دغدغه های یک "من" خسته (ساعت شلوغی)
- يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۵۴ ب.ظ
توی سرم خییییییییلی شلوغه :| خییلی ...
بیرون سرمم شلوغه البته :دی کلا سرم شلوغه !!!
بیرون سرم رو که دیروز گفتم چه خبره .. ولی اونا رو میشه یه کاریشون کرد ... دغدغه های کوچیک و بزرگو چیکار کنیم ؟
اینقدر اون تو شلوغه که نمیدونم از کجاش شروع کنم :| مثل یه اتاق خیلی شلوغ و کثیف میمونه که میخوای تمیزش کنی :پی
از کجاش شروع میکنی ؟
آهان ! مثلا میتونم بگم که تا پریروز میترسیدم :S ... خیلی میترسیدم ... از چیزی که فعلا نمیشه برای کسی گفتش ... چون چیزیه که خودم باید حلش کنم (امیدوارم که بتونم .. :) واقعا امید زیادی دارم .. میتونم ... خدا پشتمه <3) ولی پریروز خجالت کشیدم ! قرآن باز کردم ... بعد از نمیدونم چند وقت :| گفت "مگه همه چی دست من نیست ؟ به من توکل کن" :'( چقدر خوبی خدام <3
ولی این که یه دغدغه ی حل شده بود که !! یه تیکه از اتاق که تمیز شده بود قبلا ! ...
امشب با شاهین حرف زدم .. چقدر ما آدما شبیه همیم !! دغدغه هامون ... نگرانی هامون ... ترس هامون ... امید هامون ... حتی بعضا تجربه هامون !!
آخرش که چی ؟!! حرف زیاد داره ! میذارمش توی TODO// هام :)
#ازدواج #اپلای #خدا #درس #دوستان #تصمیم #تصمیم-سخت #تصمیم-خیلی-سخت #.....
- ۹۳/۰۹/۲۳