جمعبندی آبان
- پنجشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۸، ۱۱:۰۵ ب.ظ
پ.ن.1: اگه نخونیدش چیزیو از دست نمیدین! این متنها رو برای خودم مینویسم که بعدهها یادم بیاد چهها کردم توی این ماه :)
---------------------------
- آزمایش هستهای برای پیدا کردن کلیهی گمشدهم :)) بیحالی بخاطر تزریقهایی که بهم کرده بودن + دو روز نباید نزدیک کسی میشدم بخاطر تشعشعهایی که داشتم.. (آخرش هم پیدا نشد! :دی)
- دیدن اولین بارون پاییزی... قبلیا رو تو جلسه بودم :|
- جدی(تر) شدن دانشگاه و الزام به درس خوندن هفتگی و ...
- درگیریای شریف :| پیگیری گرفتن دانشنامهم و تحویلش به خاتم... (هنوز که آخر آبانه تحویل خاتم نشده اون بی صاحاب!)
- جلسات خیلی خوب DeArc، صحبتها و تولید محتوای جدی درمورد استفادهی MBTI در معماری داخلی...
- ادامهی جلسات سایه و تهش ارائهی پروپوزال منابع انسانیم بهشون..
- سفر یهویی و عالی به رشت (و انزلی)... پدرام و افسانه و علی و خونوادهش
- دیدن چندتا فیلم و انیمیشن خوب هم مزهی آبانم شده بود :)
- تولد درسا: حاضر؛ تولد حافظ: غایب :))
- بام با زهرا :)
- قبول کردن personal coaching یکی از دوستان قدیمی (سارا).. از صحبتهای عمیق روانشناختی تا برنامهریزی و پیگیری....
- تئاتر "همه یا روز میمیرند یا شب، من شبانهروز" از سجاد افشاریان با زهرا :دی
- ژرف و اتمام حکیم و تحلیل فیلم ماتریکس و "welcome to the desert of reality" و .....
- بازدید از پروژههای درحال انجام ملکزادگانی... ویلای کردان و سالن آرایش سعادتآباد..
- تنها روزی که حال درونیم خوب نبود توی این ماه (14 آبان)... تَکرار میکنم! "تنها" روز! :)
- پارک آب و آتش، پل طبیعت، پارک طالقانی، جستجوگر و آنتیتزش... :)
- شیرخوارگاه با پدر و دوستش... یادآوری تجربهی قشنگم تو دورهی لیسانس...
- کافه لئون.. ;-)
- تحلیل فیلم ژرفی (کادوی تولدم!) با فیلم like someone in love کیارستمی...
- "هر روز الزاما نباید خوب باشه ولی بازم خدا رو شکر! :)"
- مشاوره با وحید... نمیخوام هادسش باشم...
- سناریو سازی برای دورهی مقدماتی DeArc... شخصیت پردازی و کلی کارای حرفهای دیگه :)
- مصاحبهی سیبچه و withdraw کردنم (اولین باریه که این کارو میکنم :دی)
- عروسیِ پسرِ دوستِ مامان!!
- اعتراضات (پایه ریزی شده توسط دژمن) جهت افزایش نرخ بنزین و قطعی اینترنت کشور :|||||
نکتهی جالب و مثبت این ماهم این بود که تقریبا توی خاطرهنویسی هر روزش، آخر برگه یه لبخند کشیده بودم! :) این اتفاق هر 300 سال یک بار رخ میده :))))
- ۹۸/۰۸/۳۰
اتفاقا این کار تو باعث شده منم یه جمعبندی های ذهنی داشتم باشم.