نتایج یونگ گوش کردن
- پنجشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۴، ۰۵:۲۸ ب.ظ
میگن یه روزی مرگ اومد سراغ یه دختری، دختره مرگو گول زد .. ولی این کارش باعث شد که مرگ از روتینش خارج شه ... ینی بفهمه لزوما این کاری که داره میکنه تنها کار ممکن نیست ... رفت دنبال اینکه ببینه کی از همه قویتره :| و شیاطین رو پیدا کرد !باهاشون دست به یکی کرد و کل موجودات دنیا رو داشت نابود میکرد ... تا اینکه اون دختر .....
این قصه یه تیکه از خلاصهای از 12گانهی "نبرد با شیاطین" اثر "دارن شان" بود ..
ولی هر قصه ای از جایی اومده :)
فک کن مرگ == تو و دختره == ؟
دنبال اون "؟" بگرد ... اگه نگردی خودش دنبالت میاد و به قول یونگ با پسگردنی میبردت :)) چون قراره بفهمی کاری که میکنی لزوما نتها راه و کار درست نیست ... و حتی لزوما درست هم نیست !! :"
همیشه باید سفر کرد .. باید سفر رو به رسمیت شمرد ! :) سخته ولی ممکن 3>
همین یک نفر..
- ۹۴/۰۹/۰۵