آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

جایی برای جاری شدنِ چیزی که هستم

آن روی من

بعضی حرف ها رو نمیشه زد ...
بعضی حرفا رو باید توی دلت دفن کنی ..
شاید برای اینه که ارزش دوستی بیشتر از اینه که با یه حرف نابجا خرابش کنی ! ارزش هر رابطه ای ...

#inner_peace

-----------------------
پ.ن.1: اینا بیان صدرای 21 ساله‌ست... دلم نیومد عوضش کنم :)

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

خودش مینویسه ...

روح آدم را می‌جَوَند تا حرف خودشان را به کرسی بنشانند، نه به عشق فکر می‌کنند نه به گذشته‌ها، و یادشان نمی‌آید که روزی روزگاری گفته اند «دوستت دارم» ...



- من میگم یه مدته حوصله نداری، حوصله‌ی هیچ چلنجی رو نداری! خیلیامون اینطوی شدیم ... واسه همین یه چلنجی پیش میاد نه حوصلشو داریم پِیِشو بگیریم، نه بحث کنیم، نه بخوایم ببینیم اصن طرف چی میگه! حتی بعضی وقتا حوصله نداریم اگه چیزی حقمونم هست بخوایم بگیمش و بگیریمش :" انگار هیچی دیگه ارزش نداره و یه برو بابا بهش میگیم ...

- قبول دارم حرفتو ....


------------------------------------

پ.ن.1: تعریف دقیق و علمی افسردگی چیه؟

پ.ن.2: گذشتن و رفتن پیوسته ....

پ.ن.3: وقتی که هیچی مهم نیست ... وقتی که هیچی بهت انگیزه و انرژی نمیده!

Those were the days my friend

Once upon a time there was a tavern
Where we used to raise a glass or two
Remember how we laughed away the hours
And dreamed of all the great things we would do

Those were the days my friend
We thought they'd never end
We'd sing and dance forever and a day
We'd live the life we choose
We'd fight and never lose
For we were young and sure to have our way.
La la la la...

Then the busy years went rushing by us
We lost our starry notions on the way
If by chance I'd see you in the tavern
We'd smile at one another and we'd say

Those were the days my friend
We thought they'd never end
We'd sing and dance forever and a day
We'd live the life we choose
We'd fight and never lose
Those were the days, oh yes those were the days
La la la la...

Just tonight I stood before the tavern
Nothing seemed the way it used to be
In the glass I saw a strange reflection
Was that lonely woman really me

Those were the days my friend
We thought they'd never end
We'd sing and dance forever and a day
We'd live the life we choose
We'd fight and never lose
Those were the days, oh yes those were the days
La la la la...

Through the door there came familiar laughter
I saw your face and heard you call my name
Oh my friend we're older but no wiser
For in our hearts the dreams are still the same

Those were the days my friend
We thought they'd never end
We'd sing and dance forever and a day
We'd live the life we choose
We'd fight and never lose
Those were the days, oh yes those were the days
La la la la...

غرقی شمگین!

با بود تند تخم مرغ از خواب بیدار شد. ساعت کوکیش خواب رفته بود و بیدارش نکرده بود!! می‌خواست لباساشو بپوشه و زودتر از خونه بزنه بیرون که مامانش گفت باهاش میاد! خورد تو حالش ... می‌خواست سر صبحی یه نخ سیگار ناشتا بیگیرونه حالش جا بیاد اما حالا نمی‌شد .. آخه می‌دونی؟ چند باری خواسته بود سیگارو بذاره کنار اما حالا دیگه نمی‌شد .. نشست صبحانه خورد و راه افتادن، به ایستگاه اتوبوس که رسیدن اتوبوس چهار راه آرامش اومد ...


حالش خوش نبود زیاد. دیشب با بغض خوابیده بود و صبح با همون بغض از خواب بیدار شده بود ... توی خوابش یک صحنه هزار بار تکرار شد! "نرجس با لبخند پشتشو میکنه و به سمت حسن میره ... از این بدتر، حسن بغلش میکنه و نرجس توی بغل حسن گم میشه"


مامانش گفت "چته؟ باز خواب دیدی؟"

با یه لبخند ساختگی گفت "نه مامان جانم :) همه چی اوکیه" و سوار اتوبوس شد


کسی که اتوبوس رو طراحی کرده به عقلش نرسیده بود که باید تفکیک جنسیتی کنه اما مسئولای جمهوری اسلامی همیشه به فکر همه چیز هستن ... همین تفکیک جنسیتی ساده باعث شد پشت به مامانش بشینه و دیگه مامانش نمی‌دید اشکی که قطره قطره با تِمپوی آهنگ "سلطان قلبم" از گوشه‌ی چشمش می‌چکید ...


یه ایستگاه مونده به چهار راه پیاده شد، سر ۷ تیر، طبقه‌ی ۱۳ ساختمون حسام الدین فرزاد ... خرابه‌ای بود که هروقت می‌خواست سیگار بکشه می‌رفت اونجا .. اما این دفعه برای کشیدن سیگار نبود که داشت میرفت! می‌خواست سیگارو ترک کنه ... می‌خواست سیگارو برای همیشه ترک کنه .....


زیر درخت آلبالو شادیمونو گم کردیم ... چی شدیم ما؟


------------------------------

پ.ن.1: رادیو چهرازی

پ.ن.2: سینا حجازی

پ.ن.3: طبقه 13 ساختمون حسام الدین فرزاد جای خوبی برای ترک سیگار نیست .....

تصمیم‌گیری برون‌ریز VS. درون‌ریز (قسمت دوم)

مقاله‌ی شماره 17 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «تصمیم‌گیری برون‌ریز Vs. درون‌ریز (قسمت دوم)» در سایت ریمیا منتشر شد. "افراد دارای احساس درون‌ریز/منطق برون‌ریز، ممکن است فاقد مهر و محبت به نظر برسند، به راضی کردن خود بیش از راضی کردن دیگران بها دهند، حتی ممکن است در صحبت درمورد مسائل عاطفی هم چهره‌شان بی‌تفاوت باشد و ..."

#MBTI #TypeRecognition #Typology

مینیمال

چشم بستی به تخت طاووسم

در اتاقی که شاه من بودم

مرد تاوان اشتباهت باش

آخرین اشتباه من بودم…


چشم واکردم از تو بنویسم

لای در باز و باد می آمد

از مسیری که رفته بودی داشت

موجی از انجماد می آمد...


------------------------

پ.ن. علیرضا آذر

تصمیم‌گیری برون‌ریز VS. درون‌ریز (قسمت اول)

مقاله‌ی شماره 16 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «تصمیم‌گیری برون‌ریز Vs. درون‌ریز (قسمت اول)» در سایت ریمیا منتشر شد.


"انسان‌ها برای ترجیح تصمیم‌گیری خود دو انتخاب دارند! یا آن را برون‌ریزی می‌کنند، یا درون‌ریزی. برون‌ریزیِ تصمیم بدین معناست که فرد تصمیم خود را با محیط اطرافش (افراد نزدیک به خود) به اشتراک می‌گذارد. حال این تصمیم می‌تواند احساسی باشد یا منطقی. یعنی می‌تواند بگوید «این کار را نمی‌کنم چرا که آن را دوست ندارم» یا بگوید «این کار را نمی‌کنم چرا که نتایج منفی‌ای دارد»......"


#MBTI #TypeRecognition #Typology

دل‌نوشته

وقتی یه تجربه‌ای برات پیش میاد که با بلدوزر از روی روح و روانت رد می‌شه و به خاک سیاه می‌شینی و نمی‌تونی دردشو تحمل کنی .....

وقتی انقدر درد داری که دنبال هر راهی برای فرار از اون درد می‌گردی

وقتی دلت نمیخواد پای خودت (خود دردناکت) واستی و فکر می‌کنی نمی‌تونی با دنیای بی‌رحم و چنگ و دندونش بجنگی


اونجاست که باید واستی !


سخته! می‌دونم ... اما خودم تا حالا این کارو کردم! کردم که می‌گم! سخته ولی شدنیه ... سخته ولی اگه این کار سختو بکنی اون‌وقته که می‌تونی به خودت افتخار کنی ... سخته ولی اگه فرار کنی تا همیشه یه گوشه‌ی ذهنت هست که "همه‌ی کاری که می‌تونستم برای خودم بکنم رو کردم؟" .... سخته ولی باید واستی ... 


به صدای روحت گوش بده ... روحت یه بخشیش همون صداییه که میگه نمی‌خواد درد بکشه ها! اما اون فقط یه بخشه .. صدای بقیه‌ی قسمتای خودت رو هم گوش کن ... خواب‌هاتو تعبیر کن .. خواب زبان ناخودآگاهه! بهت میگه که کجای کارت غلطه، چیو داری درست پیش می‌بری، الآن باید چیکار کنی ......


بشین پیش خودت دو دوتا چهارتا کن ببین که کاری که داری می‌کنی براساس ارزش‌هاته یا نه ... یه ارزش هست به اسم رشد، یه ارزش دیگه هم هست به اسم آرامش (یا مثلا الکی اذیت نشدن) .... بشین فکر کن که کدومش برای state الآنت اولویتش بیشتره (یا شایدم یه چیز دیگه اولویت بالاتری داشته باشه کلا!)

ببین رشدی که موندن توی این شرایط سخت برات اتفاق میفته ارزشمند تره یا چی؟


بعد پاش واستا :)


-----------------------

پ.ن.1: مخاطب خاص این متن خودمم اما میتونه تک تک آدمای دنیا هم مخاطبش باشن

خوابیدن یا نخوابیدن؟!

با خودم قرار گذاشته بودم که شب‌ها زود بخوابم و از اون طرف سحر خیزی کنم و کلی اتفاقای خوب دومینویی پشت سرش ....

الآن چند هفته‌س که شب‌ها دیرتر از معمول می‌خوابم و سحر نمی‌خیزم و کلی اتفاقای بد دومینویی پشت سرش .... :|


یه بازه‌ای درون‌نگری برای شروع سال جدید بود، می‌گفتم "اوکی، فردا روز عالی‌ای نمیشه اما به جاش امسال سال عالی‌ای میشه" و ....

الآن چی بگم؟!


-------------------------------

پ.ن.1: با خودتون قرار نذارین که زود بخوابین لدفا :|

از جنگ داخلی تا فروپاشی! 2

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

از جنگ داخلی تا فروپاشی!

امروز (تکنیک‌لی دیروز!) توی اینستا آن‌فالوت کردم ... نه که نخوام عکسا و استوری‌هاتو ببینم! نه! که هیچ‌وقت بیشتر از الآن نیاز به دیدنشون نداشتم ... آن‌فالوت کردم چونکه کاری که باید مدت‌ها قبل می‌کردم همین بود! کار درست، بالغانه، هرچی اسمشو می‌ذاری همین بود!

امروز 3 ساعت به این فکر می‌کردم که این کارو بکنم یا نکنم!!!! 3 فاکینگ ساعت!!! مسخره به نظر میاد، نه؟ ولی توی تمام اون 3 ساعت من بیشتر از صدرای مسخره یه صدرای درمونده بودم :" یه صدرایی که احساسش توی نقطه‌ی صفر مرزی واستاده بود که "اگه بکنی تمومه!" و منطقش تو مرز اون طرف واستاده بود و همینو میگفت!

درسته که توی ACT یاد گرفتیم که خود زمینه باشیم و به احساس و افکارمون "نگاه" کنیم و کنترلشون نکنیم و براساس ارزش‌هامون تصمیم‌گیری کنیم و ...... درسته که این حرفا رو خیلی شیک و مرتب تحویل رفیقای بی‌زبون خودم میدم (!) .... اما امروز جنگ داخلی داشتیم! اونم به مدت 3 فاکینگ ساعت :|

تازه! فکر می‌کنی بعد از نوشیدن اون جام زهر و فشردن اون دکمه همه چیز تموم شد؟! احساسی که بهش توجه نشده یه طرف بود و منطقی که از عذاب بعد از این اتفاق سردرگم شده بود یه طرف دیگه! :| اینجا بود که جنگِ داخلیِ قبل از لمس صفحه‌ی گوشی تبدیل شد به فروپاشی نرم امها و احشاءِ صدرا! اصن یه وضعی ....


از اینجا به بعد متن به دلیل شامل بودن مقادیری از زندگی شخصی تو رمز دار می‌شه ..


-------------------------

پ.ن.1: ACT is based on Acceptance and Commitment Therapy

روزگاری بود ...

روزگاری بود که

بشر از طبیعت بود و با طبیعت بود؛

خود را آمده از جای دگر نه،

خود را برآمده از دل خاک می‌دانست؛

خدای‌اش نه پدر، مادر بود،

نه که خورشید، مهر بود؛

حتی مرگ هم

در رحم مُردن

برای جان دادن به نطفه‌ی دیگر بود.


روزگاری بود که آن‌چه آدم می‌خورد مقدس بود،

چه گندم، چه جگر؛

تکه نانی اگر بر زمین می‌افتاد

کسی آن را برمی‌داشت،

می‌بوسید و سرتاقچه می‌گذاشت،

برکت بود؛

شَمَن، پیشِ پای شکارچیان قبیله

روح حیوان را نوازش می‌کرد،

نعمت بود؛


روزگاری بود که سربه‌زیری فضیلت بود،

موریان را وقت راه رفتن پاییدن،

آب را وقت خوردن بوییدن،

درختان هر کدام گل‌دسته و مناری بودند،

میوه‌هاشان معنای نابِ عشق‌ورزیدن؛


روزگاری بود که خدایی بود همین نزدیکی‌ها،

نه در اوج، در حضیض‌ها؛

روزگاری زمین بود

و زمین بود خدا...


#وحیدشاهرضا، ۱۳ فروردین ۹۷


instagram: @jarfgroup




-----------------------------

پ.ن.1: کپی شده از کانال تلگرام گروه روانشناسی ژرف t.me/jarfgroup

شناخت آرمان‌گراها

مقاله‌ی شماره 15 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت آرمان‌گراها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"شغلی رضایت افراد با مشرب NF را برمی‌انگیزد که «معنی» بخصوصی در خود داشته باشد. آنها باید به شغل خود ایمان و اعتقاد داشته باشند و تاثیر کارشان را ببینند....."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

سالی که گذشت (زمستان)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

شناخت ادراکی‌ها

مقاله‌ی شماره 14 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت ادراکی‌ها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"افراد با شخصیت بینشی مستقل‌ترین مشرب در بین مشرب‌های چهارگانه هستند. آنها اعتماد و تحسین دیگران را می‌خرند و برای صلاحیت و شایستگی خود بهای زیادی قائلند. به خودشان مطمئن بوده و به شدت می‌خواهند مورد احترام باشند...."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

شناخت تجربه کننده‌ها

مقاله‌ی شماره 13 از سلسله مقاله‌های «شخصیت شناسی به روش MBTI» با عنوان «شناخت تجربه کننده‌ها» در سایت ریمیا منتشر شد.


"افراد با شخصیت تجربه کننده (یا SPها) عمل‌گراترین مشرب در بین مشرب‌های چهارگانه هستند. آسان گیری و با روحیه بودن جزو رفتار و سلوک بارز این دسته شخصیتی می‌باشد...."


#MBTI #TypeRecognition #Typology

سالی که گذشت (پاییز)

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید