی از خوابِ غفلت بلند شوند.

اگر ما دگر مرگ نخواهیم، و اگر #زنده_باد باشیم یک بنی‌آدم را، و اگر بی‌شعار بایستیم پای آن‌چه که می‌خواهیم، می‌شود. می‌شود صلح کرد با همه مردم جهان، اگر صلح را با خود آغاز کنیم.

ما #همه_با_هم شدیم سوختِ آن موشک: با جهل، خموشی و تعصب. و به زیر کشیدیم ‌پرنده‌ای را که خود بوده‌ایم، پرنده‌ی رویاهای‌مان. چنین است که قرن‌ها در حال سوزاندنِ پر پرنده‌ی امیدیم. چه‌قدر جوانیِ نتابیدهْ غروب‌کرده، چه‌قدر فرزندِ به‌دنیا نیامده داریم ما.

اما چه باک که ققنوس همواره از دلِ خاکسترِ خویش بال‌وپرِ تازه برمی‌آرد. ما هم دگر بار برخواهیم خواست، دگر بار جانِ دوباره خواهیم یافت، چشمِ فروغ خواهیم داشت، رنج‌مان را معنا خواهیم کرد و جهان‌مان را از نو خواهیم ساخت. امروز، فردا، نمی‌دانم کدامین روز، اما می‌دانم که رفتنِ این راه را گریزی نیست.

ما نه #همه_همدردیم که #همه_همدرسیم. آخر درد کجاست او را که از خطای خود آموزد چگونه با زندگی دوباره آمیزد. اگر آموختیم که دشنام‌های‌مان، مُشت‌های گره‌کرده‌ی‌مان، فریاد خون‌خواهی‌مان، خودی-غیرخودی کردن‌های‌مان، ما می‌فهمیم-بقیه نفهمندهای‌مان، آنفالو و بلاک‌کردن‌های‌مان را به #گفتمان بدل کنیم، آن‌گاه پرنده دوباره از خاک بلند خواهد شد، نه یک که جای هر یک هزاران بلند خواهد شد.

#بیایید_باهم_حرف_بزنیم

 

-----------------------

پ.ن.1: #وحیدشاهرضا

پ.ن.2: #روانکاوی #خودشناسی #خودشکوفایی #مشاوره #رواندرمانی #روانشناسی_تحلیلی #یونگ #تغییر #تغییر_نگرش

پ.ن.3: ‏telegram: @jarfgroup

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی