میگفت "من نمیفهمم !! توی دنیای جدید که یخچال میخری همراهش بهت CD میدن که بفهمی باید چجوری باهاش تعامل کنی، چطور آدما نمیفهمن که رابطه نیاز به آموزش و CD داره !"
میگفت "امیدوارم روزی برسه که همه اول بفهمن، بعد عمل کنن ..."
میگفت "حتی طلاق هم باید از روی آگاهی باشه !! چه برسه به ازدواج"
میگفت "وقتی عاشق و شیدا و کوری، ازدواج ممنوع ... وقتی به مرحله ی بعدش (نفرت !!) میرسی، جدایی ممنوع ... تاازه مرحله ی بعدشه که میتونین تصمیم بگیرین که بدرد هم میخورین یا نه :)"
میگفت "رابطه فقط رابطه ی مرد با زن نیست ! تو با کارت رابطه داری، با درست رابطه داری، با اتاقت رابطه داری حتی !"
میگفت "تعهد، تعهد، تعهد !"
حرفای زیادی میزد ! حرفایی که هرکدومشو اگه بخوای بشکافی یه طومار بلند بالا میشه :)
---------------------------------
پ.ن.1: #سمینار_رابطه #کارل_گوستاو_یونگ #مرضیه_درودیان #روانشناسی_یونگی #دنیای_وارونه_و_دنیای_غیر_وارونه
مدتیه موضوعی که بخوام و بتونم براش نوشتنم بیاد پیش نیومده!
آخه (بقیه ی نویسنده ها رو نمیدونم، ولی) من اینجوریم که هروقت فکر میکنم که یه چیزی بنویسم بدترین نوشته ی تاریخ به قلم در میاد! :دی (ر.ک.: http://midnighthymn.blog.ir/post/226/at-software-class :))) ) ولی اگه دستم خودش بنویسه، ... نمیدونم! خودم از اون نوشته ها راضی ترم :)
آره ... 22بهمن شد ننوشتم، فاز یک کلاسم تموم شد ننوشتم، رای گیری کردن و به همه ی افراد هر دو لیست رای دادیم و ننوشتم .... نمیدونم چرا!
خیلی وقته که پست نذاشتم :دی الآن دیدم که استادمون نیست و یکی دیگه رو فرستاده گفتم بهترین فرصته برای جبران مافات !! :دی
این روزا زیادی درگیرم ...
درگیر کارهای شورا،
درگیر کلاسهای پروفسور یونگ،
درگیر دانشگاهی جات .....
خودم و کودک درونمم که باید زنده بمونیم :دی
پیش نوشت! :
ربطی به پست قبل نداشت ! جداش کردم :دی
اینجا هر دفعه چیزایی پیدا میشه که آدمو سورپرایز کنه ! (نه از اوناییش که منتظرشم :دی دست نگیری یه وقت :پی)
"سیب زمینی تنوری با سس پنیر" با "سیب زمینی با سس پنیر" فرق داره و من نمیدونستم :دی
صدرا؛ کافه گراف؛ اسفند 94
:دی
صبح با اکبری جلسه داشتیم ...
جلسه ی هفته پیشمون خوب پیش رفته بود و 1/3 از مقاله رو ترجمه کرده بودیم .. ولی امروز یه جایی گیر کردیم :| آخه چیزی که میگیم هم باید مختصر و خلاصه باشه، هم بتونیم منظورمون رو به ساده ترین روش ممکن بگیم :| جوری که یه آدم "یذره گراف بلد" اگه بخوندش بتونه بدون سوال پرسیدن از ما بفهمه موضوع چیه ! (آخه نمیشه خودمون رو اتچ کنیم به پبپر :| پس این محققین چه غلطی میکنن ؟ :دی)
خلاصه که پیر شدیم و به زووور رسوندیمش به نصف ! انتظار داشتیم حداقل 1/3 دیگشم تموم شه :(
میخوایم جشن 30سالگی دانشکده رو ما برگزار کنیم ... :) کار زیاد داریم :"
نشستن توی کافه و رسیدگی به امور شورور یه لذت جالبی داره که تاازه دارم باهاش آشنا میشم و درکش میکنم :)
باشد که رستگار شویم :))
------------------------------------
پ.ن.1: این پست ممکن است تا شب به روز شود :)
پ.ن.2: خاطره_طور ! :پی