آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

تراوشات یک ذهن زیبا... شماره سوم :)

در دل خاکِ سرد آرمیده‌ام،

احساس مى کنم ذرات وجودم در خاک پراکنده مى‌شوند و مى‌بینم که هزار چهره و صورت، هزارِ دگر بر خواهد رُستن و من در خودم چرخ خواهم زد و در این چرخه، خودم را باز خواهم شناخت و باز خواهم زیست،

و با این احساس تنم آرام مى‌گیرد.

خودم را وا مى‌سپارم به زمینى که اکنون گرم است، چرا که همیشه دوست مى‌داشتم جسمم را پس از مرگ هدیه کنم به زندگان...

ریشه هاى درخت هم‌جَوار عجب موهبتى‌ست!

صداى پرندگان و خش خش برگ زرد درختان با من سخن مى‌گویند..

خودم را در ذره ذره‌ى عالمِ هستى زنده مى‌بینم... خودم را در تک تک موجودات جارى مى‌بینم... هستى و نیستى من در هم آمیخته!

حس عجیبی‌ست!!

هزاران تکه شده‌ام هر تکه‌ام رهسپار جایى و موقعیتى، هر بار متولد می‌شوم و در شکلى متفاوت سربر مى‌آورم.

کار من زیستن و زیستن است .


باران شدم، بر خاک باریدم، سبز شدم.

مى‌خواستم پرواز کنم، پرنده شدم!

ماهى شدم، در قعر اقیانوس‌ها شنا کردم!

زنى شدم که با عشقش، جانش، مى‌پروراند و به بار مى‌نشاند...

زندگى از من و در من هزاران هزار بار زاده شده و در این تو در توىِ هزارلا، خودم را مى‌یابم و باز مى‌شناسم.



----------------------------

پ.ن.1: بعد از تجربه‌ی عملی نابودگر، اشتراک گذاری تجربه‌ی یکی از بچه‌های ژرف (شیرین دادگر)، بدون دست‌کاری من :)

پ.ن.2: حیفم اومد نذارمش...

  • کورنلیوس ("همین یک نفر" سابق)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی