آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

بیست و سه

مثل بچه‌ای شدم که پشت ماشین بابا پدرام و مامان افسانه‌ش نشسته و داره به جنگلای اطراف جاده نیگا می‌کنه...

ذوق کودکانه

دلم می‌خواست سرمو بذارم رو شونه‌ی مامان افسانه و مامانمم با موهای چربم بازی کنه و برام قصه بگه و به خواب عمیقی فرو برم که الآن دیگه فقط تو خاطراتم سراغشو دارم.....

خیال‌پردازی‌های کودکانه

وارد تونل می‌شیم، یاد بچگیم میفتم که همیشه دلم می‌خواست سرمو از پنجره بکنم بیرون و جیغ بکشم و تمام وجودمو توی تونل خالی کنم....

آرزوهای کودکانه

 

دلم تنگ شد

نه که روزای خوبی بوده باشن لزوما!

اما دلم برای سادگی و آرامشِ نسبیِ اون روزام تنگ شد

اما ملالی نیست :)

همین فرمونی که تا اینجا منو پیش آورده، یه روزی هم به همون آرامش و سادگی، و حتی فراتر از اون می‌بره :)

 

---------------------------

پ.ن.1: به تاریخ 7/آبان/98

پ.ن.2: خیلی وقت بود یه "خودش می‌نویسه"ی از ته دل ننوشته بودم! جدیدا همشون یه آموزه‌ی چرتی توش می‌داشت :)))

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی