آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

خوان پنجم !

پیشاپیش از اینکه ممکنه متن زیر براتون یذره گنگ باشه عذر میخوام :)


2 روز خــیـــلـی بد و گذروندم .. خییییلی ! دارم سعی میکنم خودمو جمع کنم .. باید بتونم خودمو جمع کنم ! الآن بدترین کاری که میتونم بکنم اینه که خودمو جمع و جور نکنم و به هم ریخته باشم و ... 


اولین باری بود که بصورت جدی با چیزی روبرو میشدم که پیشبینیش نکرده بودم :| نه که تا حالا همه چیزای دنیا رو پیشبینی میکردم و خدا بودم و فلان !! نه :)) ولی چیزایی که باید تو زندگی پیشبینی کنی تا بتونی به سلامتی از کنارشون رد بشی رو (تا حد خوبیشونو !) پیشبینی کرده بودم همیشه ... ولی این اولین اتفاق خــیـــلـی مهم زندگیمه و همین اتفاق خــیـــلـی مهم زندگی رو اگه ببینی که پیشبینی نکردی یه جاییشو ... :S ... شوک میشی .. جا میخوری .. خلاصه که بد میشه :))

روز اول و دوم به معنی واقعی کلمه "ا ف ت ض ا ح" بود :( خــیـــلـی بد بود !! اصن یه وضی :دی


دیروز به خودم گفتم که: خیلی خری :|

پرسید: اِه !! چرا ؟!! :|

گفتم: خوب الاغ ! الآن اینجوری ای که چی ؟؟ تا خودتو جمع نکنی که کاری نمیتونی بکنی :/ پاشو ! صدرایی که اینهمه ادعاش میشد که بلدم بلدم (با لحن اون یارو تو فیلم دودکش بخونین :پی) و الم و بلم و فلان این بوود ؟!!! کوشی ؟ اون صدرایی که قوی بود و همه چیز و حل میکرد و قرار بود اینقدی محکم باشه که دل فلانی نلرزه کووووش ؟؟؟ دل خودتم داره میلرزه که !! :| هنوزم خری :))


این تیکه براتون بیشتر گنگه :)) چون مخاطبش فقط یه نفره 3> ساری و اینا !

البته اون چیزایی که 5شنبه صبح تو وایبر خوندم هم بی تاثیر نبود ... (shy)

جدی مثل احمقا چیزی که دیشبش گفته بودمو فکر میکردم :( و برای همون بود که فک کرده بودم که "باختی مرد :| ینی ممکنه .. ؟"

ولی وقتی وایبرمو خوندم هم خجالت کشیدم ازت، هم اینکه قوی شدم دوباره :) حتی قوی تر از قبل :پی  اعتماد به نفسم که قشنگ له شده بود دوباره باد شد :)) (هنوزم واقعا نمیفهمم که چرا ؟!! چرا همون شب نگفتی اونا رو ؟ یا حداقل بعدش توی وایبر ! البته 100% قبول دارم اینو و میفهمم که سخته :| 3> خــیـــلـی سخت بود ! خدا رو شکر که قبل اینکه دیر بشه گفتیشون :) )

(میدونی دیگه .. تو اون کتابه هم بود ! که مرد نیاز داره "فلان" تا قوی بمونه ..! هوم ؟ 3>)


آره .. خلاصه که اینجوری شد که گفتم "اوکی ! بریم جمع کنیم خودمونو" !!! :)) یه یکی دو روزی (تا همین الآن تقریبا) طول کشید :)) ولی جمع شد خدا رو شکر :) با کمترین میزان مصدومیت ممکن :دی !


از اینجا به بعدشم مثل تا همینجاش قوی ایم :) و البته خدا هم هوامونو خــیـــلـی داره :) 3> ..کمش مونده عزیزم :) سعی میکنم که دیگه مشکلی پیش نیاد ! ولی میدونم که اگه پیش اومد و اگه از رو من رد شد (:)))) :دی) تو پشتمی :) 3> پشتم گرمه !! :دی


همین یک نفر جمع-و-جور-شده

-------------------------------------------

پ.ن.1: فکر میکنم خییلی مهمه که آدم بتونه تو شرایط سخت و بحرانی خودشو زود جمع کنه تا بتونه خوب فکر کنه و گند نزنه ! خدا رو شکر این دفعه هم تونستم :) کاش همه شما هم بتونین :) :* مخاطبان خاصی داشت این پی نوشت :)) ;)

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۱)

سلام وبتون خیلییییییییی خوبه خیلی خوشم آمد
پاسخ:
سلام
ممنون :) لطف دارین شما ..
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی