فرزانه با اجازه دادن به روند طبیعی رخدادها اقدام میکند.
او در پایان، به همان آرامیِ آغاز کار است....
میگن معجزهی حضرت محمد، کتابشه... اگه از شباهتهای خارقالعادهی حکمت تائو با مکتب اسلام بگذریم، کتاب تائو تا حالا به شکل معجزهگونی تحت هر شرایطی منو آروم کرده و مسیر درست و سمت و سوی آرامش رو بهم نشون داده!
من همیشه (از جایی که یادم میاد تا خود امشب) سرم شلوغ بوده :)) از کار و درس و مشغلههای بیرونی بگیر تا فشار روحی و دغدغههای ریز و درشت درونی...
کم و بیش هم توی همین بلاگ چیزهایی از کلافگیام و خستگیام و غیره و غیره نوشتم (باور بفرمایید چیزی کمتر از ۲۰٪ش رو نوشتم!)
مثالش همین روزهامه:
کار و درس و رابطه و خونواده و خستگی و نداشتن بستر مناسبی برای استراحت مبسوط و ....
البته تا جایی که از دستم بر بیاد ناشکری نمیکنم! همین شلوغیای درونی و بیرونی بوده که باعث و بانی رشد کردنم و تبدیل شدنم به این صدرایی شده که الآن هستم :)
بگذریم....
تائو میگه فرزانه (حکیم) اجازه میده اتفاقها اون جور که رخ میدن رخ بدن! میگه که فرزانه در پذیرش کامل هر چیزیه که کائنات (خدا، خرد برتر، مادر زمین، ناخودآگاه یا هر چیز دیگهای که اسمش رو بذاریم) براش درنظر گرفته.. البته که این پذیرش مانع تصمیمگیری و برنامهریزی و حرکت سمت هدف نیست!
چرا اینو میگم؟ چون توی کتاب تائو، جایی دیگه میگه که "فرزانه کار خود را به تمامی انجام میدهد، و سپس آن را رها میکند"....
چقدر زیباست آخه!
هدفگذاری کن، برنامه ریزی کن، به سمت هدفت گام بردار، خلاصه کارتو به تمامی انجام بده.. ولی در کنارش، به چیزی که از سمت کائنات برات میاد هم گشوده باش.... آن را رها کن!
اینجوربه که میتونی در پایان، به همان آرامیِ آغاز کار باشی :)
-----------------------
پ.ن.1: کتاب تائو ت چینگ از لائو ت سه
بعضی چیزها را نمیشود گفت...
بعضی چیزها را احساس میکنید، رگ و پی شما را میتراشد، دل شما را آب میکند...
اما وقتی میخواهید بیان کنید، میبینید که بیرنگ و جلاست!
مانند تابلوئیست که شاگردی از روی کار استاد ساخته باشد.
عینا همان تابلوست؛ اما آن روح، آن چیزی که دل شما را میفشارد،
در آن نیست...
دقیقا مثل غمی که این روزها از یادآوریِ لحظه به لحظهی نبودتون دارم..... :(
دقیقا مثل دلتنگیای که از یادآوریِ آخرین لبخند، آخرین آغوشتون به دلم نشسته.....
دقیقا مثل طعم تلخ و کالِ بغضی که دیشب بعد از پریدن از خوابی که شما هم توش بودین داشتم...
اینا رو نمیشه گفت! شمایی که اینا رو میخونین انگار تابلوی اون شاگرده رو دارین میبینین! شما غمش، دلتنگیش و اون تلخی و گس بودن رو لمس نمیکنین
خوبه که لمسش نمیکنین..
------------------------
پ.ن.1: بخش اولِ متن قسمتیست از «چشمهایش؛ بزرگ علوی».
پ.ن.2: داره 1 سال میشه که پونه، آرش، نیلوفر و خیلیای دیگه از پیشمون رفتن...
اگر زمانی برسد که از دلبستگیِ بیش از اندازه به نتایج اعمالمان دست بکشیم، به این ادراک دست مییابیم که لحظاتی از برگزیدن و انتخاب، جریان ثابتِ سرور را قطع میکند. شکافی خلق میشود که در آن "قضاوت" وجود دارد...
آنچه به سویت میآید را تمام و کمال بپذیر، قدرِ آن را بدان، از آن بیاموز و بعد رهایش کن...
-----------------------
پ.ن.1: دیدین که چقدددر حرفاشون شبیه همه؟! :) همه دارن یه چیزی میگن اگه ما گوش شنوایی میداشتیم!
پ.ن.2: دیپاک چوپرا
چند وقت پیش داشتم یه ویدیو از برایان تریسی میدیدم. توی اون ویدیو داشت به چند تا از سوالهای رایجی که تو حوزهی هدفگذاری ازش میپرسن جواب میداد.. به نظرم جالب اومد که بعد از دوتا پستی که تو حوزهی هدفگذاری منتشر کردم (سه گام تا رسیدن به رضایت شخصی به پیشنهاد دارن هاردی درمورد تفاوتهای مقصد، ارزش و هدف؛ و پنج گام عملی برای رسیدن به اهدافمون درمورد هدفگذاریِ SMART)، این رو هم به عنوان اطلاعات تکمیلی براتون یادداشت کنم :)
اگر دوست داشتین، این متن رو از ویرگولِ من بخونین :)
قبل از هر چیز به نظرم این نکته رو لازمه بگم که مسئولیتپذیریِ درست نیاز به آموزش داره. همونطور که هر چیز دیگهای نیاز به آموزش داره.. درست مثل وقتی که یه وسیلهی تکنولوژیک جدید میخریم و قبل از استفاده ازش کاتالوگش رو میخونیم که مبادا بخاطر بلد نبودن خرابش کنیم، مسئولیتپذیری و برقراریِ درستِ ارتباط با خودمون و دیگرانی که برامون مهم هستن هم نیاز به آموزش داره (NVC یکی از مدلهاییه که میتونیم آموزش ببینیم و با استفاده ازش روابطمون رو اصلاح کنیم). و متاسفانه یا خوشبختانه توی نظام آموزشیمون چیزی از این موارد آموزش ندیدیم!
یکی از مواردی که الزامِ آموزش توی این حوزه رو مشخص میکنه تناقضهایی هست که بین مسئولیتپذیری در قبال خودمون و مسئولیتپذیری در قبال دیگران به وجود میاد. بعضی وقتا چشممون رو باز میکنیم و میبینیم که خودمون رو فراموش کردیم و همهش داریم تصمیمهایی میگیریم که بیشتر برای دیگرانی که اهلیشون کردیم مناسبن تا برای خودمون! بعضی وقتای دیگه هم از اون طرفِ بوم میافتیم و به خودمون که میایم میبینیم به بهونهی مسئولیتپذیری در قبال عزیزانمون، فردیتشون رو ازشون گرفتیم و توی هرر تصمیمشون دخالت کردیم..
درواقع، دوتا از چزهایی که ما باید یاد بگیریم اینه که مرزها و آفتهای مسئولیتپذیری کجا و چی هستن?
متن کامل این مقاله رو لطفا توی ویرگول بخوانید :)
----------------
پ.ن.1: بهم گفته شده که ویرگول برای چنین نوشتههایی محیط بهتریه...
واژهی مسئولیت، معانی ضمنیِ زیادی داره. قابل اطمینان بودن، پاسخگویی، دغدغهمند بودن، داشتن چهارچوب و خطوط قرمز، تلاش لحظه به لحظه برای درست زندگی کردن و غیره. (رواندرمانیِ اگزیستانسیال؛ اروین یالوم)
من اگر بخوام مسئولیتِ تمامِ چیزی که هستم رو به عهده بگیرم، باید درمورد تکتکِ حرفهایی که میزنم، حرفهایی که نمیزنم، کارهایی که میکنم یا نمیکنم، تکتکِ انتخابهام، آریهایی که نباید بگم و نههایی که باید بگم (یا بالعکس) و .... "فکر" کنم. باید برام مهم باشه که اگر -مثلا- حرفی رو نمیزنم، به خاطر کنار زدن مسئولیتم به عنوان یک موجودِ حرفزننده نباشه! بلکه براساس ارزشهام انتخاب کرده باشم که در فلان موقعیت صحبتی نکنم! باید انتخابش کرده باشم و باید مسئولیتِ این انتخاب رو به عهده بگیرم.
متن کامل این مقاله رو لطفا توی ویرگول بخوانید :)
----------------
پ.ن.1: بهم گفته شده که ویرگول برای چنین نوشتههایی محیط بهتریه :)
همیشه تلاش کن تا در تعامل با آسمان و زمین،
و جزء جدایی ناپذیر آنها باشی؛
آنگاه جهان در نورِ حقیقیِ خود بر تو آشکار میشود.
خودخواهی محو میشود
و قادر خواهی بود با هر حملهای یکی شوی...
اگر قلب تو آنقدر بزرگ باشد تا حریفان را در بر گیرد،
آنگاه میتوانی به حقیقتِ وجودیِ انها پی برده
و از حملاتشان اجتناب کنی.
زمانی که آنها را در بر گیری،
خواهی توانست آنها را در مسیری که از آسمان و زمین به تو الهام میشود، هدایت کنی...
---------------------
پ.ن.1: به نظرتون از چه کتابیه؟ :))
پ.ن.2: این روزها به شدت سرم شلوغه! کتاب خوندن و مقاله نوشتن و مشاورههایی که هر هفته به تعدادشون اضافه میشه... ترم جدید هم که از هفتهی دیگه شروع میشه و فقط خدا میتونه به دادم برسه :))) با این حال، خوندن شعر یا کتابهایی مثل هنرِ صلح (آیکیدو) و تائو یه کم ذهنمو از فضای کلیِ روزم دور میکنه و آرومش میکنه :)
فنون از چهار ویژگی بهره میبرند
که بازتابِ جهان ما هستند..
بسته به شرایط، بایستی:
سخت، همچون الماس؛
منعطف، مانند درخت بید؛
شناور چون آب
و تهی مانند خلا باشی....
اگر حریف مانند آتش حمله کرد،
چون آب، آن را مهار کن؛
به کلی جاری و انعطافپذیر باش.
آب در ذاتِ خود
هرگز با چیزی برخورد نمیکند و نمیشکند.
برعکس، آب هر حملهای را بیخطر میبلعد :)
------------------------
پ.ن.1: موریهه اوئهشیبا، پایهگذار هنرِ رزمی ژاپنی به نام آیکیدو یا هنرِ صلح، شیوهای عاری از خشونت برای پیروزی ارائه میدهد.... آموزههای او الهامبخش و گواه آن هستند که راهِ واقعی جنگجو ریشه در نوعدوستی، خرد، شجاعت و عشق به طبیعت دارد.
این روزها، حرف از تجاوزها/تعرضهای جنسی پیش آمده و آگاهیِ جمعی نسبت به این معضلِ شاید فراگیر، در حال افزایش است. متخصصین مختلف درمورد معنا، موارد و مرزهای "تجاوز" به طور عام بسیار صحبت کرده اند و من جسارت ورود به این حوزه نمیکنم، اما وظیفهی خودم دانستم تا از ظن خود بشوم یار این جریان و اندکی درمورد "پس از اتفاق" صحبت کنم..
متن کامل مقالهم رو لطفا اینجا بخوانید.
در بیعملی عمل کنید.
بدون تلاش کار کنید.
کوچک را بزرگ شمارید
و کم را زیاد.
با "سخت"، هنگامی که "ساده" است رودررو شوید.
کارهای بزرگ را به قطعات کوچک تقسیم کنید
و سپس آن را به انجام برسانید.
وقتی فرزانه به مشکلی برمیخورد،
متوقف میشود و خود را وقف مشکل میکند.
او به رفاه دلبسته نیست؛
پس مشکلات برایش مشکل نیستند...
-------------------------
پ.ن.1: لامذهب انگار داره با خودم صحبت میکنه!
اگر برای خشنود بودن به دیگران وابسته باشید،
هرگز خوشنودِ حقیقی نخواهید بود.
اگر شادیتان به پول و ثروت وابسته باشد،
هرگز با خود شاد نخواهید بود.
از آنچه دارید راضی باشید
و زندگی را همانگونه که هست، جشن بگیرید...
وقتی درک کنید هیچ کاستی و نقصانی وجود ندارد،
تمام دنیا متعلق به شما خواهد بود..
کمال واقعی، نقص به نظر میآید.
فرزانه اجازه میدهد آنچه که باید، رخ دهد.
او به رخدادها، آنطور که میآیند شکل میدهد.
او از راه قدم بیرون مینهد
و اجازه میدهد تائو خود سخن بگوید..
عمیقا به سازوکار این دنیا بیاندیش،
به سخن خردمندان گوش کن و هرآنچه را که خوب است، برگزین.
با بنا نهادن بر اینها، درب مختصِ خود به حقیقت را بگشا.
حقیقتی را که پیش چشمان توست، از دست نده.
ببین که چگونه آب در نهر، به نرمی و آزادانه، از میان درهها و بین صخرهها در جریان است.
همچنین از کتابهای آسمانی و انسانهای فرزانه بیاموز.
همه چیز، حتی کوهها، رودها، گیاهان و درختان، بایستی مربی تو باشند.
هرگز فرصت آموختن از صدای خالص نهری کوهستانی را که بر صخرهها میخروشد از دست نده.....
----------------------
پ.ن.1: از کتاب هنر صلح: آیکیدو - موریهه اوئهشیبا
ذهن خود را از همهی افکار خالی کنید
بگذارید دلتان آرامش یابد...
ناآرامی موجودات را مشاهده کنید
و در بازگشت آنها دقیق شوید.
هر موجودی در این جهان،
به ماوایی یگانه باز میگردد.
بازگشت به این ماوا، آرامش یافتن است...
اگر این ماوا را نمیشناسید،
در اندوه و سردرگمی به این طرف و آن طرف میخورید.
اگر بدانید از کجا آمدهاید،
ظرفیت تحملتان به طور طبیعی بالا میرود..
بینیاز، سرگرم، مهربان همچون مادرِ بزرگ
و باشکوه همچون پادشاهان میشوید...
غرق در حیرتِ تائو،
از آنچه زندگی برایتان به ارمغان میآورد خوشنودید
و چون مرگ فرا رسد، آماده.. :)
http://midnighthymn.blog.ir/post/413/scent-of-the-life
-------------------------------
پ.ن.1: دقیقا 200 تا پست قبل! :)
داشتم دنبال یه جملهی بخصوص از کتاب "وقتی نیچه گریست" از "اروین یالوم" میگشتم، این قسمتهاش به چشمم خورد و حیفم اومد نذارمشون اینجا:
------------------------
پ.ن.1: چندتا عبارتِ عمیقِ دیگه هم توی صفحهی اینستام هست... توی هایلایتهای با اسم "کتاب" ذخیرشون کردم :)
پ.ن.2: تک تک این جملات رو میشه ساعتها و حتی روزها بهشون فکر کرد....
پ.ن.3: اون حرفی که میخواستم بزنم کلا کنار رفت! تو پست بعدی درموردش صحبت میکنم... شاید!
#پنجاه_گام_برای_ساده_کردن_زندگی
پست شماره 6
اولویتهای مهم و اصلی زندگیتون رو پیدا کردین؟ آمادهاین برای فعالیت بعدی؟ :)
گام بعدیمون میشه اینکه فعالیت سیستم کنترل خودکار مغزمون رو تا حد ممکن کم کنیم و کارهامون رو آگاهانه انجام بدیم! حالا این یعنی چی؟
ما روزانه با کارهای روتین، مسیرهای روتین، فعالیتها و وظایف روتینی درگیر هستیم که این روتین بودنه باعث میشه کمتر به نحوهی انجامش فکر کنیم. کیه که هر روز مسیر رفتن خونه به دانشگاه یا محل کارش رو "انتخاب" کنه؟!
این یکی از کارکردهای مغز انسان خردمنده که اتفاقات تکراری رو به محلی مثل سیستم کنترل خودکار میفرسته تا انرژی کمتری مصرف کنه، اما امروزه این اتفاق نمیتونه خروجی خوبی برامون به بار بیاره...
عملکرد خودکار زندگیمون رو به نحوههای مختلف پیچیده میکنه.... اینجاست که خالی کردن بخشی از زندگیمون و تفکر کردن نتیجهی خودشو نشون میده :) شاید بد نباشه که هر از گاهی تغییری توی برنامههای تکراری زندگیمون ایجاد بکنیم. چرا که هرچی آگاهتر باشیم، آسونتر میتونیم مهار زندگیمون رو دست خودمون بگیریم...
بخصوص توی سبک زندگی جدیدی که کرونا بهمون تحمیل کرده، خوبه که روتینهامون رو بشکونیم و روشهای جدیدی برای انجام کارهای قدیمیمون پیدا کنیم..
یه نکته که توی ساده سازی زندگی باید حواسمون بهش جمع باشه، اینه که ما قراره به تعادل برسیم! نه که همه چیزو از زندگیمون حذف کنیم! مثلا کسی که توی خونهش گل و گیاه زیاد داره، قرار نیست یک شبه با شعار ساده سازی جهادی کل گلهاش رو از خونه بندازه بیرون :)) ولی اگه زمان زیادی از روزش (بیشتر از ارزشی که براش داره) رو داره صرف گلها میکنه، خوبه که تعدادیش رو به دوستان و آشنایانش ببخشه :)
کلا، هر کاری که خواستیم بکنیم، خوبه که از خودمون این سوال رو بکنیم که "آیا این اقدام (خرید، رفتن به مهمونی، قبول کردن یه کار جدید و ...) زندگی من رو سادهتر میکنه و در جهت ارزشهای شخصیم هست؟"
خلاصه که باری رو که زندگی رو بینظم و درهم میکنه، زمین بذاریم... ببینیم چی میشه :)
#رشد_فردی #کتاب_بخوانیم #سبک_زندگی #مینیمالیسم
---------------------------
پ.ن.1: اینی که خوندین، متنِ پست ششم از احتمالا سیزده تا پستی هست که از کتابی به همین نام (پنجاه گام برای ساده کردن زندگی) توی اینستاگرامم دارم منتشر میکنم.
پ.ن.2: این پست رو امروز منتشر کردم.
پ.ن.3: پیش خودم فکر کردم که ممکنه به درد کسی که اینجا رو میخونه ولی اونجا رو نداره هم بخوره :)
پ.ن.4: اهل تبلیغ خودم نیستم واقعا! ولی اگه میخواین قبلیا رو هم بخونین و منتظر بعدیا هم باشین پیج اینستای من @m.r_s.a.d.r.a هستش!
پ.ن.5: مرسی که هستین :)