من و تو
- سه شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۳، ۱۱:۰۰ ب.ظ
گلم،
من مَردم ... من نمیتونم وقتی یه چیزی ذهنمو اینقدر مشغول کرده که CPU usage بالای 100% شده، روی چیزای دیگه تمرکز کنم :|
تو زنی ... نمیتونی یه چیزی رو مثل ما مردا شفاف و ساده و تو کمترین تعداد کلمات ممکن توضیح بدی :|
ببخش که بعضی وقتا اونجوری که باید نمیتونم بهت توجه کنم ..
من مردم ... من باید مشکلمو خودم حل کنم .... فقط اینجوریه که میتونم حس کنم "هنوز قوی ام، هنوز به درد میخورم، هنوز ...." قول میدم زود حلش کنم و برگردم از تو غارم ...
ولی تو زنی ... تو مشکلتو با حرف زدن و شیر کردن حل میکنی ... فقط اینجوریه که میتونی به آرامش برسی ...
لطفا اینکه توی مشکل من دخالت کمی داشتی باعث نشه که مشکل خودتو پیش خودت نگه داری 3>
من مردم و تو زن ! ما ملزم به متفاوت بودنیم .. قرار نیست تو هم مثل من احساس کنی، مثل من فکر کنی و ...
مثلا این رو میفهمم که وقتی داری از مشکلت میگی، فقط باید بگی ... با گفتنه که به آرامش میرسی .. ولی گاهی یادم میره خوب :| آخه ما مردا اگه حرفی بزنیم، دنبال راه حل میگردیم ... از اینکه نتونستیم خودمون حلش کنیم کلافه ایم و انتظار داریم طرفمون سریع تر راهشو بهمون بگه ...
پس ..
بیا سعیمونو بکنیم تا من شنونده ی بهتری بشم و به جاش تو هم همین "من" ای که هست رو بپذیری(که همین الآن هم پذیرفتی :) همونطور که منم به جز پریشب تقریبا همیشه شنونده ی خوبی بودم فکر میکنم 3>)
همین یک نفر عذر-خواهی-کننده :دی
-------------------------------------------------
پ.ن.1: مطالب از کتاب "مردان مریخی، زنان ونوسی"
پ.ن.2: امشب با چاقو پامو بریدم :دی !!!
پ.ن.3: بیشتر حرفام منظور و مورد خاصی نداشتن .. صرفا حرفایی بودن که میخواستم یه بار زده شن :)
پ.ن.4: دوستت دارم :*
- ۹۳/۱۰/۲۳